استقلال منفی، استقلال مثبت
چکیده :جمهوری اسلامی از منظر استقلال منفی و اجازه ندادن به قدرتهای بیگانه برای مداخله در امور داخلی ایران، کارنامه کاملا قابل قبولی دارد و قابل مقایسه با رژیم پیش از خود نیست. بهرغم چنین دستاوردی، نظام بهلحاظ استقلال مثبت، مانند رعایت حقوق شهروندی، متأسفانه به جز بهمن ۵۷ تا خرداد ۶۰، کارنامه تیره و تاریکی از خود بهجا گذاشته...
سیدمصطفی تاجزاده
یکم
آیزایا برلین، آزادی را به دو نوع منفی (سلبی) و مثبت (ایجابی) تقسیم میکند. منظور از آزادی سلبی آن است که انسان برای بیان و تحقق خواستههای خود با مانع خارجی مواجه نباشد و آنچه را میخواهد، البته در چارچوب قوانین و با رعایت حقوق و آزادی دیگران، بتواند بگوید یا در جهت تحقق آن بکوشد. آزادی ایجابی یعنی شرایط بهگونهای سامان یابد که شخص در عمل قادر به استفاده از حقوق قانونی باشد. در آزادی منفی فرد برای انتشار و بسط نظریات خود، تأسیس یا پیوستن به حزب و انجمنهای مطلوب خویش، نامزدی در انتخابات و… با مانع قانونی و یا سیاسی مواجه نیست و در آزادی مثبت امکان و فرصت استفاده از حقوق خود را مییابد و مثلاً فقر جلوی آموزش فرد را نمیگیرد و او میتواند به آرزوها و خلاقیتهای خود جامه عمل بپوشاند.
"چکیده :جمهوری اسلامی از منظر استقلال منفی و اجازه ندادن به قدرتهای بیگانه برای مداخله در امور داخلی ایران، کارنامه کاملا قابل قبولی دارد و قابل مقایسه با رژیم پیش از خود نیست"آزادی منفی رهایی از سدهای مختلف و آزادی مثبت از جنس توانایی است و به انسان قدرت استفاده از حقوق را میدهد. به این ترتیب آزادی مثبت مکمل آزادی منفی به شمار میرود و شکوفایی استعدادهای شهروند محق و مسئول را ممکن میکند و به پیشرفت اجتماع یاری میرساند.
دوم
من با الهام از دوگانه فوق، استقلال را بهویژه در عصر ارتباطات و جهانیشدن، به دو نوع منفی/سلبی و مثبت/ایجابی تقسیم میکنم. استقلال منفی آن است که تصمیمهای ملی در داخل واحد ملی گرفته شود و مثلاً سرنوشت ایران توسط ایرانیان و نه بیگانگان تعیین شود و لندن و واشنگتن یا پکن و مسکو تعیینکننده مقدرات ملت ما نباشند. استقلال مثبت آن است که کشور بتواند از امکانات و فرصتهای بینظیری که انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات فراهم آورده است، استفاده کند تا پیشرفت میهن و رفاه شهروندان به شکل بهینه تأمین شود. طبق این تعریف، استقلال همچون آزادی زمانی میتواند به تحقق اهداف و منافع ملی منجر شود که شهروندان هم تعیینکننده سرنوشت باشد و هم بتوانند به داد و ستد در هر زمینه و با هر کشوری که صلاح میدانند، بپردازند تا اقتصاد ملی رونق گیرد و معیشت مردم بهبود یابد.
سوی دیگر مسئله نیز درست است. همچنان که آزادی (بهمعنای نبود مانع) رهاییبخش نخواهد بود، اگر شهروندی عملاً قادر به استفاده مؤثر از حقوق سیاسی و مدنی خود نباشد، استقلال (بهمعنای عدم مداخله دیگران در امور ملی) نیز ارزش خود را از دست میدهد، اگر به پیشرفت اقتصادی و علمی و فنی کشور و تأمین رفاه مردم منجر نشود.
سوم
دفاع از استقلال سلبی ضرورت تام دارد چراکه تأمین امنیت و کسب منافع ملی در شکل پایدار و عادلانه آن در گرو قطع دخالت بیگانه است. باوجود این هرگز نباید استقلال را مرزکشی و انزوای سیاسی تعریف کرد زیرا در آن صورت میهن و مردم از استفاده از امکانات و فرصتهای جهانی محروم میشوند. منزویکردن/شدن کشور و دیوارکشیدن دور آن به حرکت استقلالخواهانه یک ملت آسیب میزند. زیرا هم غلط است و هم خطرناک و دیر یا زود به ضد خود تبدیل میشود.
"آزادی ایجابی یعنی شرایط بهگونهای سامان یابد که شخص در عمل قادر به استفاده از حقوق قانونی باشد"در عصر ارتباطات و جهانیشدن، اگر استقلال منفی با استقلال مثبت همراه نشود، راه بر توسعه اقتصادی و علمی و فنی همهجانبه و متوازن میهن میبندد و در عادلانهترین حالت، فقر را به تساوی بین مردم تقسیم میکند. همچنین مسیر تطهیر و بازگشت دولتهای استعماری و دخالت آنها را در امور ملی هموار میکند.
چهارم
کره شمالی، کوبا و زیمبابوه استقلال سلبی دارند و خود برای کشورشان تصمیم میگیرند و اجازه دخالت به قدرتهای خارجی نمیدهند، اما فقیر و عقبماندهاند. کشور را نیز انسدادی و تکصدا اداره میکنند. در جانب دیگر چین نمونه کشوری است که باوجود تکحزبی بودن سیستم، از هر دو استقلال سلبی و ایجابی بهره میبرد؛ دستهای بیگانه را از سرزمین خویش قطع کرده است و در عین حال در چهار دهه اخیر، برخلاف سه دهه اول پیروزی انقلاب خود، با اولویت دادن به رشد اقتصادی، به صدور انقلاب پایان داده، مرزهای کشور را به سوی دنیا گشوده، دیپلماسی را به خدمت توسعه اقتصادی گرفته و کوشیده است از امکانات و فرصتهای جهانیشدن حداکثر استفاده را بکند، تا آنجا که به اقتصاد دوم جهانی تبدیل شده و حدود ۷۵۰ میلیون نفر از جمعیت خود را از فقر رهانیده است. به احتمال زیاد در آیندهی نه چندان دور اقتصاد اول جهان خواهد شد و اقتدارش در عرصه بینالمللی افزایش خواهد یافت.
پنجم
استقلال یکی از مطالبات مهم ملت ایران از مشروطه تاکنون بوده است.
ایرانیان با کسب و حفظ استقلال میتوانند مشارکت در تعیین سرنوشت کشور را تمرین کنند، با مشکلات دست و پنجه نرم نمایند، بر دانش و تجربه سیاسی خود بیفزایند و با تعمیق جامعهپذیری سیاسی، به مرتبه شهروندی (شهروند محق و مسئول) نائل شوند، مشروط بر آنکه پابهپای بهرهمندی از استقلال ملی، از آزادی اندیشه و بیان و قلم و تحزب و داشتن حق اعتراض و انتخابات آزاد نیز برخوردار باشند. جمهوری اسلامی از منظر استقلال منفی و اجازه ندادن به قدرتهای بیگانه برای مداخله در امور داخلی ایران، کارنامه کاملا قابل قبولی دارد و قابل مقایسه با رژیم پیش از خود نیست. بهرغم چنین دستاوردی، نظام بهلحاظ استقلال مثبت، مانند رعایت حقوق شهروندی، متأسفانه به جز بهمن ۵۷ تا خرداد ۶۰، کارنامه تیره و تاریکی از خود بهجا گذاشته است. بههمین دلیل نتوانسته است از مشارکت همهجانبه و فعال آحاد شهروندان و نیز از امکانات و فرصتهای جهانیشدن به نفع پیشرفت اقتصادی، علمی و فنی ایران و تأمین رفاه ایرانیان بهره ببرد.
با تأسف باید گفت جمهوری اسلامی بهویژه در زمان تحریمهای نفتی و بانکی به الگوی کره شمالی نزدیک میشود؛ استقلال منفی دارد، اما فاقد استقلال مثبت است و از تعامل آزاد با جهان محروم میشود. چنین انحرافی در حالی رخ میدهد که اگر استقلال سلبی جمهوری اسلامی هرچه سریعتر با استقلال مثبت کامل نشود و کشور در مسیر توسعه همهجانبه و پایدار -نه تکبعدی و کاریکاتوری- قرار نگیرد، ایران دیر یا زود دچار بحرانهای پرهزینه و خدایناکرده لاعلاج خواهد شد، کما اینکه نشانههای آن هم اکنون مشاهده میشود.
ششم
راه پیشرفت ایران و رفاه ایرانی بیاعتنایی یا کمتوجهی به استقلال منفی نیست بلکه داشتن استقلال سلبی شرط حفظ کیان ملی، یکپارچگی سرزمینی و عزت ملت ماست و برای نیل به توسعه همهجانبه، عادلانه و پایدار لازم است، اگرچه به تنهایی کافی نیست.
"آزادی منفی رهایی از سدهای مختلف و آزادی مثبت از جنس توانایی است و به انسان قدرت استفاده از حقوق را میدهد"زیرا نمیتوان با تکیه بر استقلال منفی و بدون تاکید بر استقلال مثبت به همه نیازهای ایران عصر جدید پاسخ داد.
از سوی دیگر استفاده از امکانات و فرصتهای جهانی نیز مستلزم نادیدهگرفتن استقلال سلبی و وابستهشدن به یکی از قدرتهای بزرگ دنیا نیست. نمونه موفق چین (منهای سیاست تکصدایی و غیردموکراتیک آن)، مقابل چشمان ما قرار دارد. بله، درست است که کشورهایی، اعم از اینکه استقلال منفی داشته یا نداشته باشند، توانستهاند با هدفگذاری درست اقتصادی به پیشرفتهای بزرگی دست یابند، مانند کره جنوبی بعد از جنگ جهانی دوم، اما رشد اقتصادی به هیچ وجه منوط به بیتوجهی به استقلال ملی (و نیز عدالت اجتماعی) نیست که در نتیجه جامعه مجبور شود برای توسعه اقتصادی، استقلال خود را از دست بدهد. رژیمهای متفاوت از نظر ساختار سیاسی مانند چین و کره جنوبی و نیز مالزی و ترکیه (مستقل یا متکی به قدرتهای بزرگ) در ۴دهه اخیر جهش اقتصادی چشمگیری داشتهاند. بنابراین استقلال با رشد اقتصادی و علمی و فنی منافات ندارد، به شرط آنکه کشور از هر دو بعد مثبت و منفی استقلال بهره ببرد.
همین جا باید یادآور شد که نباید به بها یا به بهانه توسعه اقتصادی و علمی و فنی کشور، آزادی شهروندان را نادیده گرفت و به راه بلوک شرق سابق رفت.
سیستمی که تأمین نیازهای اولیه زندگی مانند خوراک و اشتغال و آموزش و مسکن و بهداشت را برای مردم خود در اولویت قرار داد و تا حدود زیادی به عدالت اقتصادی تحقق بخشید اما این همه را به قیمت مقابله با حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی شهروندان به دست آورد، اما در نهایت فروپاشید.
هفتم
در دوران جنگ سرد که نظام بینالمللی دوقطبی بود، حفظ استقلال سیاسی منوط به آن بود که کشور به هیچ یک از دو ابر قدرت شرق و غرب تعهد نداشته باشد و برمبنای منافع ملی خود عمل کند. براساس چنین راهبردی نهضت عدمتعهد تأسیس شد. خوشبختانه دکتر مصدق پیشتاز چنین نگاهی بود که از آن به موازنه منفی یا موازنه عدمی نام میبرد. منظورش این بود که دولت ایران منابع خود را به بهای اندک به انگلیس و امریکا یا شوروی واگذار نمیکند و هر قراردادی را متناسب با نیازها و منافع ملت ایران و با حفظ استقلال ملی با طرف خارجی منعقد میکند. در نظام بینالمللی جدید که هنوز شکل نهایی خود را پیدا نکرده (به احتمال زیاد چندقطبی خواهد بود، زیرا هیچ کشوری با فاصله نجومی از دیگران قرار ندارد) اساساً رودرروییهایی ایدئولوژیک، خصمانه و با هدف نابودی یکی و پیروزی دیگری مانند دوران جنگ سرد حرف اول را نمیزند.
"استقلال منفی آن است که تصمیمهای ملی در داخل واحد ملی گرفته شود و مثلاً سرنوشت ایران توسط ایرانیان و نه بیگانگان تعیین شود و لندن و واشنگتن یا پکن و مسکو تعیینکننده مقدرات ملت ما نباشند"امروز دو قدرت بزرگ اقتصادی، چین و امریکا، که با فاصله بسیار از دیگر کشورها قرار دارند، بیشترین رقابت را درعین بیشترین همکاری اقتصادی با یکدیگر دارند و بزرگترین سفارتخانهها را در کشور مقابل مستقر کردهاند. رقابت اصلی آنها کسب جایگاه اول اقتصادی در جهان است.
هشتم
موازنه عدمی بهمعنای آنکه نباید کشور را وابسته و وامدار یکی از قدرتهای بزرگ کرد، در عصر ارتباطات و جهانیشدن همچنان ایده و راهبرد درستی است، اما کافی نیست. موازنه منفی زمانی بیشترین سود را به ملت خواهد رساند که ایران مستقل بتواند روابط خود را بهطور فعال با کشورهای جهان برقرار کند و با اتکاء به روابط گسترده خود از قدرتهای جهانی امتیازات بیشتری بگیرد. برای مثال اگر جمهوری اسلامی بخواهد امتیازات بیشتری از چین، روسیه و حتی اروپا بگیرد لازم است با کارت امریکا بازی کند. این امر مستلزم داشتن روابط اقتصادی گسترده با آن کشور است.
عکس معادله نیز صادق است. اگر خواهان امتیازات درخوری از امریکا هستیم، راهی جز بسط مناسبات با اروپا و چین، روسیه و هند، ترکیه و ژاپن نداریم. به هر میزان که کشور از داشتن روابط عادی با یک یا چند کشور قدرتمند محروم شود، به همان میزان دست آن برای استفاده از امکانات و فرصتها در آن کشورها و حتی در کشورهای رقیب آنها بسته میشود. قطع ارتباط با یک کشور به معنای دادن موقعیت برتر به رقبای او در برقراری ارتباط با کشور محدود شده است چراکه میدانند انتخابی جز آنها ندارد.
نهم
برای اینکه اهمیت نقش اقتصاد در انتخاب مردم و نسبت آن با استقلال بهتر روشن شود، به مقایسه دو کُره میپردازم. کره شمالی از نظر داشتن استقلال سیاسی (منفی) با کره جنوبی قابل مقایسه نیست.
"استقلال مثبت آن است که کشور بتواند از امکانات و فرصتهای بینظیری که انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات فراهم آورده است، استفاده کند تا پیشرفت میهن و رفاه شهروندان به شکل بهینه تأمین شود"باوجود این اگر مرزهای دو کشور باز شود، سیل جمعیت از جنوب به شمال سرازیر خواهد شد یا بر عکس؟ از هموطنان سینه چاک مدل کره شمالی میپرسم، در صورتی که به زندگی در یکی از دو کره مجبور یا محکوم شوند، کدامیک را برمیگزینند؟ چنانچه پاسخ به پرسشهای بالا را روشن بدانیم، پس نباید اجازه دهیم استقلال با انزوا و تحریم، و در نتیجه فقر و فساد و پیشرفتهای گلخانهای هم خانه شود. در آن صورت اکثریت جامعه رژیم غیرمستقل اما با رونق و رشد اقتصادی را به نظام مستقل اما فقیر و عقبمانده ترجیح خواهند داد.
دهم
بارها گفتهام که ایالات متحده یک چهارم اقتصاد جهانی را تشکیل میدهد. پس ایران بدون امریکا میتواند امور خود را، اگر چه با پرداخت هزینههای بیشتر بگذراند، اما به شرطی که واشنگتن رسالت خود را ضربهزدن به ایران و اقتصاد آن نبیند. در آن صورت ایرانیان نمیتوانند با ۷۵% اقتصاد جهانی مناسبات عادی برقرار کنند و از روابط مزبور بهره ببرند. توجه شود که در دوران جنگ سرد، تخاصم با امریکا به معنای محرومشدن از داد و ستد با همه جهان نبود، و کشورهای تحریمشده میتوانستند با نزدیکی به شرق، تا حدودی مشکلات خود را حل کنند.
حال آنکه امروز اگر امریکا مدعی یک کشور در حال توسعه شود، روسیه و چین نیز به دلایل متعدد نمیتوانند مناسبات عادی اقتصادی با آن برقرار کنند، زیرا خودشان با مشکلات و تحریمهایی مواجه میشوند. بههمین علت تحریمهای یکجانبه واشنگتن فقط مناسبات ایران و امریکا را به صفر نزدیک نکرده، بلکه روابط جمهوری اسلامی را با همه شرکای اقتصادی خود، از جمله چین و روسیه بهشدت کاهش داده است و کشور حتی در واردات آمبولانس از اروپا یا دریافت طلب خود از عراق با مشکل مواجه شده است.
باتوجه به آنچه در بالا آمد عقل و تجربه حکم به تنشزدایی و کاهش مناقشات با همه کشورها میکند تا ایران و ایرانی بتوانند به بهترین نحو از امکانات و فرصتهای جهانی (اعم از دانش و تجربه و تکنولوژی و حتی شیوههای مدیریت دیگران) استفاده کنند، بدون آنکه لازم باشد از استقلال سیاسی خود دست بکشند یا تسلیم زورگویی امریکا شوند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران