تنها جایی که سردار سلیمانی حاضر به سخنرانی میشد /نیروهای مسلح ما نه! منِ قاسم سلیمانی برای شما کفایت می کند...
سردار حسین معروفی، جانباز و آزاده دوران دفاع مقدس و یکی از رفقای نزدیک حاج قاسم است. وابستگیشان به هم آنقدر زیاد بود که میگوید وقتی خبر شهادت حاج قاسم را شنید اگر از سنگینی این داغ سکته میکرد هم سبب تعجب نبود. در ادامه بخشی از خاطرات سردار معروفی از سردار سلیمانی را می خوانید.
جرقه کتاب بچههای حاج قاسم از شب خاطرهگویی زده شد
حاج قاسم هر سال فرماندهان دفاع مقدس را در شب های ماه مبارک رمضان به کرمان دعوت می کرد، برخیها خاطره می گفتند و خودش هم صحبت می کرد و افطار می کردند. سال ۹۱ یکی از دوستان ما آقای شهریاری به حاج قاسم گفت به فلانی (معروفی) زنگ بزن بیاید و خاطره بگوید. از من دعوت کردند تهران بودم و پرواز هم تأخیر داشت.
"وابستگیشان به هم آنقدر زیاد بود که میگوید وقتی خبر شهادت حاج قاسم را شنید اگر از سنگینی این داغ سکته میکرد هم سبب تعجب نبود"بین خاطره نفر دوم رسیدم. همه بچه های جنگ هم بودند به حاجی گفتم اجازه می دهی من از اسارت بگویم، گفتند بگو. من ۱۸ دقیقه از اسارت گفتم و همه گریه کردند. حاجی بالا رفت گفت از حرف هایی که معروفی زد مو به تنم سیخ می شد. وقتی پایین آمد گفت چرا اینها را نمینویسی و به مردم نمیگویی.
وقت گذاشتم خاطرات اسارت را نوشتم، حدود ۲۰۰ صفحه شده بود و به دست حاجی رساندم که او در مسیر دمشق برعکس این کتاب را خواند، اسم آن کتاب شلمچه تا تکریت بود ( یعنی از محل اسارت تا اردوگاهی که نگهداری می شدیم). حاج قاسم نامهای برایم نوشت که من آن نامه را منتشر نکردم چون خیلی خصوصی نوشته بود و نمیخواستم منتشر کنم.
درست نبود در زمان حیات حاج قاسم این کار را انجام دهم اما در چاپ بعدی کتاب، حتما آن را منتشر خواهم کرد. نوشته بود کتاب تکان دهنده است، ریز بنویس و وقت بگذار. کتاب فعلی ۹ بار بازبینی شد. از یک خانم شاعر که همشهری ما بود هم کمک گرفتیم.
"سال ۹۱ یکی از دوستان ما آقای شهریاری به حاج قاسم گفت به فلانی (معروفی) زنگ بزن بیاید و خاطره بگوید"۷۰ ، ۸۰ درصد کتاب را خودم نوشتم و این خانم بر روی آن کار کرد. بار دهم کتاب را به دکتر حسینی از نویسندگان دفاع مقدس دادیم که ایشان هم به ما کمک کرد. برای نامگذاری کتاب چند نام مدنظر بود، با چند نفر از دوستان مشورت کردم و گفتم می خواهم نامش را بگذارم بچههای حاج قاسم! بچه های فرمانده و رزمنده همه استقبال کردند. اما چرا بچه های حاج قاسم؟ چون ما بچه های او بودیم. من درباره نام کتاب چیزی به حاجی نگفتم؛ اگر می گفتم مخالفت می کردم این را در کتابم هم نوشتم.
با آقای شیرازی نمایندگی حضرت آقا در سپاه قدس هماهنگ کردم گفتم این نام را بگذارم گفت حاجی نگو چون مخالفت میکند. از ۶، ۷ نامهای که از حاجی داشتم سه نامه را در کتاب گذاشتم. یک نامه مربوط به زمان عملیات نصر۴ است که در پاتک دشمن بودم، یک نامه در زمان اسارت که خانواده ام در اهواز بودند و یک نامه دیگر در سال ۸۶ در جواب نامه من نوشت.
معروفی معتقد است هرکسی می خواهد حاج قاسم را بشناسد باید از این سه نامه بشناسد. اینکه در زمان جنگ با فرمانده اش چگونه صحبت میکند، زمانی که اسیر می شود با خانواده اش با چه فرهنگ و ادبیاتی برخورد می کند. وقتی از اسارت برگشتم خانوادهام آب در دلشان تکان نخورده بود چون زمانی که اخوی ما همه فامیل را جمع کرد و نامه حاج قاسم را قرائت کرده بود همه مطیع و مراقب خانواده ما شده بودند.
"برای نامگذاری کتاب چند نام مدنظر بود، با چند نفر از دوستان مشورت کردم و گفتم می خواهم نامش را بگذارم بچههای حاج قاسم! بچه های فرمانده و رزمنده همه استقبال کردند"۱۸ سال بعد از جنگ هم به فرماندهش چه می نویسد و چه درخواست می کند، « دعا کن سال آینده در راه او پاره پاره شده باشم». این نامهها معرف شخصیت حاج قاسم است.
حاج قاسم در جایی جز یادواره شهدا سخن نمیگفت
حاج قاسم از این راضی بود که فرهنگ جهاد و شهادت انتشار پیدا می کند و باور داشت این فرهنگ سبب مصونیت جامعه ماست. از سردار سلیمانی سخنرانی غیر از یادواره شهید سراغ ندارید. در همان یادواره شهید به ترامپ می گوید قمارباز، در یادواره شهید می گوید نیروهای مسلح ما نه! منِ قاسم سلیمانی برای شما کفایت می کند. در یادواره شهید قسم می خورد که بزرگترین راه سعادت ارتباط قلبی با حجت خدا و ولی فقیه است.
یعنی او در جاهایی حرف می زد که انسان ها به خاطر خدا جان داده بودند. در محل دل، در ارتباط دل با خدا، در جایی که انسان ها به خاطر خدا ذبح شدند، این سخنان را می گفت.
۲۳۲۷۲۱۵
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران