قسمت هفت صداقت‌ سیز

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال صداقت‌ سیز قسمت هفت 7Sedaghatsiz Serial Part ۷

سریال صداقت‌سیز قسمت ۷ هفتم

بهار که تا آمدن آسیه در خانۀ ولکان پیش علی مانده است، هنگام برگشتن آسیه به او می‌گوید علی هنوز نخوابیده و به‌خاطر مشکلات بین آسیه و ولکان نگران است.

بعد از رفتن بهار آسیه به اتاق پیش بهار می‌رود. علی با ناراحتی در حال تماشای فیلم‌های خانوادگی‌شان است. او به آسیه می‌گوید می‌داند برای تعقیب ولکان رفته بود و دیگر بچه نیست و متوجه همه‌چیز می‌شود.

او از مادرش قول می‌گیرد حتی اگر مشکلی بین او و پدرش وجود دارد از هم طلاق نگیرند.

روز بعد مرت برای چکاپ به بیمارستان پیش آسیه می‌رود.

آسیه به او می‌گوید کلسترول خونش بالاست و مرت می‌گوید در این صورت صبح‌ها با آسیه به ورزش می‌رود. او هنگام رفتن به آسیه می‌گوید اگر بخوای حال و هوایی عوض کنی یا خودتو جمع و جور کنی، اگه مایل باشی دوست دارم ببرمت رستوران.

 سپس می‌رود و آسیه متعجب می‌شود. ولکان در شرکت مشغول صحبت با هالوک است که پیش او آمده، آسیه با ولکان تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد که مادرش از دنیا رفته است.

ولکان شوکه می‌شود و به بیمارستان می‌رود.

"او هنگام رفتن به آسیه می‌گوید اگر بخوای حال و هوایی عوض کنی یا خودتو جمع و جور کنی، اگه مایل باشی دوست دارم ببرمت رستوران. سپس می‌رود و آسیه متعجب می‌شود"او با دیدن جنازۀ مادرش گریه می‌کند.

آسیه به ولکان می‌گوید مادرش خواسته بود که به ولکان نگویند که او بستری شده است. در خانۀ هالوک درین با ولکان تماس می‌گیرد و از این‌که او جواب نمی‌دهد عصبانی می‌شود.

گونول پیش درین می‌آید و خبر می‌دهد که مادر ولکان از دنیا رفته و آنها برای عرض تسلیت به خانۀ مادر ولکان می‌روند. همه در خانۀ مادر ولکان جمع شده‌اند.

ولکان به اتاق می‌رود و گریه می‌کند. 

آسیه پیش او می‌رود و با تهدید به ولکان نزدیک می‌شود تا او را دلداری بدهد.

علی هم پیش آن‌ها می‌آید و هر سه یکدیگر را بغل می‌کنند. آسیه به آشپزخانه می‌رود و دریا پیش او می‌رود. دریا می‌پرسد چی شد؟ تصمیمت‌رو گرفتی؟ آسیه می‌گوید طلاق نمی‌گیرم.

دریا خوشحال می‌شود و از خاطرات تلخ کودکی‌اش به‌خاطر طلاق پدر و مادرش می‌گوید.

شب درین به کوچۀ مادر ولکان می‌رود و با او تماس می‌گیرد. ولکان بیرون می‌رود و پنهانی به‌سمت ماشین درین می‌رود.

آسیه متوجه می‌شود و ولکان را دنبال می‌کند. ولکان سوار ماشین درین می‌شود و او و درین یکدیگر را می‌بوسند. آسیه این صحنه را می‌بیند و مرت هم از پشت سر آسیه متوجه موضوع می‌شود.

شب در خانۀ ولکان وقتی همه خوابند آسیه عکس‌های دو نفره خودشان را از روی یخچال جدا می‌کند و آنها را توی شومینه می‌اندازد.

روز بعد نیل به آپارتمان درین می‌رود و در می‌زند.

او خودش را همسایۀ طبقۀ بالا معرفی می‌کند و کتابی در مورد تربیت فرزند و بارداری در دست دارد. درین از او دعوت می‌کند تا داخل شود.

"ولکان در شرکت مشغول صحبت با هالوک است که پیش او آمده، آسیه با ولکان تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد که مادرش از دنیا رفته است.ولکان شوکه می‌شود و به بیمارستان می‌رود"آن‌ها با هم صحبت می‌کنند و نیل می‌گوید سه ماهه باردار است.

درین هم می‌گوید باردار است و آن‌ها با هم دوست می‌شوند. وکیل آسیه با او تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد که حساب بانکی ولکان خالی است و احتمال دارد او پول‌ها را به‌خاطر بدهی به حساب دختری که با او رابطه دارد واریز کرده باشد. آسیه با شنیدن این عصبانی می‌شود.

وکیل می‌گوید او نباید چیزی به روی خودش بیاورد وگرنه بدون پول و با بدهی می‌ماند. آسیه منتظر خبر وکیل می‌ماند. بهار برای این‌که مرت بیش‌تر به او توجه کند به آرایشگاه می‌رود و موهایش را قرمز می‌کند.

وقتی به خانه می‌رود مرت با دیدن رنگ موهایش او را مسخره می‌کند و می‌گوید بد شده است.

بهار دلگیر می‌شود.

شب نیل با آسیه تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد با درین آشنا شده. روز بعد هالوک به‌همراه یکی از همکارانش و زن او به بیمارستان می‌آید و آسیه زن همکار هالوک را معاینه می‌کند. او به آن زن می‌گوید دچار بیماری واگیردار شده که فقط از طریق رابطۀ جنسی سرایت می‌کند.

وقتی آن زن موضوع را می‌فهمد با عصبانیت بیرون می‌آید و به‌خاطر خیانت شوهرش به او سیلی می‌زند و می‌رود.

هالوک از این‌که آسیه حقیقت را به آن زن گفته از آسیه دلخور می‌شود. آسیه به هالوک می‌گوید او موظف است همه‌چیز را در مورد بیماری به بیمار بگوید.

هالوک به او می‌گوید همۀ مردها شیطنت‌های پنهانی دارند. آسیه این را در مورد ولکان انکار می‌کند.

"او با دیدن جنازۀ مادرش گریه می‌کند.آسیه به ولکان می‌گوید مادرش خواسته بود که به ولکان نگویند که او بستری شده است"هالوک با خنده می‌گوید اصلاً فکر نمی‌کردم ولکان زن‌ذلیل باشه.

آسیه با طعنه می‌گوید: گمانم شما و یا دوست پسر دخترتون زن‌ذلیل نیستید.

هالوک با شنیدن این حرف شوکه می‌شود. آسیه می‌گوید تصور می‌کرد هالوک در مورد دوست پسر درین خبر دارد. بهار با دریا تماس می‌گیرد.

دریا با دلهره به او خبر می‌دهد که هالوک با آسیه در بوفۀ بیمارستان مشغول صحبت هستند و او نگران است. بهار علت نگرانی او را می‌پرسد و دریا می‌گوید آسیه همه‌چیز را می‌داند. هالوک به خانه می‌رود و با عصبانیت از درین در مورد دوست پسرش توضیح می‌خواهد و به او می‌گوید باید دوست پسرش را برای معرفی بیاورد.

درین از هالوک فرصت می‌خواهد تا دوست پسرش را با آن‌ها آشنا کند. 

 

 

قسمت بعدی - سریال صداقت‌ سیز قسمت هشت ۸ قسمت قبلی - سریال صداقت‌ سیز قسمت شش ۶ Next Episode - Sedaghatsiz Serial Part ۸ Previous Episode - Sedaghatsiz Serial Part ۶.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری دانشجو - ۰ دقیقه قبل
پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
باشگاه خبرنگاران - ۱۸ فروردین ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۹ فروردین ۱۴۰۱
خبرگزاری میزان - ۱۴ شهریور ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱