خط ویژه‌ای که مخصوص مدیر سپاهی جمهوری اسلامی بود

خط ویژه‌ای که مخصوص مدیر سپاهی جمهوری اسلامی بود
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۶ بهمن ۱۳۹۹



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج‌شیخ عبدالرزاق نوری صفا، یکی از مسئولان طراز جمهوری اسلامی است که بیم آن می‌رود، نام و عملکردش بر اثر کنش‌های نابهنجار بسیاری از مسئولان انتخابی و انتصابی فعلی، در تاریخ معاصر مدفون شود. این عالم ربانی پس از پیروزی انقلاب مسئولیت‌های اجرایی زیادی داشت و حضوری هشت ساله در دوران دفاع مقدس را نیز تجربه کرد و بارها مجروح شد و اثرات سلاح‌های شیمیایی نیز بر بدنش به یادگار ماند. با این اوصاف اما هیچگاه از امتیازات ویژه استفاده نکرد. نزدیکانش روایت کرده‌اند که تا در قید حیات بود تمام مدارک بالینی چندین بار جانبازی و شیمیایی شدن خود را از بین برد. به برادرش گفته بود من باخدا معامله کرده‌ام و نمی‌خواهم پرونده‌ای در این دنیا داشته باشم.

مختصری از زندگینامه حاج شیخ عبدالرزاق

او در آذر ۱۳۳۴ در کربلا به دنیا آمد.

"این عالم ربانی پس از پیروزی انقلاب مسئولیت‌های اجرایی زیادی داشت و حضوری هشت ساله در دوران دفاع مقدس را نیز تجربه کرد و بارها مجروح شد و اثرات سلاح‌های شیمیایی نیز بر بدنش به یادگار ماند"در همان دوران کودکی پدرش به رحمت خدا رفت. تحصیل علوم دینی و علوم جدید را در کربلا آغاز کرد. دوازده ساله بود که دولت عراق ایرانیان عراق بویژه مجاوران حرمین نجف و کربلا را اخراج کرد و به ایران برگرداند. عبدالرزاق و خانواده نیز به همین دلیل به ایران مهاجرت کردند. آنها پس از مدتی در مشهد ساکن شدند و شیخ عبدالرزاق نیز با حوزه علمیه مشهد و مراجع بزرگ این شهر ارتباط پیدا کرد و ضمن تحصیل علوم شرعی، مبارزه با رژیم ستمشاهی را نیز آغاز کرد و نقش مهمی در برنامه‌های انقلابی حوزه علمیه مشهد داشت.

به دلیل همین فعالیت‌های انقلابی دستگیر و روانه زندان شد.

در دانشنامه تخت فولاد اصفهان آمده است که پس از آزادی از زندان به شهر آبا و اجدادی خود یعنی اصفهان مهاجرت کرد و مجدداً به فعالیت‌های انقلابی ادامه داد، اما بازهم به همراه خانواده ناچار به رفتن به عتبات شد که البته پس از مدت کوتاهی به ایران و اصفهان بازگشت و تا سال ۱۳۵۷ حضوری گسترده در مبارزه انقلابی مردم ایران علیه رژیم پهلوی ایفا کرد. این میان هیچگاه از تحصیل غافل نشد و علوم دینی را نزد علمایی چون آیات اشتهاردی، مرعشی نجفی، گلپایگانی، وجدانی، جوادی آملی و… تکمیل کردو پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیخ عبدالرزاق نوری صفا برای خدمت رسانی به محرومان به عضویت جهادسازندگی درآمد و در مناطق محروم کشور به ارائه خدمت فرهنگی و عمرانی مشغول شد. با شروع جنگ تحمیلی به مناطق جنوب و غرب رفت. او ابتدا با ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران به همکاری پرداخت و حضورش در جبهه‌ها هشت سال جنگ را دربر گرفت.

سال ۱۳۵۹ مسئولیت اردوگاه شهید علم الهدی در اصفهان را به حجت‌الاسلام والمسلمین نوری صفا محول کردند. این اردوگاه پذیرای حدود ۱۰ هزار نفر از مهاجران جنگی بود.

"نزدیکانش روایت کرده‌اند که تا در قید حیات بود تمام مدارک بالینی چندین بار جانبازی و شیمیایی شدن خود را از بین برد"شیخ همزمان تا سال ۱۳۶۱ ش ستاد تبلیغات جهادسازندگی اصفهان در جبهه‌های جنوب را که در اهواز مستقر بود رهبری می‌کرد. از سال ۱۳۶۱ ش به منطقه جنوب عزیمت کرد و همین زمان بود که مسئولیت دفتر امام جمعه و سرپرستی آموزشی عقیدتی سپاه جهادسازندگی شوشتر را بر عهده گرفت. سال ۱۳۶۲ مسئولیت آسایشگاه جانبازان شهید مطهری اصفهان را قبول کرد و برای خدمت دوباره به اصفهان برگشت. برایش تفاوتی نمی‌کرد که پست و محل خدمت چه باشد.

سال‌های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ در منطقه کردستان و به‌خصوص در شهر قروه از مناطق حساس و استراتژیک غرب کشور به خدمت پرداخت و سپس به جبهه‌های جنوب بازگشت و تا سال ۱۳۶۷ تمام مدت را در تیپ قمر بنی هاشم و جهادسازندگی فعالیت می‌کرد. این دوران‌ها در فعالیت‌های برون مرزی نیز شرکت جسته و به همراه نیروی دریایی سپاه پاسداران در کنار رزمندگان حزب الله به نبرد با دشمن صهیونیستی پرداخته است.

در طول این دوره‌ها مورد اصابت تیر مستقیم و ترکش خمپاره‌ها واقع شده و دو مرحله نیز بوسیله بمب‌های شیمیایی مصدوم شد.

پس از پایان دفاع هشت ساله ایرانیان، حجت‌الاسلام والمسلمین نوری صفا همچنان به خدمت خود به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ادامه داد. از سال ۱۳۶۷ تا هنگام حادثه‌ای که منجر به شهادت ایشان شد، در استان محروم سیستان و بلوچستان به خدمت اشتغال داشت. ابتدا به عنوان جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه دهم نبی اکرم (ص) و سپس در سمت مسئولیت این دفتر خدمت کرد. علاوه بر فعالیت‌های مستمر فرهنگی و تبلیغی و تلاش در کمک رسانی به فقرا و مستمندان منطقه، مدتی نیز به عنوان امام جمعه موقت زاهدان به اقامه نماز جمعه پرداخت.

تلاش‌های صادقانه وی در طول این مدت باعث شده بود که نوری صفا در قلوب آحاد مردم منطقه جا گرفته و همگان اعم از شیعه و سنی برای او احترام قائل باشند. وی پس از پایان جنگ تحمیلی لحظه‌ای به فکر آسایش و استراحت خود نبود و با توجه به معلولیت‌ها و ناراحتی‌های ریه و سینه‌اش همچنان به فکر مردم و تلاش‌های فرهنگی و تبلیغی بود.

"به برادرش گفته بود من باخدا معامله کرده‌ام و نمی‌خواهم پرونده‌ای در این دنیا داشته باشم.مختصری از زندگینامه حاج شیخ عبدالرزاقاو در آذر ۱۳۳۴ در کربلا به دنیا آمد"سرانجام شیخ عبدالرزاق سال ۱۳۷۳ در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) هنگامی که برای یک مأموریت اداری از مسیر مشهد، عازم تهران بود در اثر تصادف به شهادت رسید. پیکرش را در گلستان شهدای اصفهان (همجوار تخت فولاد) در منطقه یوسف نزدیک مزار عالم ربانی، مرحوم آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب به خاک سپردند.

معرفی کتاب

متأسفانه درباره زندگی و تاریخ شفاهی شهید حجت‌الالسلام والمسلمین نوری صفا پژوهش خاصی صورت نگرفته و تنها یک کتاب درباره او منتشر شده است. این کتاب با عنوان «عنقای عرش: خاطرات سردار رشید اسلام شهید حجت الاسلام و المسلمین عبدالرزاق نوری صفا» اثر محمد علی محمودی در بهار سال ۱۳۷۷ با شمارگان سه هزار نسخه و ۲۰۰ صفحه توسط کنگره بزرگداشت سرداران شهدای استان سیستان و بلوچستان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.

محمد علی محمودی کتاب را در سه فصل تنظیم کرده است: «زندگینامه»، «خاطرات» و «گوشه‌ای از صفات و سجایای اخلاقی شهید نوری صفا». روایت‌های زیر از این کتاب نقل می‌شود.

رئیس و کولرگازی

اردوگاه شهرک شهید علم الهدی میزبان خانواده‌های گرامی آوارگان جنگی بود و شهید نوری صفا به عنوان مسئول این اردوگاه با تلاشی خستگی ناپذیر سعی در حل مشکلات معیشتی و رفاهی این عزیزان داشت. روزی یک دستگاه تریلی کانتینردار که مقدار زیادی آذوقه و تجهیزات مورد نیاز اردوگاه را حمل می‌کرد وارد اردوگاه شد.

طبق معمول همه روزه پیش از همه حاج آقا نوری صفا لباس را از تن درآورده و مهیای تخلیه بار کامیون شد. بقیه ما نیز دنبال ایشان رفتیم و شروع کردیم به خالی کردن بار تریلی.

هوا بسیار گرم بود و بار تریلی خیلی زیاد. همه در حالی که عرق از سر و صورتمان سرازیر بود، خسته و کوفته زیر بار مانده بودیم. حاج آقا همچنان خستگی ناپذیر با وجود فشار گرما و تشنگی به تحلیه بار مشغول بود و تلاش مضاعفی داشت که خود موجب قوت قلب و تجدید قوای ما می‌شد. راننده کامیون که از گرمای زیاد و خستگی مفرط به ستوه آمده بود گفت: همین حالا که ما اینجا داریم عرف می‌ریزیم و بار می‌کشیم، مسئولان اینجا زیر کولر گازی نشسته‌اند و دارند کیف می‌کنند.

هیچکس چیزی نگفت.

"دوازده ساله بود که دولت عراق ایرانیان عراق بویژه مجاوران حرمین نجف و کربلا را اخراج کرد و به ایران برگرداند"سکوت همه جا را فرا گرفت و تنها چند نگاه و احیاناً لبخند بین بچه‌ها رد و بدل شد. وقتی کار تخلیه تمام و جمع پراکنده شد. به راننده گفتم به نظرت از بین ما چند نفر کدامیک بیشترین زحمت را می‌کشید؟ راننده مشخصات حاج آقا را داد.

با یک ساک به حج رفت و با همان ساک برگشت

روایت کرده‌اند که مواظبت و دقت حاج آقا نوری صفا در اجتناب از مورد شبهه‌ناک به حدی بود که حتی جایز نمی‌دانست به خاطر موقعیتی که در سپاه دارد و یا حتی در پاداش تلاشی که در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل کرده و چند بار نیز جانباز و شیمیایی شده، به سفر مکه که آرزوی قلبی همگان است مشرف شوند. به همین خاطر هم تنها یکبار آن هم با اصرار فراوان و تکلیف مسئولان دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه به حج رفتند.

او زمان بازگشت را به هیچکس اطلاع نداد که چه روزی با چه پروازی از حج باز خواهد گشت، تا کسی به دنبالش نرود. خود چنین روایت کرده است: وقتی در فرودگاه اصفهان از هواپیما پایین آمدم، دیدم که جمعیت زیادی در فرودگاه تجمع کرده‌اند و مردم گروه گروه، شادی کنان و پرهیاهو و با کبکبه و دبدبه بسیار هرکدام به استقبال حاجی خود آمده‌اند و حاجیان میان دسته‌های مردم چون نگینی در میان حلقه محاصره شده‌اند.

اما من تک و تنها با یک ساک دستی گوشه‌ای ایستاده بودم.

همه گروه‌ها حاجیان خود را بردند. محوطه خلوت شد و چون قصد آمدن به منزل را کردم دیدم حتی تاکسی هم پیدا نمی‌شود. در حالی که داشتم مأیوس می‌شدم یک پیکان شخصی را دیدم که کنارم توقف کرد و گفت کجا؟ گفتم اصفهان. گفت: بفرمائید. گفتم: کرایه چقدر می‌گیرید؟ گفت: دویست تومان.

"شیخ همزمان تا سال ۱۳۶۱ ش ستاد تبلیغات جهادسازندگی اصفهان در جبهه‌های جنوب را که در اهواز مستقر بود رهبری می‌کرد"گفتم: کرایه‌اش صد تومان است. نپذیرفت. مقداری که جلو رفت، چون خالی بود و مسافری هم نبود که سوار کند، برگشت و گفت بیا بالا. در بین راه راننده از من پرسید: حاج آقا از کجا تشریف آورده‌اید؟ گفتم از مکه می‌آیم. گفت: شوخی می‌کنید؟ گفتم: به هیچ وجه.

او که حتی تصورش را هم نمی‌کرد که من حاجی باشم و اینگونه تک و تنها و از همه مهم‌تر بدون وسایل از مکه بیایم، حرفم را باور نمی‌کرد.

پاسپورت و مدارکم را نشانش دادم و او که چاره‌ای جز باور کردن نداشت به شدت تعجب کرد. گفت: اگر حاجی هستید پس وسایلی که آنجا خریده‌اید کجاست؟ گفتم با همین ساک رفته‌ام و با همین ساک هم برگشته‌ام… گفت: پس چرا کسی به استقبال شما نیامده است. گفتم: نیازی نبود، خودم به آنها اطلاع ندادم تا مزاحمشان نشوم. خودم می‌روم خانه و می‌بینمشان.

منابع خبر

اخبار مرتبط