قدم اول خودآگاهی زنان و تمایزگذاری با فرهنگ مسلط است
چکیده :زنکشی و قتلهای ناموسی محصول این ساختار و درهمتنیدگیهاست. پرسش این است که مواجهه ما با این قتلها جز پرداختن به ساختار ممکن است؟ در تحقیقی با عنوان «مطالعهی پدیدارشناسانهی نگرانی مردان از ابژهسازی و خود-ابژهسازی زنان» که توسط محمود شهابی و وحید اعطاف و در مجلهی «جامعهشناسی ایران» در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است، نویسندگان به موضوع فرهنگ غیرت و ناموسپرستی در جامعه معاصر ایران...
امین بزرگیان
فاجعه سربریدن و قتل زنان چنان ما را با خود درگیر کردهاست که حتی توان پیگیری خبرها کاریست سخت و توانفرسا. دوستانم را میبینم که از این واقعه بیمار و افسرده شدهاند. این مواجهه بیواسطه و عمیقا عاطفی با یک مساله میتواند -و باید- همچون لولایی برای شناخت و تغییر شرایط موجود بهکار آید وگرنه جز جانهای از دسترفته که بسا چند صباحی دیگر فراموش میشوند، جامعه هیچ دستاوردی نخواهد داشت. مواجهه اخلاقی با این فجایع، تأمل در ریشهها و تلاش برای تکرار نشدن آنهاست.
"این امکان را فجایع و امور غیرعادی فراهم میآورند.ساختار مردسالاری اگر بخواهیم مفهوم مردسالاری را ذیل یک عبارت بگنجانیم، آن چیزی نیست جز حق ویژهی مردان برای تصمیمگیری دربارهی زنان"سرهای روی سینه، هشداری است همگانی برای به عمق رفتن و رادیکال شدن. هیچکاری جز این نمیتوان با فاجعه کرد. رادیکال شدن یعنی نشان دادن این واقعیت که ما با چیزی استثنایی و صرفاً از نظر حقوقی، مجرمانه روبرو نیستیم بلکه این فجایع تصویریاند از تجمیع رنجها و تصاویر پراکنده و همگانی که چنان تکرار شدهاند که طبیعی بهنظر میرسند. رادیکال شدن یعنی دیدن رویدادهایی که طبیعی و عادیاند. این امکان را فجایع و امور غیرعادی فراهم میآورند.
ساختار مردسالاری
اگر بخواهیم مفهوم مردسالاری را ذیل یک عبارت بگنجانیم، آن چیزی نیست جز حق ویژهی مردان برای تصمیمگیری دربارهی زنان.
تمامی این ساختار عظیم و گسترده که از زبان و فرهنگ شروع میشود و به قتل و کشتار میرسد، ذیل همین حق قرار میگیرد؛ این حق چنانکه گفته شد، در مکانی عمق مییابد که خود را به عنوان راه و رسمی طبیعی بر تمامی افراد جامعه حقنه کرده است.
خشونت علیه زنان مسالهای است که با زنکشی به نهایت میرسد. صندوق جمعیت سازمان ملل برآورد کرده است که هر ساله حدود پنج هزار قتل ناموسی در دنیا اتفاق میافتد. در ایران نیز هرچند آمار دقیقی از تعداد این قتلها نداریم اما تمام شواهد از شمار بالای آن خبر میدهند. دو استان خوزستان و کردستان بیش از سایر مناطق با این بحران درگیرند و برخی مشاهدات تحقیقی نشان میدهند حدود چهل درصد قتلهای اتفاقافتاده در این مناطق، قتل ناموسیاند: قتل زنی توسط همسر، برادر یا پدرش بهخاطر ارزشهای خانوادگی و آبرو.
جودیت باتلر، فمنیست و استاد دانشگاه برکلی در کتاب اخیرش درباره خشونت به نام توان عدم خشونت بر مسألهی رابطه تأکید میکند. زندگیهای افراد و ابعاد مختلف حیات در ارتباط با هم و منوط به یکدیگرند.
"صندوق جمعیت سازمان ملل برآورد کرده است که هر ساله حدود پنج هزار قتل ناموسی در دنیا اتفاق میافتد"او در نقد فمنیسم لیبرال معتقد است که تأکید بر فردیت در مواجهه با مسأله، نادیدهگرفتن سویههای عمیق اجتماعی آن است. اینکه فرض کنیم میتوان بدون مبارزه با سرمایهسالاری حاکم بر حیات با مردسالاری مقابله کرد، اتمیزه کردن موضوع و گرفتن سویههای اجتماعی آن است. بدون توجه به مسایل زیست محیطی، مسأله مهاجران، اقلیتهای قومی و غیره – یعنی با انفکاک و بلوکبندیهای انتزاعی- مسألهی زنان تشریفاتی میشود. خشونت محصول ارتباط میان همه این عناصر در بافتاری تودرتو است. این دیدگاه کمک میکند که ما رابطهی میان ناموسکشی و زنکشی را با بخشهای دیگر ساختار مورد توجه قرار دهیم.
آیا بدون تضعیف نا-ارزش اجتماعی و فرهنگی غیرت و ناموس میتوان از خشونت علیه زنان کاست؟ آیا بدون اینکه زنان نخواهند ناموس کسی باشند و غیرتمندی را طلب نکنند، میتوان از قدرت این ضد ارزش کم کرد؟ ما همانطور که برای زیستن به یکدیگر نیازمندیم، مبارزه با خشونت هم، کنشی جمعی در ابعاد مختلف میطلبد.
نکتهی دیگرِ مورد تاکید باتلر این است که خشونت ذاتاً امری مردانه یا نرینه نیست، بلکه محصول ساختارهای اجتماعی (مثل خانواده، زبان، دین، حقوق قانونی)، اقتصادی (مثل نابرابریها و فقر) و فرهنگی (مثل غیرت، ناموس، مالکیت، باکرگی و تلقیات از عشق) است. دقیقاً به همین دلیل است که تا این حد، خشونت بر زنان پایدار و گسترده است و سوژههای خشونت (مردان، خانواده و دولت) از خشونت تبرئه میشوند. برای همین است که تلاش برای کاستن از فقر و نابرابری، مقابله با تخریب محیط زیست، تفسیر و تغییر دین و قوانین، گسترش شکلهای دیگر خانواده، تأکید بر حقوق همجنسگرایان و دیگر اقلیتها، کاستن از ارزش غیرتمندی و غیره تلاشهایی است در درون جنبش ضد خشونت و در ارتباط با جنبش فمنیستی.
زنکشی و قتلهای ناموسی محصول این ساختار و درهمتنیدگیهاست. پرسش این است که مواجهه ما با این قتلها جز پرداختن به ساختار ممکن است؟ در تحقیقی با عنوان «مطالعهی پدیدارشناسانهی نگرانی مردان از ابژهسازی و خود-ابژهسازی زنان» که توسط محمود شهابی و وحید اعطاف و در مجلهی «جامعهشناسی ایران» در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است، نویسندگان به موضوع فرهنگ غیرت و ناموسپرستی در جامعه معاصر ایران پرداختهاند. پژوهش نشان میدهد که با وجود تضعیف این فرهنگ در سالهای اخیر همچنان غیرت و ناموسپرستی ارزش اجتماعی به حساب میآید که زنان نیز در بازتولید آن سهیماند.
"در ایران نیز هرچند آمار دقیقی از تعداد این قتلها نداریم اما تمام شواهد از شمار بالای آن خبر میدهند"نویسندگان این سهم را تحت عنوان «خودابژهسازی زنان» صورتبندی و تشریح کردهاند.
تحقیق شهابی و اعطاف از منظر مطالعات فرهنگیِ عواطف است؛ اینکه عواطف و احساسات چه تأثیری در ساختارهای فرهنگی و بازتولیدهای اجتماعی دارند؟ عشق به یک زن چگونه شکل غیرت به خود میگیرد و چرا برخی زنان غیرت را به مثابه نوعی ابراز عشق در درون یک سازهی فرهنگی و اجتماعی ادراک میکنند؟
سمیه رستمپور نیز در تحقیقی که به موضوع فرهنگ غیرت در کردستان پرداخته است، ابعاد نظری و فرهنگی این موضوع را نشان دهد. بخشی از یافتههای تحقیق او موضوع همدستی (Collaboration) زنان در فرهنگ ناموسپرستی را آشکار میسازد. او مینویسد: اکثریت زنان دوست دارند مردان اطرافشان بر آنها غیرت داشته باشند. آنها غیرت را نشانی از وفاداری و مردانگی میدانند که حاصل شکل اجتماعی شدن و جامعهپذیری فرهنگی آنهاست. پژوهش دیگری که به بررسی جامعهشناختی نگرش به قتلهای ناموسی در مریوان پرداخته، نشان میدهد که حدود ۴۵ درصد زنان در جامعهی آماری، مخالفت قطعی با ناموسکشی نداشتند( ۳۹ درصد، نظری بینابین و ۵/۳ درصد با این قتلها موافق بودند) و ۵۵/۶ درصد مخالف آن هستند.
نتایج این تحقیقات نشاندهندهی قدرتمندی این فرهنگ است که در قتلها خود را بازتاب میدهد. اهمیت ایده «من ناموس کسی نیستم» که در عکسالعمل به زنکشیهای اخیر و در میان گفتارهای زنان بسط یافته، اینجا خود را نشان میدهد.
زن انتزاعی
ساختارها، قوانین، ایدئولوژی و دولت «زن انتزاعی» میسازند. آنها زن را به ملحقاتاش تقلیل میدهند و براساس تعاریفی آنها را برمیسازند؛ مثلاً در ایران، زن از طریق وظایف مادری و همسریاش، عفاف و چیزهای دیگر انتزاعی میشود. انتزاعی کردن کارگران، دانشجویان، معلمان، کودکان و غیره یکی از مهمترین سازوکارهای سلطه است. مارکس نشان داده است که چگونه کارگر در نظام سرمایهداری، انتزاعی و ازخودبیگانه میشود.
"او در نقد فمنیسم لیبرال معتقد است که تأکید بر فردیت در مواجهه با مسأله، نادیدهگرفتن سویههای عمیق اجتماعی آن است"از نظر مارکس قدم اول در راه حقخواهی و برابریطلبی، خودآگاهی طبقه پرولتر به تضادش با منابع قدرت و تفاوتهایش با طبقهی حاکم است. نقد آگاهی کاذب، شناختن مکانیسمهای بازتولید وضعیت توسط کارگران است.
در مواجهه با زنکشی و قتلهای ناموسی هریک از افراد جامعه احضار میشوند. قدم اول گوش دادن به صدای فاجعه و یافتن مسولیت اجتماعی ما در این فجایع است. اینکه من، به عنوان یک مرد ایرانی، چه نقشی در این قتلها دارم. این نقش هرچند حقوقی نیست (من مجرم نیستم) اما نافی نقش حقیقی من نیست.
به میزانی که من به ترویج و تحکیم فرهنگ ناموس و غیرت پرداختهام و زنان پیرامونام را مورد آزار قرار دادهام، در این قتلها شراکت (حقیقی) دارم. در واقع این نوع مواجهه با موضوعات است که سوژه مدرن میسازد. کلبیمسلک کیست؟ کسی که بدون احضار خود، طبقه خود و مسوولیت اجتماعی از همان اول به دولت و قانون میپردازد. گفتار او دربارهی ناکارآمدی قانون و همدستی دولت با خانواده کاملاً درست است اما چون از آنجا شروع میکند، فیالفور اخته میشود. این نگاه، تصویر زن انتزاعی را رها میکند تا فاجعهی بعدی.
"اینکه فرض کنیم میتوان بدون مبارزه با سرمایهسالاری حاکم بر حیات با مردسالاری مقابله کرد، اتمیزه کردن موضوع و گرفتن سویههای اجتماعی آن است"چرا؟ چون کلبیمسلک، حل مساله زنان را به تغییر بنیادین قانون و حکومت منوط میکند و وعدهی برابری را به انتها میبرد و تبدیل به یک معترض مجازی میشود. روشن است که معترضان سیاسی به سادگی قادر به تغییر دولت و قانون نیستند و چون پیشاپیش فرهنگ و مسوولیت اخلاقی و اجتماعی را نیز رها کردهاند، در عمل بدون مداخله در هیچ یک از اجزای ساختار به انتظار روز موعود و سرنگونی، تمام مسائل را معلق میکنند و در پرانتز میگذارند. غافل از اینکه تغییرات بنیادین در حقوق و سازوکار دولت در رابطهای تنگاتنگ با ساختن طبقهای آگاه است که فرهنگ مردسالاری را در قدم اول بازتولید نمیکند. زن انتزاعی محصول انتزاعی کردن تغییر است. پرسش ابتدایی را تکرار میکنم: چگونه بدون تضعیف ناارزش اجتماعی غیرت و ناموس در بین مردان و زنان میتوان از خشونتهای ساختاری بر زن کاست؟ زن یا مرد انضمامی کسی است که با بازگشت به خود، بازبینی و تخریب را میآغازد و تا دولت و قانون ادامه میدهد.
نکتهی اصلی اینجاست که فرهنگ مردسالاری و قوانین مردسالارانه پیوندی ناگسستنی با هم دارند.
غیرتمندی جدید
نباید گمان کرد که فرهنگ غیرت تنها در مناطق حاشیهای و محروم وجود دارد. هرچند امروزه در مهمانیها و خیابانها و حتی باورهای طبقهی متوسط شهرنشین، به گفته محمود شهابی، فرهنگ ناموسپرستی در مقایسه با سالهای گذشته کاهش یافته اما شکل جدیدی از آن سربرآورده و از بین نرفته است. همچنان «بیغیرت» (یعنی مردی که سرمایهی نمادین ندارد) و ناسزاهای جنسی و ناموسی کارکرد دارند و زبان، ذهن و بدن را راهنمایی میکنند. عجیب نیست که فعالان مجازی، بازیگران و دیگر افراد محبوب در جامعه با این همه دنبالکننده و با وجود دقت در بیان، برای از دست ندادن فالوئر، به صراحت غیرت را ستایش میکنند و طلبش میکنند یا با صراحت میگویند
«مردسالاری وجود ندارد.» ما با شکل تازهای از فرهنگ غیرت و ناموس در شهرهای بزرگ روبهرو هستیم که هرچند خشونت عریان سابق را ندارد، اما در بازتولید قانون و دولت مردسالار موثر است. این شکل جدید از دل فرآیندهای مدرنیته، تضعیف جایگاه دین و خانواده و رشد فردگرایی بیرون آمده و با اتکا به داشتههای فرهنگی عمل میکند.
"بدون توجه به مسایل زیست محیطی، مسأله مهاجران، اقلیتهای قومی و غیره – یعنی با انفکاک و بلوکبندیهای انتزاعی- مسألهی زنان تشریفاتی میشود"افراد در هراس از دست دادن دوستدختر و پسر و همسر خود هستند. جامعه جدید امکان گسستن و پیوستنهای مدام را فراهم کرده اما زن همچنان از نظر فرهنگی جزو مایملک است. در واقع در شرایط جدید، افراد جامعه همواره در ترس از «خیانت» بهسر میبرند. راهی که ذهن در مقابل این هراس پیش رو میگذارد، فرهنگ تهانباشتشدهی تاریخی است. در این شرایط ذخیرههای معنایی که محصول جامعهپذیری است، بیرون میآید و با شرایط جدید خود را هماهنگ میسازد.
پدران از «انحراف جنسی» دخترانشان که در جامعه رفتوآمد دارند هراس دارند و زنها و مردها از خیانت قریبالوقوع همسرانشان، که پیوسته در فیلمها و روایتها و روزنامهها انعکاس مییابد. دولت و قانون نیز با مناسبات جدید هماهنگ نیست؛ نتیجه آن میشود که افراد به درون فرهنگی که هرچند از نظر عینی آن را تغییر دادهاند، بازمیگردند و فرهنگ ذهنی را همچون پناهگاهی در برابر وضعیت، بازتولید میکنند. در واقع فرهنگ غیرت و ناموسپرستی به ابزاری برای واکنش به شرایط جدید تبدیل شده است. در تحقیقی با موضوع اعتماد اجتماعی که در مناطق سه و شانزده تهران انجام شده است، میبینیم که چگونه مکانیزمهای شدید کنترلی توسط مردان، زنان را در روابط اجتماعیشان با دیگری دچار مشکل کرده است.
زنکشی چه در قبایل دورافتاده و چه در شهرهای مدرن در نسبت با ساختارهای ذهنی و عینی مسلط بر جامعه است. قدم اول خودآگاهی زنان و تمایزگذاری با فرهنگ مسلط به عنوان آن طبقه و گروهی است که در معرض خشونت است و قربانی میشود.
احضار کردن وجدانیِ کشتهشدگان توسط تمامی شهروندان و یافتن مسوولیت اجتماعی، سازنده سوژههایی است که در یک همبستگی اجتماعیِ فراگیر با دیگرانِ فرودست، توان تغییر قانون و دولت را مهیا میسازند.
*تیتر انتخاب کلمه است

اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران