حقایقی ترسناک درباره مدارس شبانه روزی کانادا + عکس

حقایقی ترسناک درباره مدارس شبانه روزی کانادا + عکس
باشگاه خبرنگاران
باشگاه خبرنگاران - ۶ خرداد ۱۴۰۰

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، به نقل از ووندر لیست؛ با توجه به اینکه کانادا اولین کشور در جهان است که در سال ۱۹۷۱ چند فرهنگی را به عنوان یک سیاست رسمی در پیش گرفت، تاریخ تاریک آن در مورد نسل کشی فرهنگی علیه مردم بومی ممکن است برای برخی تعجب آور باشد. با تأمین بودجه دولت کانادا و کلیسا‌های مسیحی، سیستم مدارس شبانه روزی برای کشتن فرهنگ بومی هند در کودکان ایجاد شد. آخرین مدرسه شبانه روزی کانادا در سال ۱۹۹۶ تعطیل شد.

ببیشتر بخوانید

  • ماجرا‌های ترسناکی که خواب را از چشمانتان می‌ربایند

در ادامه واقعیت‌های کمتر شناخته شده در مورد سیستم مدارس شبانه روزی کانادا و قربانیان آن آورده شده:

همسان سازی اجباری



پس از ایجاد سیستم مدارس شبانه روزی، حضور کودکان از ۴ تا ۱۸ سالگی در مدرسه اجباری شد. دانش آموزان مجبور به جذب فرهنگ کانادایی شده و از انجام فرهنگ و آیین خود منع شدند. برای اینکه بچه‌ها کمتر به فرهنگ خود شبیه باشند و بیشتر به کانادایی‌های اروپایی شباهت داشته باشند، کارمندان مدرسه آن‌ها را با مواد شیمیایی سمی شستشو داده تا پوست آن‌ها روشن شود، مو‌های بلندشان را کوتاه کرده و آن‌ها را مجبور به پوشیدن لباس‌های غربی کردند.

"با تأمین بودجه دولت کانادا و کلیسا‌های مسیحی، سیستم مدارس شبانه روزی برای کشتن فرهنگ بومی هند در کودکان ایجاد شد"این کودکان همچنین مجبور شدند که مسیحیت را بپذیرند، زیرا دعا یک مراسم روزمره بود. صحبت کردن هم فقط به زبان انگلیسی یا فرانسه مجاز بود، زبان‌هایی که بسیاری از کودکان آن را نمی‌فهمیدند.

جدایی از خانواده



از آنجا که حضور کودکان در مدرسه اجباری بود، دولت آن‌ها را اغلب به زور از خانه هایشان می‌برد. والدینی که سعی در مقاومت داشتند مورد ضرب و شتم و دستگیری قرار می‌گرفتند. سایر والدین که اجازه بردن فرزندان خود را داده بودند، عمدتاً اطلاعات نادرستی در مورد هدف سیستم مدارس شبانه روزی و سطح زندگی در آنجا به آن‌ها داده شده بود. اگر خواهر و برادر‌ها آنقدر خوش شانس بودند که به یک مدرسه اعزام می‌شدند، به دلیل تفکیک جنسیتی که در همه مدارس وجود داشت، باز هم از هم جدا بودند.

بیشتر اوقات، ملاقات دانش آموزان با خانواده هایشان تا ۱۸ سالگی ممنوع بود.

این موضوع شامل تعطیلات و حتی مراسم تشییع جنازه عزیزان نیز بود. بچه‌ها مجبور بودند نامه‌هایی را به زبان‌های غیر مادری برای خانواده‌هایشان بنویسند و هدیه یا نامه‌ای که والدین آن‌ها پس می‌فرستند توسط کشیش‌ها و راهبه‌هایی که مدارس را اداره می‌کردند، دزیده میشد.

کیفیت پایین زندگی



کیفیت زندگی ارائه شده در این مدارس وحشتناک بود. بیشتر روز‌های دانش آموز با پخت و پز و نظافت مدرسه میگذشت، زیرا بودجه مدرسه آنقدر کم بود که از عهده مراقبت مناسب از کودکان بر نمی‌آمدند. مدارس شلوغ و نیاز به تعمیر داشتند. دانش آموزان سوءتغذیه گرفته بودند و همچنین از مراقبت‌های پزشکی نیز محروم بودند و در ماه‌های زمستان لباس نامناسب داشتند.

موش آزمایشات تغذیه‌ای



بعضی اوقات کودکانی که سوءتغذیه داشتند، با اجازه دولت فدرال و البته بدون رضایت والدینشان تحت آزمایش‌های تغذیه‌ای قرار می‌گرفتند.

"صحبت کردن هم فقط به زبان انگلیسی یا فرانسه مجاز بود، زبان‌هایی که بسیاری از کودکان آن را نمی‌فهمیدند"به کودکانی که قبلاً دچار سوءتغذیه نبودند نیز گرسنگی می‌دادند و به عنوان خوکچه هندی در آزمایشاتی مورد استفاده قرار میگرفتند که گفته می‌شود نتیجه قابل توجهی نداشته است.

مجازات‌های ظالمانه



مجازات‌ها در مدارس بی رحمانه و فوق العاده غیر منطقی بودند. به عنوان مثال، زبان کودکان بار‌ها و بار‌ها با سوزن سوراخ شده که مجازات صحبت کردن به زبانی غیر از انگلیسی یا فرانسه است. سایر مجازات‌های رایج شامل شوک الکتریکی، حبس در قفس، سوزاندن دست و تغذیه نامناسب دانش آموزان در هنگام بیماری بود.

مرگ مکرر دانش آموزان



مرگ دانش آموزان در این مدارس چنان رایج بود که گورستان نیز بخش بزرگی از این مدارس شده بود. در طول ۵ سال اول میزان مرگ و میر در مدارس از ۳۰ درصد تا ۶۰ درصد بود. این درصد‌ها فقط بازتاب مرگ‌های گزارش شده است.

از آنجایی که دولت پس از یک مرحله مشخص ثبت مرگ دانش آموزان را متوقف کرده، به احتمال زیاد درصد‌های واقعی به طور قابل توجهی بیشتر است. شایع‌ترین علت مرگ سل، یک بیماری عفونی بود که به دلیل عدم تفکیک دانش آموزان بیمار و همچنین محرومیت از مراقبت‌های پزشکی، مستعد ابتلا به آن بودند. از جمله دیگر دلایل مرگ می‌توان به خودکشی، یخ زدگی پس از تلاش برای فرار و حوادث ناشی از شرایط کاری غیر ایمن کودکان اشاره کرد.

مقاومت دانش آموزان



بعضی اوقات دانش آموزان سعی می‌کردند در برابر شرایط سختی که مجبور به زندگی در آن بودند مقاومت کنند. اقدامات معمول نافرمانی شامل سرقت غذا و فرار بود (دانش آموزانی که فرار می‌کردند تقریباً هرگز زنده نمی ماندند، چه رسد به اینکه به خانه برگردند). حتی گزارش‌هایی مبنی بر آتش زدن مدارس توسط دانش آموزان نیز وجود دارد.

عدم ارائه آموزش یا آموزش کافی



با کودکان در سیستم مدارس شبانه روزی بیشتر مانند کودکان کار رفتار می‌شد.

"جدایی از خانواده از آنجا که حضور کودکان در مدرسه اجباری بود، دولت آن‌ها را اغلب به زور از خانه هایشان می‌برد"به طور معمول دانش آموزان فقط ۲ تا ۴ ساعت در روز را در کلاس می‌گذراندند و بقیه روز خود را به کار کردن مشغول بودند. در ۱۸ سالگی، بیشتر دانش آموزان فقط به کلاس پنجم رسیده بودند. با چنین تحصیلات کمی و فراگیری مهارت، فارغ التحصیلان از این مدارس قادر به رقابت با اروپایی-کانادایی‌ها در محل کار نبودند و در یافتن شغل مشکل داشتند.

افسردگی دائمی و بی احساسی شدید در بازماندگان این مدارس



به محض اینکه دانش آموزان مدارس ۱۸ ساله میشدند، آزاد شده و اجازه بازگشت به خانه هایشان را داشتند. با این حال، کسانی که به خانه برمی گرشتند غالباً قادر به برقراری ارتباط با خانواده‌های خود نبودند و نمی‌توانستند با فرهنگ بومی یا اروپایی-کانادایی ارتباط برقرار کنند. افسردگی، انزوای ابدی و همچنین این واقعیت که کودکان بدون عشق و مراقبت در این مدارس بزرگ شده اند، منجر به یک چرخه معیوب بدرفتاری جسمی و عاطفی شد، زیرا بازماندگان این مدارس قادر به دوست داشتن دیگران نبودند و هنوز هم نیستند و نمی‌توانند از فرزندان خود مراقبت کنند.

گزارش از مائده زمان فشمی

انتهای پیام/

.

منابع خبر

اخبار مرتبط