نقدی تند و تیز برای کتابی لذیذ!

جام جم - ۴ بهمن ۱۴۰۱



کتابم را با لذت نوشتم ولی گاهی حالم بد می‌شد!
محمود جوانبخت - نویسنده زخم روی زخم

نوشتن برای من مهم است و دوست‌دارم کتاب خوبی بنویسم. من تمام تلاشم را می‌کنم که خوب‌ترین کتاب ممکن را بنویسم. مهدی قزلی از من خواست که کتاب ناداستانی برای نشر جام‌جم بنویسم. من مستندهای زیادی ساخته‌ام که پشت‌صحنه‌های جذابی دارد. هم پشت صحنه هم روی صحنه‌هایی که وقتی مرور می‌کنم برای خودم می‌بینم، برخی از آنها قالب مکتوبش هم برای مخاطب جذاب خواهد بود.

"کتابم را با لذت نوشتم ولی گاهی حالم بد می‌شد!محمود جوانبخت - نویسنده زخم روی زخمنوشتن برای من مهم است و دوست‌دارم کتاب خوبی بنویسم"گاهی که این حاشیه‌ها را برای دوستان تعریف می‌کنم، خیلی از آنها می‌گویند، چرا آنها را نمی‌نویسی؟ من در سفرهایم برای خودم هم روزنگاشت دارم، چون چیزهایی هست که دوربین و رکوردر نمی‌تواند آنها را ثبت و ضبط کند. در هر سفر میانگین روزی سه تا چهار صفحه یادداشت روزانه برای خودم می‌نویسم. وقتی پیشنهاد داده شد، توی ذهنم فهرستی را مرور کردم که اولینش همین ماجرایی بود که بر سر ترکمانان آمده بود. من به‌جز دو سفری که در کتاب آمده، سفر سوم و چهارمی هم به این منطقه رفتم و همان موقع‌ها هم می‌دانستم که باید این حرف‌ها را روزی در کتابی بنویسم. آنچه از ترکمان‌ها دیدم و شنیدم مثل یک آخ بلندی بود که بر دلم مانده بود و یک روزی باید بر زبان می‌آمد و نوشته می‌شد.

ترکمانان مردم مظلومی هستند و تعدادی‌شان جزو خانواده شهدای دفاع‌مقدس هستند و بعضی هم از جانبازان! یعنی در دوران جنگ همراه ما بودند. مثل ابوفلاح که دوست شهید باکری بود و الان اگر از در بیاید شما اصلا متوجه نمی‌شوید که او از ترکمانان عراق است و ماجرای او را در کتاب نوشته‌ام و پسر جوانش، سجاد را که در جنگ با داعش به شهادت رسید... 
به‌هر روی من با آدم‌هایی مثل اینها طرف بودیم که در زمان جنگ به کمک ما آمدند و ما نیز در جنگ با داعش به یاری آنها رفتیم و حاج‌قاسم به فریادشان رسید.وقتی شروع به نوشتن کردم، تعدادی یادداشت داشتم و البته انبوهی راش یعنی فیلم ضبط شده برای فیلم مستند... این را بگویم که آنجا برای من تبدیل به وطن شده است دیگر. در همین سفر اربعین امسال از آنجا به سمت کربلا راهی شدم. گاهی حتی خواب آنجا را می‌بینم.

"هم پشت صحنه هم روی صحنه‌هایی که وقتی مرور می‌کنم برای خودم می‌بینم، برخی از آنها قالب مکتوبش هم برای مخاطب جذاب خواهد بود"برگردیم به ماجرای نوشتن این کتاب... ببینید یک‌سری تجربیات روزنامه‌نگاری پشت این کتاب است. از وقتی یادم است، دارم این قبیل موضوعات را می‌نویسم و الان دیگر حق ندارم که بد بنویسم. یک عمر است که از رنج و درد می‌نویسم. حتی ریتم نوشتنش را هم فکر می‌کنم که بلد شده‌ام و شاید هیچ‌وقت نتوانم متن بی‌رگ و خنثی بنویسم.

در دوره روزنامه‌نگاری هم همین بودم. راوی رنج و درد بودم. همیشه حس می‌کنم آن چیزی را که در دلم هست باید صادقانه و مستقیم بگویم. این کتاب یک زیرگونه است و همه چیز در آن هست و اگر خیالپردازی هم دارد، همان خیالاتی را شامل می‌شود که در محل واقعه بر ذهنم گذشته است. طبیعتا از برخی لوازم ادبیات خلاقه استفاده کردم تا «آن» و لحظات خودم را درست منتقل کنم اما در ذهنم این بوده که باید در آینده به کتاب من استناد هم بشود کرد. 
همان‌قدر که ایران، کرد دارد، عراق هم ترکمان دارد و تعدادشان قابل توجه است و به گمانم تا به حال کتابی به زبان فارسی درباره این قوم، نوشته نشده است.

"وقتی پیشنهاد داده شد، توی ذهنم فهرستی را مرور کردم که اولینش همین ماجرایی بود که بر سر ترکمانان آمده بود"البته مهم نیست که این کتاب اولین باشد یا نه، ولی این هم می‌تواند یک شاخص باشد. سعی داشتم که اطلاعات جغرافیایی را هم برای مخاطب در کتاب توضیح بدهم. البته فکر می‌کنم مستندنویس‌ها مثل سابق نیاز نیست پاورقی فراوانی برای کتاب‌شان بنویسند، چرا که دسترسی به اینترنت و اطلاعات موجود است و فکر کردم که کتابم را در این وضعیت گرانی کاغذ، حجیم‌تر نکنم!
من کتابم را با لذت نوشتم و گاهی هم از اتفاقاتی که مجبور بودم بنویسم‌شان، حالم بد می‌شد. برخی دوستان می‌گفتند نقطه قوت کتاب، حضور من به عنوان نویسنده است. کتاب یک حرف مرکزی دارد و آن هم ماجرایی است که در آن سرزمین اتفاق افتاده و من رفتم تا آن ماجرا را اول برای خودم کشف کنم و بعد خوانندگان را هم در این کشف شریک کنم... 
توجه کنید هر فرم و شیوه‌ای برای نوشتن، غایتش تأثیر روی مخاطب است.

من تمام تلاشم را کردم تا با این فرم بیشترین تاثیر را بر مخاطب بگذارم... مثلا درباره‌ حضور خودم در کتاب، برخی می‌گفتند حضورت کم است. من در جایی از کتاب به مخاطب می‌گویم، یک ماجرا را از قول چند نفر پیگیری می‌کنم و آن را هم شریک می‌کنم در این جست‌وجو و طبیعتا این استناد اثر را بالا می‌برد. دومین کارکردش این است که در مستند ما کات می‌زنیم تا ضرباهنگ کار بالا برود و در کتاب هم با این مسأله روبه‌رو بودم و می‌خواستم خرده ماجراها را مثل پازل بچینم. طبیعتا فکر می‌کردم تداعی‌های من به پیشبرد ماجرا کمک می‌کند.

"من به‌جز دو سفری که در کتاب آمده، سفر سوم و چهارمی هم به این منطقه رفتم و همان موقع‌ها هم می‌دانستم که باید این حرف‌ها را روزی در کتابی بنویسم"وقتی وارد شهر ویرانی مثل بشیر شدم، یاد خرمشهر افتادم و آنجا برایم تداعی شد. کتاب ۱۴ فصل دارد که فصل اول آن درباره دو ماجراست، ماجرای معصومه و نرجس و ماجرای مرتضی. فصل اول و آخر کتاب، فرم داستانی دارد و گمان کردم با این شگرد افتتاح و بدرقه‌ خاصی برای مخاطب تدارک دیده‌ام... .

«زخم روی زخم»  مولتی‌مدیا است
محسن باقری - نویسنده و منتقد

کتاب «زخم روی زخم» با این اسم اگزیستانس (وجودگرا) با فصل‌هایی با اسم‌هایی همین‌گونه، با نثری ساده و صمیمی درباره مردمانی ساده‌تر و صمیمی‌تر، نویسنده‌ای دغدغه‌مند با ذهنی سیار و سیر و سلوکی علیه ظلم و ستم؛ گزارشی است از جراحت‌های آن مردمان؛ کتابی خواندنی از محمود جوانبخت. کتابی خواندنی که با مخاطبش حرف می‌زند.

فرمی که انتخاب کرده، فرم حرف‌زدن است. شیوه نوشتار بر خلاف شیوه دربستی (مثل تاکسی دربستی) رفت و برگشتی است. خاطره‌ها تداعی می‌شود؛ روایت‌ها رؤیت‌ شده و پازل‌ها ساخته‌ می‌شود و قطعات که خرده‌دردها و خورده‌زخم‌ها باشند، به درستی به هم وصل می‌شوند و گاهی دوخته و گاهی بخیه. ذهن نویسنده خطی نیست؛ خط‌خطی است. روایت آدم‌هایش آدمیت می‌سازد و با این که افسار قلم را آگاهانه گاهی شل می‌کند و عصبانی می‌شود؛ حد نگه می‌دارد؛ چرا؟ چون خشونت، خشونت می‌زاید و خشاب خشونت را باید خالی نگه داشت.

"آنچه از ترکمان‌ها دیدم و شنیدم مثل یک آخ بلندی بود که بر دلم مانده بود و یک روزی باید بر زبان می‌آمد و نوشته می‌شد"نویسنده مستندساز اغلب، قاب‌ها را خوب قاپیده. زخم روی زخم با فهم و توجه رسانه‌ای یک نقطه اتصال یا کانون داغ است برای دو ملت از مجرای یک زبان که همان زبان آذری است. نثر نویسنده سریع، شتاب‌آلود و در تکاپو است و «گیر» و مخصوصا «گور» ندارد و اغلب، فست‌موشن (حرکت تند) است. مساله من با نویسنده این کتاب این است که در نوشتن مستقر نمی‌شود. یعنی خودش را آنقدر درگیر کارهای اجرایی می‌کند که نمی‌تواند زیاد بنویسد و بارها گفته‌ام که این نویسنده کاندیدای نوشتن یک کتاب شاهکار و بزرگ است.

و همین مساله نقص‌هایی را برای کتاب ساخته. کتاب هم گزارش است، هم سفرنامه و هم روایت و اساسا مولتی‌مدیا است، یک چیزی کم دارد؛ و آن هم نسخه صوتی کتاب است چون کتاب به صورت گفتاری دارد با مخاطب حرف می‌زند. 
نویسنده در گزارش، روایت و سفرنامه که کتابش همزمان هر سه را دارد، نظرها و اظهارشان از مجرای توصیفات و دیالوگ‌ها را اساسی‌تر به جان مخاطب می‌نشاند. توصیف‌های کتاب اغلب خوب، ادبی، حس و جان‌دارند. اظهارنظرها اغلب بیانیه، تکراری و کلیشه‌ای است. روایت‌ها و توصیف‌ها خوب است اما جایی که نویسنده اظهار نظر و تحلیل می‌کند، در آنجاها نسبت به موضوع، اکستریم لانگ‌شات (نمای کاملا دور و بسیار باز که یک فاصله دور را به چشمان بیننده و مخاطب پیوند می‌زند) است.

"ترکمانان مردم مظلومی هستند و تعدادی‌شان جزو خانواده شهدای دفاع‌مقدس هستند و بعضی هم از جانبازان! یعنی در دوران جنگ همراه ما بودند"صدای واگویه‌های ذهن نویسنده و تصویرهای برآمده از آن، دلنشین و مؤثرند و صدای ترق و تروق زبان نویسنده، بی‌اثر. مثل صفحه ۶۲ کتاب که اتفاقا به درد کسانی می‌خورد که داستان کوتاه دوست دارند. دارد به یک سگ نگاه می‌کند و می‌گوید ای کاش می‌شد با این سگ مصاحبه کنم چون خیلی از روایت‌ها را دیده است.
وقتی شما کشتار به این بزرگی در میان ترکمانان را با عبارت‌های رسمی مثل بریتانیای منحوس بیان می‌کنی، ماجرا را خراب می‌کنی و به من اجازه نمی‌دهی که به لایه‌های درونی‌ترش بروم. اینجاست که ترق و تروق‌های زبان نویسنده مشخص می‌شود. البته هر کتابی که فرم خودش را صحبت مستقیم با مخاطب در نظر گرفته و اتفاقا نویسنده در زخم روی زخم در این فرم، موفق است؛ یک سری اضافات و افاضات هم در آن رخ می‌دهد.

نویسنده گان فاصله‌گذاری برشتی می‌کند و با کسانی که نویسنده هستند، صحبت می‌کند. انتخاب این فرم طبیعتا نویسنده را در شرایط خاصی قرار می‌دهد. جانور خطاب کردن داعش کاری از پیش نمی‌برد اما بعد از صحنه آن سگ (صفحه ۶۲ و ۶۳) که خیلی به دل می‌نشیند، ناسزاهایی که می‌آید، معنادار و مؤثر می‌شوند.
کتاب قبلی محمود جوانبخت، گزارش اندوه بود و این کتابش، گزارش جراحت است و مساله آن رِنج سنی و رَنج سنی مخاطب هم هست. چگونگی حرف زدن با نسل امروز مهم است. این کتاب همیشه برای نسل جوان است که مثلا ۱۷ تا ۲۷ سال معنی می‌شود.

"از وقتی یادم است، دارم این قبیل موضوعات را می‌نویسم و الان دیگر حق ندارم که بد بنویسم"جوان در آن سن یک‌سری چیزها را ندیده است و آن چیزها باید برایش در کتاب، ساخته بشود. پاشنه‌آشیل این سبک در نوشتن یعنی حرف‌زدن با مخاطب، میز مونتاژ است. من در کتاب قبلی محمود جوانبخت هم این مشکل را داشتم که در تدوین نهایی، کتابش ویرایش نشده بود. 
چند جا وضعیت داعش با تاریخ اسلام مقایسه می‌شود که به جان مخاطب نمی‌نشیند. ما خوشبختانه با نویسنده روبه‌رو هستیم. محمود جوانبخت اولترا نویسنده است؛ و گاهی احساس می‌کنم انگار دارد با کسی لج «ضد نوشتن» می‌کند.

همین مقایسه با تاریخ اسلام، یک جمله خوب دارد که یک آدم نشسته و دارد به کاروان شام نگاه می‌کند. 
دال مرکزی زخم روی زخم این است که داعش برای نابودی شیعه درست شده است اما موضوع هیچ کجای کتاب تبیین نمی‌شود. شاه‌جمله کتاب، این است که «تاریخ عراق، تاریخ خیانت است» و نویسنده باید این را تشریح کند.محمود جوانبخت کانالی را بین آذری‌های ایران و آذری‌های عراق زده که می‌تواند یک مجرای مناسب فرهنگی باشد.

تکلیف نویسنده با خود و خواننده‌اش مشخص است

سمیه جمالی - نویسنده و منتقد

من براساس گفته‌های نویسنده می‌گویم، گاهی نویسنده از دیده‌های خودش روایت می‌کند و گاهی هم روایت به صورت سوم‌شخص بیان می‌شود.  وقتی نویسنده روایت فرد دیگری را می‌گوید اصلا نباید دیده شود اما وقتی نویسنده روایت خودش را از سفری که رفته می‌نویسد، باید نویسنده را ببینیم و البته مقدار و میزانش مبتنی بر اقتضائات موضوع، فرق می‌کند.درباره خشونت هم به نظرم روایت می‌تواند قضاوت‌گر یا خونسرد باشد، نویسنده «زخم روی زخم» خواسته از روایت خونسرد استفاده کند و اتفاقا این‌گونه روایت ماندنی‌تر است. روایت خشن و داغ،‌ ممکن است ابتدا خیلی تأثیرگذار باشد اما روایت خونسرد، بیشتر در ذهن می‌ماند.نویسنده در این کتاب، پرچمش را در جایی نصب کرده و تکلیفش را با خودش و خواننده مشخص کرده است؛ یعنی نمی‌خواهد قضاوت را به عهده مخاطب بگذارد.

«زخم روی زخم»  کتاب مهمی است
میثم رشیدی مهرآبادی - نویسنده و منتقد

در این که این کتاب مهم است شکی نیست، هم به این خاطر که اولین کتاب درباره ترکمانان عراق است و هم از این منظر که ناشر سختگیری مثل جام‌جم به مدیریت آقای مهدی قزلی آن را منتشر کرده است. اما چند «ای ‌کاش» هم دارد؛ به نظر من مقداری از کتاب، اضافی است؛ جاهایی که نویسنده اتفاقات پیش‌آمده برای خودش را تعریف می‌کند و من به عنوان خواننده در این دوگانه گیر می‌کنم که «زخم روی زخم» شرح سفر محمود جوانبخت است یا شرح حالات و مظلومیت ترکمانان عراق؟! تا می‌آیم محو وضعیت آنها شوم، ناگهان می‌بینم بارش باران و انداختن کاپشن روی دوربین، موضوعیت پیدا کرده و نخ تسبیح من را پاره می‌کند.

"حتی ریتم نوشتنش را هم فکر می‌کنم که بلد شده‌ام و شاید هیچ‌وقت نتوانم متن بی‌رگ و خنثی بنویسم"من نمی‌دانم با یک سفرنامه روبه‌رو هستم یا با یک گزارش توصیفی؟ البته نویسنده همه این موارد را در مقدمه می‌‌آورد که هنرمندانه از این قضاوت خوانندگان دوری کند اما به نظر من به ژانر سفرنامه نزدیک‌تر است و باز  نظر من حق کسی که ۷۸ هزار تومان پول می‌دهد این است که نقشه‌ای دوصفحه‌ای و یک عکس هوایی واضح در کتاب ببیند و لااقل موقعیت شهرها و روستاهای اطراف در نسبت با کرکوک را متوجه شود.
در بخش تصویر هم این کمبود وجود دارد. اگر بنا بوده که ما همه تصویرسازی‌های کتاب را در ذهن‌مان انجام دهیم، چرا بخش تصاویر به کتاب الصاق شده و اگر قرار است ما بخشی از تصاویر را هم ببینیم و نویسنده، خودش تصویربردار هم هست، چرا این‌قدر عکس‌ها ناقص است و از خیلی از شخصیت‌ها عکسی نمی‌بینیم؟ به نظر من حتی جا داشت که بخشی از فیلم‌ها در سایت انتشارات قرار می‌گرفت و کیوآرکدش برای دیدن خوانندگان در صفحات کتاب درج می‌شد. 
چون ما قبلا کتابی از محمود جوانبخت با نام «گزارش اندوه» خوانده‌ایم که در نشان‌دادن موفق بوده، در این کتاب هم انتظار داشتیم که جنایات داعشی‌ها را به جای تعریف‌کردن نشان بدهد. تیزی چاقو و فواره خون باید توی صورت منِ‌ خواننده پاشیده شود که این اتفاق نمی‌افتد. به نظر من حاج محمود جوانبخت، از جملات بلند استفاده کرده و اگر جملات کوتاه‌تری می‌نوشت، تکان اصلی را در فصل اول به من می‌داد. ناظر به همین موضوع می‌گویم که یک‌سوم کتاب زیادی است. 
حضور نویسنده در روایت، هیچ کمکی به پیشرفت آن نکرده و به عنوان دست‌انداز عمل می‌کند.

برای ما، همین که روی جلد، نام محمود جوانبخت را می‌خوانیم کافی است و در ادامه باید ما را به جای دوربین، روی سه‌پایه بکارد و با چشم ما فیلمش را بگیرد؛ در حالی که ما کنار فیلمبردار و دوربین و سه‌پایه قرار می‌گیریم و حواسمان پرت می‌شود که تصویر داخل لنز را ببینیم یا وضعیت فیلمبردار و حاشیه‌های مستند را؟ این کتاب در ۱۲۸ صفحه می‌توانست به نحوی کوبنده بشود که من بگویم اگر کسی ناراحتی قلبی دارد، این کتاب را نخواند. بریدن گلوی مرتضی در فصل اول کتاب، یک قربانی برای شروع خوب کتاب است اما اصلا احساسات من را برنمی‌انگیزد و از عهده کارش برنیامده. پشت صحنه کتاب هم بیشتر از این که کارکردی داشته باشد، حواس را از موضوع اصلی پرت کرده است. هنر نویسنده می‌توانست این باشد که من را با چشمان بسته از تهران به «تازه‌خورماتو» و «بشیر» ببرد و من آنجا از ترس به خودم بلرزم اما این اتفاق رخ نمی‌دهد.
دو نفر مشخصا در روند کتاب، کم‌کاری کرده‌اند. یکی ویراستار کتاب که یا به نویسنده‌اش احترام گذاشته یا از او ترسیده است چون اصلا در آن دست نبرده است.

"این کتاب یک زیرگونه است و همه چیز در آن هست و اگر خیالپردازی هم دارد، همان خیالاتی را شامل می‌شود که در محل واقعه بر ذهنم گذشته است"دومین نفر هم ناشر است که در نگاه ما، فرد سختگیری است که تا جایی که می‌شود، اضافه‌ها را حذف می‌کند اما در «زخم روی زخم» این کار را نکرده. اگر این کتاب بخواهد به یک اثر مانا تبدیل شود، حتما نیاز به ویراست دوم دارد. البته الان آنقدر هزینه‌های زینک و چاپ زیاد شده که حتما باید چند چاپ از کتاب بگذرد تا بشود آن را با ویراست جدید منتشر کرد. ما کتاب دیگری در این انتشارات داریم با نام «ویولون‌زن روی پل» که در روایت، بسیار گزیده‌گو است و هیچ کجای آن را نمی‌شود حذف کرد. «زخم روی زخم» هم باید تا جایی لاغر شود و چربی‌های اضافی‌اش گرفته شود که بشود همین ویژگی‌ را به آن نسبت بدهیم و بگوییم از هیچ کجای کتاب نمی‌شود چیزی را حذف کنیم، چون همه چیز به اندازه و قاعده است.تاکید نویسنده بر مستندبودن کتاب، در همدلی و همراهی من با ترکمانان، فاصله‌گذاری می‌کند.

من قرار نیست کتاب ترکمان‌شناسی بخوانم و حتی قرار نیست به آنجا سفر کنم و فقط قرار است از صدها کیلومتر دورتر، ‌با آنها همراهی و همدلی کنم که کتاب،در این موضوع هم توفیقات زیادی ندارد. گاهی هم نویسنده اطلاعات را به متن کتاب آورده که می‌توانست از آنها در پاورقی استفاده کند.

منبع:‌ ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جام‌جم

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۲۲ آذر ۱۴۰۱
جام جم - ۲۴ آبان ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۲۳ اسفند ۱۴۰۰
جام جم - ۲۶ اسفند ۱۳۹۹

دیگر اخبار این روز

خبرگزاری دانشجو - ۴ بهمن ۱۴۰۱
خبرگزاری دانشجو - ۴ بهمن ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۴ بهمن ۱۴۰۱
خبر آنلاین - ۴ بهمن ۱۴۰۱