ادیبستان «تابناک»؛ چهل و سوم

تابناک - ۲۳ دی ۱۴۰۲



غزلی از عرفی شیرازی

به کشتن من عاجز شتاب، یعنی چه
به قتل صید اسیر اضطراب، یعنی چه

دمی که چهره فروزد ز می، شود روشن
که بر دمیدن آتش ز آب یعنی چه

به تیغ غمزه اش ای دل نگاه حسرت چند
بگو که چیست مرادت، حجاب یعنی چه

دمی که بستهٔ فتراک او شوم دانند
که بوسه های منش بر رکاب یعنی چه

ز ذوق وصل و غم هجر یافتم، عرفی
که چیست عیش بهشت و عذاب یعنی چه

 

حکایتی از بهارستان جامی

از عبدالله بن جعفر- رضی الله عنه- منقول است که روزی عزیمت سفر کرده بود و در نخلستان قوی فرودآمده بود غلام سیاهی نگهبان آن بود. دید که سه قرص نان به جهت قوت وی آوردند. سگی آنجا حاضر شد. غلام یک قرص را پیش سگ انداخت، بخورد. دیگری را بینداخت, آن را نیز بخورد.

"پس دیگری را هم به وی انداخت، آن را هم بخورد.عبدالله- رضی الله عنه- از وی پرسید که هر روز قوت تو چیست؟ گفت: این که دیدی"پس دیگری را هم به وی انداخت، آن را هم بخورد.

عبدالله- رضی الله عنه- از وی پرسید که هر روز قوت تو چیست؟ گفت: این که دیدی. فرمود که چرا بر نفس خود ایثار نکردی؟ گفت: این در این زمین غریب است؛ چنین گمان می برم که از مسافتی دورآمده است و گرسنه است نخواستم که آن را گرسنه بگذارم. پس گفت: امروز چه خواهی خورد؟ گفت روزه خواهم داشت.

عبدالله رضی الله عنه- با خود گفت: همه خلق مرا در سخاوت ملامت کنند و این غلام از من سخی تر است. آن غلام و نخلستان را و هرچه در آنجا بود همه را بخرید. پس غلام را آزاد کرد و آنها را به وی بخشید.

 

دو بیتی

دوبیتی؛ دو بیت است که مصراع اول و دوم و چهارم همقافیه هستند و معمولا مصراع چهارم بایستی کوبندگی در ریتم و محتوا را داشته باشد.

وزن آن مفاعیلن مفاعیلن فعولن است. فرق آن با رباعی در وزن است.

مثالی از این حقیر:

همیشه عشق مغرورم تو بودی
دوبیتی های پر شورم تو بودی

مفاعیلن مفاعیلن فعولن
بهانه بود و منظورم تو بودی

 

عرفی شیرازی

جمال الدین محمد، معروف به جمال الدین سیدی یا جمال سیدی و متخلص به عرفی از گویندگان پر آوازه قرن دهم هجری قمری است. جمال الدین عرفی شیرازی آن که مرگی زود هنگام او را ربود، آثار پسندیده از خود به جای نهاد. پدرش زین الدین علی بلو، داروغه شیراز بود. جمال الدین عرفی شیرازی، در سال ۹۲۳ هجری قمری در شیراز، به دنیا آمد.

او در شهر خویش، ادبیات، پزشکی، منطق و حکمت آموخت و در موسیقی، ردیف ها را فرا گرفت و خط نسخ را خوش می نوشت، که بارقه شاعرانه او جستن کرد و به حلقه های ادبی شهر خویش راه یافت.

"فرمود که چرا بر نفس خود ایثار نکردی؟ گفت: این در این زمین غریب است؛ چنین گمان می برم که از مسافتی دورآمده است و گرسنه است نخواستم که آن را گرسنه بگذارم"وی با شاعرانی چون عارف لاهیجی و قیدی شیرازی هم دوره بود. با سن و سال اندک خویش، در خوشنویسی، موسیقی و شعر، سرآمد شد. اما یک رویداد، روزگار عرفی را دگرگون کرد. بدین سان که عرفی شاعر بیست ساله را بیماری آبله، به زشت رویی نشاند، چنان که همشهریانش از او گریزان بودند و این زشت رویی، بعدها پایه مفاخره های تند او شد.

زندگانی وی بیشتر در هندوستان گذشت. ولادتش به سال (۹۶۳ ه ق) در شیراز اتفاق افتاد و در جوانی به هندوستان رفت و به دربار جلال الدین اکبرشاه (۱۰۱۴-۹۶۳ ه ق) امپراطور مغولی هند راه یافت و در آن سامان بود تا اینکه به سال ۹۹۹ در شهر لاهور درگذشت.

عرفی در «سبک هندی » سرودن قصیده و غزل و قطعه و ترجیع و ترکیب قدرت داشت و او را میتوان در ردیف بهترین شاعران ان روزگار دانست. علاوه براین در مثنوی نیز دست داشت و دو منظومهء مخزن الاسرار و خسرو و شیرین نظامی را استقبال کرده است. رساله‌ای صوفیانه بنام نفسیه نیز از او بجای مانده است.

 

حکایتی از قابوسنامه

روزی دو بازرگان به حساب معامله هایشان می رسیدند. در پایان، یکی از آن دو به دیگری گفت: طبق حسابی که کردیم من یک دینار به تو بدهکار هستم.

بازرگان دیگر گفت: اشتباه می کنی! تو یک و نیم دینار به من بدهکار هستی؟ آن دو بر سر نیم دینار با هم اختلاف پیدا کردند. هر دو بازرگان از دست هم خشمگین شدند و با سر و صدا تا غروب آفتاب با هم در گیر بودند.

سر انجام بازرگان اولی خسته شد و گفت: بسیار خوب! تو درست می گویی! یک روز وقت ما به خاطر نیم دینار به هدر رفت.

"پس گفت: امروز چه خواهی خورد؟ گفت روزه خواهم داشت.عبدالله رضی الله عنه- با خود گفت: همه خلق مرا در سخاوت ملامت کنند و این غلام از من سخی تر است"سپس یک و نیم دینار به بازرگان دوم داد.

بازرگان دوم پول را گرفت و به سمت خانه اش به راه افتاد.

شاگرد بازرگان اولی پشت سر بازرگان دوم دوید و خودش را به او رساند و گفت: آقا، انعام من چی شد؟ بازرگان ده دینار به شاگرد همکارش انعام داد.

وقتی شاگرد برگشت بازرگان اولی به او گفت: مگر تو دیوانه ای پسر؟! کسی که به خاطر نیم دینار، یک روز وقت خودش و مرا به هدر داد چگونه به تو انعام می دهد؟!

شاگرد ده دینار انعام بازرگان دومی را به اربابش نشان داد. آن مرد خیلی تعجب کرد و در پی همکارش دوید و وقتی به او رسید با حیرت از او پرسید: آخر تو که به خاطر نیم دینار این همه بحث و سر و صدا کردی، چگونه به شاگرد من انعام دادی؟!

بازرگان دومی پاسخ داد: تعجب نکن دوست من، اگر کسی در وقت معامله نیم دینار زیان کند در واقع به اندازه نیمی از عمرش زیان کرده است چون شرط تجارت و بازرگانی حکم می‌کند که هیچ مبلغی را نباید نادیده گرفت و همه چیز را باید به حساب آورد، اما اگر کسی در موقع بخشش و کمک به دیگران گرفتار بی انصافی و مال پرستی شود و از کمک کردن خود داری کند نشان داده که پست فطرت و خسیس است. پس من نه می خواهم به اندازه نیمی از عمرم زیان کنم و نه حاضرم پست فطرت و خسیس باشم.

شعری از مهدی اخوان ثالث

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز، اینش جامه ای باید.
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد.
گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی‌خواهد.
باغبان و رهگذران نیست.

باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،
ور برویش برگ لبخندی نمی‌روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای

اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید.
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها، پائیز.

 

حشو ملیح

یکی از آرایش‌های مربوط به آرایه معنوی، حشو ملیح است. حشو ملیح یا جمله معترضه معمولا در توضیح یک کلمه یا عبارت یا برای دعا، نفرین یا مواردی از این دست کاربرد دارد. مانند:

دی – که پایش شکسته باد- برفت
گل – که عمرش دراز باد – آمد

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری مهر - ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
خبر آنلاین - ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
تابناک - ۲۳ دی ۱۴۰۲
تابناک - ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
خبر آنلاین - ۲۲ شهریور ۱۴۰۲