سردار کم نظیر نازی آباد /موسسه ای که از اصولگرا تا اصلاح طلب را زیر یک سقف جمع کرد
در بخشی از این یادداشت آمده است :
از همان سه روز قبل که در گروههای کوچکتر خبر رسید که جراحی سید، حاجی، خوب پیش نرفته، خیلیها یک جای خالی را توی قلبشان احساس کردند. حاجی، سیدعلی صنیعخانی، بههرحال، همیشه بزرگترِ جمع بود. وقتی جوانان پرشور انقلابی، علیه حکومت محمدرضا پهلوی مبارزه میکردند، بزرگتر جلسات مذهبی سیاسی مبارزان جنوب تهران بود. خودش تعریف میکرد که سایر گروههای مبارز وقتی دستگیر میشدند، منازلشان پر بود از کتابهای مارکسیستی و همینها سند میشد برای پروندههای آنها اما بچههای مذهبی در خانه قرآن داشتند و جلساتشان، هیئات مذهبی بود.
همین بود که ساواک نتوانست این جلسات را تعطیل کند و در نهایت موج بزرگی راه افتاد. انقلاب پیروز شد و بچههای هیئتی جنوب شهر و دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران، حالا مدیران جوان دولت انقلابی بودند.
"در بخشی از این یادداشت آمده است : از همان سه روز قبل که در گروههای کوچکتر خبر رسید که جراحی سید، حاجی، خوب پیش نرفته، خیلیها یک جای خالی را توی قلبشان احساس کردند"اما انقلاب، همانقدر که مدیر و وزیر نیاز داشت، به سرباز و رزمنده بیشتر محتاج بود. اسلحه و لباس سپاه، سهم سیدعلی صنیعخانی از سفره انقلاب شد. جنگ اما زندگیاش را از او گرفت. دو نفر از برادران کوچکترش در جنگ شهید شدند.
صنیعخانی چند ماه قبل در گفتوگو با هممیهن درباره آن روزها گفته بود: «من در سال ۵۷ در مسجد الرسول نازیآباد کلاس تقویتی راه انداختم. معلمهایی مثل خودم میآمدند و درس میدادند.
نفت را قبل از انقلاب، ما در نازیآباد توزیع میکردیم. انقلاب شد، کمیتهها را ما تشکیل دادیم و همچنین سپاه را و جوانها هر جا که باید حضور فعال میداشتند، حاضر میشدند. الان شما به مسجد بروید ببینید اوضاع چطور است.
دلنوشته تلخ سعید حجاریان در سوگ دوست ۵۰ ساله اش /سرداری که متفاوت بود
تعداد صندلینشین در مساجد بیشتر از تعداد افرادی شده است که عادی نماز میخوانند. ببینید ده درصد جوان، در مساجد میبینید؟ با این کاری که ما با آنها کردهایم از این جوان شما چه انتظاری دارید؟ حالا به این جوان انگ بزنید که از دین بریدهاند و نظام را قبول ندارند. نه، اینها شما را قبول ندارند، شمایی که سفارش برادرزادهات را برای استخدام میکنی، قبول ندارند.
"وقتی جوانان پرشور انقلابی، علیه حکومت محمدرضا پهلوی مبارزه میکردند، بزرگتر جلسات مذهبی سیاسی مبارزان جنوب تهران بود"تویی که فرزندت را بدون توانمندی سرکار میآوری، قبول ندارند. کاری که اینها کردهاند باعث شده که عملکرد همه خوبها زیر سوال برود. همه توانمندیها و فضائل آنها زیر خاک رفته است. جنگ و ایثار ما را، زیر سوال بردند. اینها خود را متولی جنگ و پیروزیهای جنگ میدانند.
چه کسی احمد کاظمی، مهدی باکری، حسین خرازی، محمد بروجردی و محمدابراهیم همت را میبیند؟»
صنیع خانی بعد از جنگ به محله قدیمی خود بازگشت. اما دو اتفاق در این سالها رخ داد. یکی مظلومیت و شهادت رفیق و بچهمحل و همسنگرش، حاج داود کریمی بود. حاج داود مقلد و شیفته مرحوم منتظری بود و بعد از اختلافاتی که رخ داده بود، از طرف فرماندهان سپاه به حاشیه رانده شده بود اما سیدعلی صنیعخانی فردی نبود که رفیق دوران خطر را فراموش کند.
اتفاق دیگر انتخابات ۸۸ بود. مهندس موسوی، در سالهای جنگ در یکی از میدانهای نازیآباد ساکن بود.
"انقلاب پیروز شد و بچههای هیئتی جنوب شهر و دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران، حالا مدیران جوان دولت انقلابی بودند"اولین سخنرانی تبلیغاتی او هم در نازیآباد برگزار میشد. (همان حسینیهای که قرار است فردا پیکر آقای صنیعخانی از مقابل آن تشییع شود) صنیعخانی و بچهمحلهای قدیمی، تدارک وسیعی برای مهندس موسوی دیدند. رفقای جنگ، نخستوزیر امام را تنها نگذاشتند و در نهایت وقتی نتیجه انتخابات اعلام شد، نام صنیعخانی در فهرست مغضوبین قرار گرفت.
مؤسسه همیاران
میگویند برای مهندسین هیچ بنبستی وجود ندارد. یا راهی خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت. صنیعخانی بعداز ۸۸ جمع رفقای جنوبشهر را تبدیل به یک سازمان مردمنهاد کرد.
مؤسسه همیاران رشد نازیآباد تشکیل شد تا باری از روی شانههای مردم محله بردارد. در این مؤسسه از عزتالله ضرغامی و ناصر ایمانی حضور داشتند تا عمادالدین باقی و عباس عبدی. از این جمع، به گمانم فقط خود صنیعخانی ساکن همان محلهها باقی مانده بود و به محلات زیستپذیرتر نرفته بود. اما تلاش داشت که از ظرفیت رفقای سابق استفاده کند تا محلات جنوب شهر را برای اهالی آن زیستپذیرتر کند و گزاف نیست اگر بگویم هر روز برای این کار جلساتی برگزار میکرد.
در مرامنامه این مؤسسه آمده بود: «بچههای محله از شدت صمیمیت و همدلی به قول مولاعلی(ع) نزدیکتر از فامیل من بودند. اصلاً نازیآبادیها گویی یک خانواده بودند و با تقسیم مسئولیتها هر کدام وظیفهای را بر دوش داشتند.
"دو نفر از برادران کوچکترش در جنگ شهید شدند.صنیعخانی چند ماه قبل در گفتوگو با هممیهن درباره آن روزها گفته بود: «من در سال ۵۷ در مسجد الرسول نازیآباد کلاس تقویتی راه انداختم"معلمان و همکلاسیهایمان خاطرات شکوهمند زندگیمان را رقم زدند. در مساجد و تکایای محله نازیآباد به شور و همکاری مینشستیم تا در رفع حوائج و حل معضلاتی که زاییده طبیعی زندگی اجتماعی است، سهمی داشته باشیم. ما در پای منبرها، گوش جان به آموزههای مظلوم پناه و ظالمستیز میسپردیم تا خود در زندگی یار مظلوم و دشمن ظالم باشیم.»
صنیعخانی همه اینها بود اما در کنار همه اینها، تجسم امید بود. هرگز از کار عامالمنفعه بازنشسته نشده بود و حالا در فقدانش نهفقط فرزندانش که محلهای یتیم خواهد شد. بیاغراق پدری مهربان برای محلهای چموش بود.
خطای پزشکی بود یا بخت و اقبال، اما جای خالی او برای محله، به این سادگی پر نخواهد شد.
۲۷۲۲۰
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران