واکاوی فلسفه علم در پرتو «حکمت خالده»
ایسنا/اصفهان حکمت خالده پس از انقلاب صنعتی و علمی در اروپا شکل گرفت به دنبال بازگشت به اصول انسانی است. حکمت خالده مهمترین نقدها را به جهان مدرن وارد کرده و طبق نظریه شناخت افلاطون که بخشی از حکمت خالده را تشکیل میدهد و تمام ادیان نیز آن را تأیید میکنند، انسان بهصورت بالقوه استعداد شناخت عالم را دارد و این دانش پیش از تولد در درون انسان نهادینهشده و پس از تولد آن علوم و آموزهها را به یاد میآورد.
در یکی دیگر از سلسله نشستهای فصل سخن در روز گذشته (۹ خردادماه) کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» با حضور نویسندگان این اثر، محمود بینای مطلق و علیرضا کریمی زیارانی و همچنین علیرضا فرهنگ، مدرس خانه حکمت اصفهان در کتابفروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی موردبررسی و گفتگو قرار گرفت.
در ابتدای این نشست علیرضا فرهنگ، مدرس خانه حکمت اصفهان اظهار کرد: نویسندگان کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» آقایان محمود بینای مطلق و علیرضا کریمی زیارانی هستند. دکتر محمود بینای مطلق، پس از تکمیل تحصیلات عالیه با تأسیس دانشگاه صنعتی اصفهان در سال ۱۳۵۶، به این مرکز علمی آموزشی دعوت شد و به ایران بازگشت. او علاوه بر تدریس ریاضیات، تاریخ علم و فلسفه علم را نیز تدریس کرد و در واقع این کتاب ماحصل کلاسهای تاریخ و فلسفه علم ایشان است؛ آقای دکتر کریمی نیز استاد دانشگاه کلارکسون در نیویورک و از شاگردان آقای دکتر بینای مطلق بودهاند.
"ایسنا/اصفهان حکمت خالده پس از انقلاب صنعتی و علمی در اروپا شکل گرفت به دنبال بازگشت به اصول انسانی است"ترجمه این کتاب توسط آقای علیرضا ابراهیمزاده انجام شده است. اصل کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و ترجمه فارسی، چهارمین ترجمه این کتاب پس از ترجمههای فرانسه، اسپانیولی و پرتغالی است.
او در توضیح عنوان کتاب افزود: «حکمت خالده» نمایانگر نوعی خاص از نگرش به حقیقت است؛ حکمت خالده با عناوین دیگری همچون جاویدان خرد و حکمت جاویدان نیز شناخته میشود. نشر کتاب توسط انتشارات حکمت و در مجموعه حکمت جاویدان انجام شده است؛ این کتاب بیست و دومین کتاب در این مجموعه است.
این مدرس ادیان و عرفان در مورد پیدایش و باورهای حکمت خالده توضیح داد: بعد از انقلاب علمی و صنعتی در غرب، احساس نیاز به بازگشت به اصول اولیه و فطری در انسانهای حقیقتجوی غربی ایجاد شد که منجر به ظهور این نگرش گردید. اصولی که در حکمت خالده وجود دارد متناظر با «سنت الله» در قرآن است.
قرآن صراحتاً اعلام میکند که در سنت الهی هیچ تبدیلی نیست (لن تجد لسنت الله تبدیلا: الاحزاب ۶۲). اهالی حکمت خالده معتقدند این سنن الهی در ذات همه ادیان موجودند و تا انسان بوده و هست این اصول پابرجاست. این اصول اساس و زیربنای ارتباط انسان با ذات حقیقت و خداوند هستند.
فرهنگ ادامه داد: دیدگاه حکمت خالده این است که هر دینی در باطن خویش از این اصول بهرهمند است و اگر این حقیقت پذیرفته شود آنگاه باید اذعان کرد که هیچ پیشرفتی در اساس دین صورت نمیگیرد. پس اگر صور دینی، نظیر آداب و مناسک تغییر میکنند به الزامات و شرایط فرهنگی و زمانی اقوام مخاطب وحی است اما اصول همواره ثابتاند. عدالت خداوند الزام میدارد که حقیقت دین را به همه ابناء بشر به طور کامل ارائه کند.
"دکتر محمود بینای مطلق، پس از تکمیل تحصیلات عالیه با تأسیس دانشگاه صنعتی اصفهان در سال ۱۳۵۶، به این مرکز علمی آموزشی دعوت شد و به ایران بازگشت"از این منظر چنین نیست که ادیان بعدی کاملتر از ادیان قبلی باشند و بتوانند مدعی ارائه حقیقت بیشتری شوند. از همینجا به سادگی میتوان فهمید که «وحدت درونی ادیان» یکی از باورهای جدی در حکمت خالده است. نگرش اصحاب حکمت خالده به حقیقت نگرشی ذاتگرا است و از این رو با عرفان ادیان تقارب دارد.
او ادامه داد: اگر چه مرکز ثقل توجه حکمت خالده بر باطن ادیان است، اما این را از نظر دور نمیدارد که انسان در جهان صورتها زندگی میکند و روح او از درون محدود به صورتهای جسمانی و نفسانی است و و از بیرون نیز در جهان صورتها میزید. از آنجا که نقطه آغاز حرکت انسان، جهان صور است بنابراین تشخیص صورتهای درست برای انسان دارای اهمیتی حیاتی است؛ به همین دلیل اصحاب حکمت خالده بر درستی یا ارتدوکسی صورت و تناسب ظاهر با باطن تأکید دارند و از این حیث دیدگاههای مهمی در زمینه فلسفه و حکمت هنر، که حوزۀ تجلی صور است، دارند و صاحب یکی از مکاتب مهم و مطرح هنری در دنیای امروز هستند.
این مدرس خانه حکمت اصفهان، مستقیمترین و مستدل نقدها بر افراطگری در علم تجربی مدرن را از جانب حکمت خالده دانست و گفت: از آنجا که نگرش حکمت خالده در واکنش به دور شدن از اصول فطری پس از انقلاب علمی و صنعتی رخ داد، نقد علمگرایی و روحیهی علمزده جدید سرلوحه آموزههای اهالی حکمت خالده است. مستقیمترین و مستدلترین نقدها بر افراطگری در علم از طرف اصحاب حکمت خالده در حوزههای روانشناسی، زیستشناسی تکاملی و سایر حوزهها مطرحشده است.
در ادامه این جلسه علیرضا کریمی زیارانی، یکی از نویسندگان کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» بیان کرد: آقای بینا کلاس فلسفه علم را در دانشگاه صنعتی ارائه میکردند و همان کلاسها مبنای تألیف این کتاب است.
کلاس درس دکتر بینای مطلق نقطه عطفی برای بازگشت به دیانت و معنویت حقیقی بود و شاگردان ایشان پیشنهادهای زیادی برای تألیف کتاب توسط ایشان مطرح میکردند. تجربه زیسته من که عمده فعالیتهای علمیام در کشورهای غربی گذشته است و جذب مخاطبان بیشتر در غرب هدف تألیف به زبان انگلیسی بود؛ و البته ترجمه کتاب نیز رسا و شیوا است
او افزود: موضوع کتاب فلسفه علم است و اساساً علم یا شناخت مستلزم شناسنده یا سوژهای است که میشناسد و ابژه یا موضوع شناختی که قرار است شناخته شود؛ بنابراین بهصورت جدا ناپذیر از مفهوم علم، موضوع ماهیت شناسنده و ماهیت موضوع شناخت را داریم. ماهیت شناسنده، قوای شناخت در انسان که به انسان امکان شناخت را میدهد مبحث شناختشناسی است. موضوع مکمل، به دست آوردن شناخت کلی از موضوع شناخت علمی است.
کریمی زیارانی اضافه کرد: شناختشناسی افلاطون در غرب کلاسیک، منسجمترین و دقیقترین نظریه شناخت است و در انطباق کامل با پیشفرضهای شناختی تمام ادیان و سنن راستین نیز هست. موضوع شناختشناسی شناخت ماهیت شناسنده است و به این میپردازد که چه قوایی در انسان فرصت شناخت را فراهم میکند و این شناخت چگونه اتفاق میافتد
این پژوهشگر و نویسنده، پایینترین قوه شناخت در انسان را ادراک حسی از طریق حواس دانست و گفت: ادراک حسی از طریق حواس با حیوان مشترک است. انسان در تفاوت با سایر موجودات دارای قوه استدلال، نطق و منطق است.
"اصل کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و ترجمه فارسی، چهارمین ترجمه این کتاب پس از ترجمههای فرانسه، اسپانیولی و پرتغالی است"این دومرتبه از قوای شناخت در انسان بهندرت موردتردید است. علوم جدید بهصورت صریح وجود این دو قوه را تأیید میکنند یا آن را مفروض داشتند. به نظر افلاطون و ادیان الهی انسان دارای قوه برتری از شناخت نیز هست که «عقل کلی» نام دارد و منبع مراتب پایینتر در قوای شناخت است. این مرتبه بالاتر نیز بیشتر از دو مورد پایینتر موردتردید و انکار قرار میگیرید.
او با اشاره به رساله منون اثری از افلاطون، گفت: در رساله منون این ادعای سوفسطاییان مطرح میشود که پرسش کردن و آموختن بیهوده است، چون انسان یا میشناسد و اگر بشناسد پرسشگری بیهوده است و یا نمیشناسد و در این صورت نمیتواند در پی فهم چیزی باشد که آن را نمیشناسد. گویی هیچ حالتی بین جهل و دانش محض وجود ندارد.
سقراط میگوید حالتی بین این دو وجود دارد و آن این است که انسان ابژه جستوجو را میداند، اما آن را فراموش کرده و تحت عنوان یادآوری از آن یاد میشود و افلاطون میگوید انسان همهچیز را میداند ولی باید به یاد آورد.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه سقراط کمک میکند که انسان آموزههای دنیای پیشین را به یاد بیاورد، تصریح کرد: دانش از حقایق بنیادینی است که در روح انسان طبع شده است. انسان علوم را پیش از تولد کسب کرده و با دیدن پرتوهای این حقایق، آنها را به یاد میآورد. در این خصوص این ایراد مطرح است که سقراط ایدههای خود را به دیگران القا میکرده و آنها به زبان میآوردند و آن ایدهها از درون آنها نمیجوشیده است. ولی در جواب این مسئله، مطرح میشود که چطور حقیقت به ذهن اولین فرد القاشده است و چطور همه میتوانند این حقایق را تصدیق کنند؟ راهی جز این نمیماند که بپذیریم حقایق بنیادین در روح انسانی طبع شده است و انسان بهمرور آنها را به یاد میآورد.
کریمی در مورد استدلال فایدون نیز توضیح داد: فایدون در مورد نامیرایی نفس است. در این مبحث، مطرح میشود که تولد ما جز خاموشی نیست و آموختن به یاد آوردنِ دانشی است که در زندگی پیشین کسبشده است؛ و چون انسان زندگی پیشینی داشته، زندگیاش قائم به تجسد زمینی در این دوره زندگی نیست و اگر بمیرد بازهم زنده است و نامیرایی بهاینترتیب اثبات میشود.
"او در توضیح عنوان کتاب افزود: «حکمت خالده» نمایانگر نوعی خاص از نگرش به حقیقت است؛ حکمت خالده با عناوین دیگری همچون جاویدان خرد و حکمت جاویدان نیز شناخته میشود"در گفتوگوی فایدون، سقراط دلایل عمیقتری نیز مطرح میکند؛ او میگوید انسان دارای نفس نامیرا است زیرا واجد ایدههای جاویدان همچون حقیقت و زیبایی و خیر است که پیش و پس از حدوث و نابودی عالم و پیش از تولد و پس از مرگ خودش، ابدی و پابرجاست و به همین دلیل انسان جوهری جاودان در درون خود دارد. برای مثال برابری فینفسه را در نظر بگیرید.
او ادامه داد: در عالم محسوسات هیچچیز کاملاً برابر نیست اما ما از بدو تولد تاکنون مفهوم برابری مطلق را داشتهایم. مشخص است که این مفهوم را در اثر تجربه کسب نکردیم و درون ذاتی داشتهایم. پس انسان واجد حقایق بنیادی در روح انسان است و او نفس نامیرا دارد.
کریمی سپس در پاسخ به این سؤال که آیا منطقاً ادعای یادآوری افلاطونی و نظریه شناخت او قابلاثبات است یا خیر، گفت: پاسخ این است که هر حقیقتی منطقاً قابلاثبات نیست. منطق و تفکر استدلالی همهچیز را نمیتواند اثبات کند و منطق مدعی حقیقت تام نیست.
اینجا سؤال مطرح میشود که ما چگونه از درستی آموزهها اطمینان داشته باشیم؟ در جواب باید گفت که باید دید که آموزهای که برای عقل اثباتشده دارای انسجام منطقی هست یا خیر و اگر آموزه قدرت تبیینکنندگی آموزه را داشته باشد، عقلا مجوزی برای عدم پذیرش آن نداریم. پس حقایقی وجود دارند که منطقاً قابل استدلال نیستند اما وجود آنها را میپذیریم.
این پژوهشگر فلسفه علم با بیان اینکه هیچ دستگاه منطقی در خلأ بنا نشده و زیربنایی دارد، اظهار کرد: مفاهیمی وجود دارند که بهصورت شهودی فهم میشوند اما قابلتعریف نیستند. نقطه را در هندسه نمیتوان تعریف کرد و فقط با استفاده از قاعده استنتاج میتوان قضایای کلی حاکم بر هندسه اقلیدسی را استخراج کرد. ما اینجا فرض کردهایم که منطق درست است. استدلال ورزی بهتنهایی به حقیقت نمیرسد و محدود است و انسان در مواجه با حقیقت نمیتواند آن را بشناسد مگر اینکه ذات آن حقیقت را پیشاپیش در درون داشته باشد.
"قرآن صراحتاً اعلام میکند که در سنت الهی هیچ تبدیلی نیست (لن تجد لسنت الله تبدیلا: الاحزاب ۶۲)"ما دارای قوه تفکر استدلالی هستیم اما محدود است و از این محدودیت نیز آگاه هستیم. اینکه ما به این محدودیت آگاهین نشان میدهد که ما به منبعی نامحدود بالاتری دسترسی داریم. بارقهای از خداوند در درون انسان قرار دادهشده تا او بتواند مفهوم مطلق را فهم کند. چیزی در نفس هست که خلق نشده و خلق ناشدنی است و این «عقل کلی» است.
کریمی در توضیح مفهوم «عقل کلی» افزود: اساساً اینکه انسانها میتوانند باهم سخن بگویند و حرف هم را متوجه شوند نشان میدهد عقل کلی وجود دارد. پیشفرض تلویحی در هر نظریه، عقل کلی را مفروض دیده است حتی اگر درصدد انکار عقل کلی باشد.
هر نظریه در انکار عقل کلی حامل عقل کلی نیز هست و تناقض منطقی دارد. عقل کلی را نمیشود منطقی اثبات کرد اما اگر منطقی باشیم نمیتوانیم آن را انکار کنیم. خود منطق بر عقل کلی استوار است و جزئی از چیزی نمیتواند خود آن چیز را انکار کند. عقل کلی مؤلفههای متعددی به ما میدهد که عقل جزئی یکی از آن مؤلفههاست و علاوه بر آن انسان صاحب شهود، تخیل و حافظه نیز هست که همه از نور اصلی عقل کلی بهرهبرداری میکند.
او با بیان اینکه نظریات معارض زیادی با یادآوری افلاطون آمده است به توضیح نگرش دکارت که یکی از این نظریات معارض است پرداخت و گفت: دکارت وجود مفاهیم درون زادی در انسان را انکار نکرده است اما آنها را به سمت استدلال تقلیل داده است. خود استدلال مجوز قانونی برای این کار ندارد و معارض منطقی برای نظریه افلاطون نیست.
این مدرس فلسفه در مورد آرای هیوم و کانت بهعنوان معارضان نظریه افلاطون نیز گفت: هیوم از طرفداران تجربهگرایی است و میگوید برخلاف افلاطون چیزی به نام مفاهیم درون زادی وجود ندارد همه دانش در اثر تجربه کسب میشود.
"اهالی حکمت خالده معتقدند این سنن الهی در ذات همه ادیان موجودند و تا انسان بوده و هست این اصول پابرجاست"او برای مثال میگوید علیت را در اثر تجربه کشف کردیم. وقتی دو رویداد را که یکی پس از دیگری رخداده دیدهایم، بهصورت روانشناختی شرطی شدهایم و یکی را علت دیگری میدانیم. او درواقع علتِ علیت را توضیح میدهد؛ بنابراین او باید علیت را پذیرفته باشد که علت آن را سعی کند توضیح دهد؛ بنابراین او نیز دچار تناقض منطقی و باطل است.
نویسنده کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» اضافه کرد: کانت نیز میگوید انسان در زمان و مکان و به شکل خاصی چیزها را تجربه میکند؛ اما هیچ راهی برای فهمیدن اینکه آیا برداشتهایش از واقعیت ابژکتیو برخوردار هست یا نه ندارد؛ بهعبارتدیگر انسان در سوبژکتیو خود محبوس است. اگر قادر به فهم هیچچیز بهصورت ابژکتیو نباشد، چطور میتواند به خود این حقیقت که در سوبژکتیو خود محبوس است آگاه شود؟ اینجا نیز به تناقض منطقی میرسیم. هرجایی عقل کلی انکار شود به تناقض منطقی میرسیم.
کریمی با بیان اینکه در حوزه روانشناسی نیز افرادی حرفهای مشابه کانت را بیان کردهاند، تصریح کرد: برای مثال یونگ میگوید نفس یا قوه دماغی موضوع علم روانشناسی است و بهاجبار، سوژه آن نیز هست؛ یعنی چیزی بالاتر از قوه دماغی در نفس انسان وجود ندارد که شاهد و شناسنده آن نفس باشد و از این واقعیت نیز گریزی نیست.
درواقع عقل کلی را انکار میکند. ما اینجا نیز اعتقاد او به اینکه انسان در سوبژکتیو خود محبوس است را میبینیم. تناقض او این است که گویی خود از حقیقت حبس سوبژکتیو خود گریخته تا این حقیقت را به ما اطلاع دهد. به عبارتی ادعایی فراتر از ادعای پیامبران دارد. افلاطون همه انسان بهصورت بالقوه را واجد تمام حقایق میداند که ادعای پیامبران است اما یونگ و کانت ادعایی بیش از پیامبری دارند.
او خاطرنشان کرد: نظریه شناخت افلاطون باوجودی که برای رد آن تلاشهای زیادی صورت گرفته همچنان پابرجاست و باید در نظر داشت که امتناع از پذیرش یک حقیقت الزاماً به معنی رد کردن آن نیست.
"پس اگر صور دینی، نظیر آداب و مناسک تغییر میکنند به الزامات و شرایط فرهنگی و زمانی اقوام مخاطب وحی است اما اصول همواره ثابتاند"هر آزمون دقیق و بیغرضی مؤید نظریه شناخت افلاطونی است. برای مثال چامسکی میگوید اساساً انسان زبان را در درون خود بهصورت درون زادی دارد.
این مدرس دانشگاه با ورود به مبحث شناختشناسی ادیان اظهار کرد: در پیام همه ادیان که ما را بهسوی حقایق درونزادی میخوانند این نکته وجود دارد که انسان واجد حقایق درونزادی است. اگر در درون نداشتیم نمیتوانستیم حقیقت ادیان را تصدیق کنیم. ادیان مختلف با درجات مختلفی از صراحت شناختشناسی خود را مطرح میکند و اسلام شناختشناسی مفصلی دارد.
کریمی با اشاره به آیات ۳۰ و ۳۱ بقره که در آن رویدادهای پیش از آفرینش تشریح میشود، گفت: خدا نیت خود از آفرینش انسان را خلق جانشین در زمین برای خود میداند.
خلیفه باید تا حد امکان بر صورت الهی باشد. قرآن میگوید که به آدم پیش از تجسد زمینی او اسماء الله را آموزش داده است. آدم برخلاف موجودات تمام اسماء را دریافت میکند تا شأن خلیفه بودن را داشته باشد. آموختن اسماء پیش از تجلی بر زمین رخداده و این یعنی حقیقت بر روح انسان طبع شده است
او ادامه داد: در آیه ۱۷۲ سوره اعراف نیز آمده است که «و به یاد آر هنگامیکه خدای تو از پشت فرزندان آدم ذرّیّه آنها را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی، ما گواهی دهیم.» ذریه نمایانگر بالقوگی است و یعنی آنچه پیش از تجسد زمینی اتفاق افتاده است؛ بنابراین وضعیت انسان را مقدم بر وضعیت تجسد زمینی نشان میدهد؛ زیرا اصلاب آدم هنوز نیامدهانو بلکه بهصورت بالقوه وجود دارند. اینکه همه ذریه آدم شهادت دادند نیز بیانی سمبلیک از این است که حقیقت بنیادین بر روح انسان طبع شده است.
"از این منظر چنین نیست که ادیان بعدی کاملتر از ادیان قبلی باشند و بتوانند مدعی ارائه حقیقت بیشتری شوند"قرآن هیچگاه از شناخت صحبت نکرده اما انسان به فراموشی و غفلت متهم میکند و از او یادآوری را طلب میکند.
این پژوهشگر فلسفه علم با اشاره به آیه ۵۳ سوره فصلت بیان کرد: خداوند میگوید «ما آیات (قدرت و حکمت) خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاً هویدا و روشن میگردانیم تا ظاهر و آشکار شود که خدا (و آیات حکمت و قیامت و رسالتش همه) بر حق است»؛ بنابراین نشانهها درون نفس انسان و عالم بیرون وجود دارد و انسان با مراجعه به نفس خود میتواند به حقیقت پی ببرد پس نظریه شناخت افلاطون تأیید میشود و انسان باید درون خود حقیقت را داشته باشد.
او در تکمیل سخنان خود ادامه داد: این نگاه را با نگاه یونگ و کانت مقایسه کنید که میگویند ما میدانیم اما همه نمیدانند و ادعایی فراتر از انبیاء مطرح میکنند. عرفا نیز نظریه شناخت افلاطون را تأیید میکنند. برای مثال مولانا میفرماید «ما همه اجزای آدم بودهایم / در بهشت آن لحنها بشنودهایم / گرچه بر ما ریخت آب و گل شکی / یادمان آمد از آنها چیزکی» یعنی ما در وضعیت هبوط دچار فراموشی شدهایم اما آموزهها بهصورت بالقوه در درون ما هست و میتوانیم مجدداً به یاد بیاوریم.
این مدرس فلسفه علاوه بر عرفا آرای اولیا را نیز موید نظریه شناخت دانست و گفت: در خطبه ۲۲۲ نهجالبلاغه، امام علی(ع) میفرمایند: «اینها نشانههای خدا و چراغهای روشنایی در تاریکی هستند. اینها بندگانی هستند که خداوند در فکرشان با آنها زمزمه و در ذات عقلشان مستقیماً با آنها صحبت میکند» در مرتبه فهم در این فرمایش مندرج است. در مرتبه فکر، نجوا و گفتوگوی غیرمستقیم را مطرح کرده و در مرتبه عقل به گفتوگوی مستقیم و عقل کلی اشارهکرده است.
کریمی با اشاره به آموزههای حکمی و سنتی مطرح کرد: در تمام آموزههای حکمی نیز این حقیقت دیده میشود.
تمثیل فیل در تاریکی یکی از این نمونهها است. جزءبهجزء دیدن فیل کارکرد استدلالی عقل را نشان میدهد و دیدن کل آن فیل همان عقل کلی است.
او با بیان اینکه تمام ادیان معتقدند دین حقیقی بر مبنای حقایق بنیادی است که در فطرت انسان به ودیعه گذاشته شده است، خاطرنشان کرد: در سوره روم آیه ۳۰ آمده است که خداوند به انسان میگوید روی خود را بهسوی دین حنیفوار بگردان؛ بنابراین این فطرت الهی است که خدا انسان را بر اساس آن آفریده و هیچ تغییری نمیپذیرد. قرآن بازگشت به فطرت را دین قیم میخواند. خداوند در ادامه نیز میگوید اغلب مردم به این دین قیم که بر اساس فطرت الهی است عمل نمیکنند و به شاخ و برگ دین توجه میکنند. مولانا میگوید «آنجا که الست آمد ارواح بلی گفتند / این مذهب و ملتها میدان که نبود آنجا» در اصل همه ادیان راستین بر مبنای حقیقت درونزادی انسان هستند به یک حقیقت گواهی دادهاند.
این مدرس دانشگاه با اشاره به نظریه شناخت در مسیحیت تصریح کرد: مسیح میفرماید «ملکوت خداوند در درون شماست».
"از همینجا به سادگی میتوان فهمید که «وحدت درونی ادیان» یکی از باورهای جدی در حکمت خالده است"یا جای دیگری میفرماید «گوینده شما نیستید بلکه روح پدر شما در شما گوینده است.» این عبارات موید وجود روح الهی در ضمیر انسانی است. پالاماس که یکی از قدیسان مسیحی است نیز میگوید «انسان؛ این عالم بزرگتر در مقیاسی کوچک [عالم صغیر در برابر عالم کبیر]، زبدهای است از هر آنچه در وحدت وجود دارد و او تاج آثار الهی است» این موید مطلبی است که انسان میبایست همه اسماء و حقایق را در درون خود داشته باشد. مایستر اکهارت میگوید «بهدرستی بر آنم که اگر خود را همانقدر عمیق که باید شناخت بشناسم شناخت کاملی از تمام مخلوقات خواهم داشت. عارف دیگری در عالم مسیحیت به نام یاکوب بومه میگوید «انسان بهتنهایی در خود هر نوع موجودی را که در زمین است در بر دارد. همه این موارد موید این است که حقیقت واحد است و در همه ادیان به شکلهای گوناگون خود را نشان داده است.
او در مورد نظریه شناخت در تورات بیان کرد: در تورات صریح آمده است که خداوند انسان را بهصورت خود آفرید.
این بیانی است معادل با آیهی خلیفه خداوند بودن انسان. جای دیگری در ستر پیدایش در تورات میگوید «خداوند هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند چه نام خواهد نهاد» پس آدم تمام حقایق حیوانات را در دنیای پیشین میداند که وقتی آنها را در زمین میبیند، نامشان را میگوید.
این محقق فلسفه در پایان افزود: حکمت هرمسی مصر باستان آیین هندو و تائو نیز همین مضامین را دارند همه اینها جلوههایی از دین قیم هستند که بر اساس فطرت انسانیاند؛ و در تعلیم شناختشناسی افلاطونی و در ادیان، انسان در ژرفای وجود خود واجد تمام حقایق اساسی است و بر صورت الهی آفریدهشده است؛ و قادر به شناخت خداوند است زیرا بارقهای از نور الهی را در وجود خود دارد به بیان ذوالنور مصری «شناخت حقیقی شناخت حقیقت از طریق حقیقت است همان طکر که خورشید از: طریق خورشید شناخته میشود.»
در ادامه این نشست علیرضا فرهنگ در نقد کتاب «فلسفه علم در پرتو حکمت خالده» گفت: این کتاب یکی از کم نقصترین کتب در نشر و محتواست. اراده نویسنده بر این بوده است که کل کاملی را ارائه کند لذا نقطه شروع در جایی است که طبعاً با پیچیدگیهای استدلالی فیلسوفان جدید مواجه است و از این رو برای خوانندۀ غیرمتخصص در فلسفه دیریابتر است.
او با ارائه پیشنهادهایی به نویسندگان مطرح کرد: از آنجا که مطالب این کتاب برگرفته از کلاسهایی است که برای دانشجویان فنی و علوم پایه که متخصص فلسفه نبودهاند مطرح میشده است امکان بازگشت به آن سادگی نخستین وجود دارد. نویسنده در بخشهای نخست از برخی مباحث به سرعت عبور کرده و دانستن آنها را برای خواننده مفروض گرفته است که میتواند سخاوت بیشتری در حجم کتاب به خرج دهد و مباحث را با بسط و عمق بیشتری مطرح کند. همچنین میتوان از نمودار و تصاویر استفاده شود و با کمک آنها فهم فکری و بصری را با یکدیگر همراه کرد.
این محقق دینشناس ادامه داد: مؤلف اشارهکرده است که خود را به سبک نوشتاری دانشگاهی یا آکادمیک محدود نکرده است، اما بههرحال آنچه نیاز خواننده است باید رفع شود.
"کلاس درس دکتر بینای مطلق نقطه عطفی برای بازگشت به دیانت و معنویت حقیقی بود و شاگردان ایشان پیشنهادهای زیادی برای تألیف کتاب توسط ایشان مطرح میکردند"برخی نقل قولها برای متخصصین و اهالی حکمت و فلسفه شناخته شدهاند اما برای عموم ممکن است شناخته شده نباشند و لازم است این نقلقولها با منبع ذکر شوند. نویسنده برای ابا از ورود به مباحث فرعی از برخی مطالب مهم که نقش کلیدی در استدلالهای او دارد با ذکر اشاراتی مختصر عبور کرده است؛ برای مثال قضیه ناتمامیت گودل از اینگونه است. چنین مطالبی نیازمند ارجاع به منابعی برای مطالعه بیشتر علاقهمندان دارد تا خواننده بتواند پیگیری کند. بهتر است در پیوستهای کتاب نیز لیست کامل همه منابع بهطور یکجا وجود داشته باشد.
فرهنگ در مورد ترجمه کتاب گفت: در ترجمه کتاب دقت و وسواس زیادی بهکار رفته و خیلی خوب است که قاموسی از ترجمه اصطلاحات کلیدی در بخش پیوست ارائه شود. به علاوه اگر چه در ترجمه کلمات، دقت قابل تقدیری شده است اما برای فهم جملات طولانی بهتر است از علائم سجاوندی بیشتری استفاده گردد تا خواننده مجبور به خوانش مکرر یک جمله برای فهم دقیق آن نشود.
در بسیاری از مطالب کتاب امکان استفاده از اشعار و منابع عرفانی آشنا برای فارسی زبانان و نیز قرآن وجود دارد که میتواند صمیمیت بیشتری برای خوانندگان ایرانی ایجاد کند اما احتمالاً به دلیل اینکه اصل کتاب به زبان انگلیسی است و برای انگلیسیزبان چنین ارجاعاتی غریب است در کتاب کمتر به چشم میخورد و جا دارد که در چاپ بعدی در نظر گرفته شود.
علیرضا کریمی زیارانی در پایان نشست افزود: این صحیح است که فصل اول کتاب کمی سخت شد و اگر کسی با مکاتب فلسفی آشنا نیست، بهتر است از فصل دوم شروع کند.
همچنین ناشر اصلی کتاب به زبان انگلیسی توصیه کرد که منابعی را که به زبان انگلیسی نیستند را نیاوریم. منابعی از ابن عربی و دیگر اهالی فکر و فلسفه، عربی است و به زبان انگلیسی درنیامده است و بنابراین ما نیز استفاده نکردیم.
انتهای پیام
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران