سناریوی جنگ بر اساس خواست روسیه یا اوکراین؛ آتش بس همین حالا و گرنه… بقلم دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
جنگ و نبرد و علل پیروزی ها و شکست های شان در طول تاریخ همواره ابعادی داشته که چه بسا از دیدگان و تحلیلی های نظامیان و متخصصان و حتی استراتژیست ها پنهان مانده باشد یا کمتر بدان توجه شده است.
نبردهای اخیر اوکراین و روسیه موجب شد تا بر یکی از این ابعاد متمرکز شوم، شاید به تصمیم گیرندگان جنگ و مفام ها و نظامیان جنگ کمک کند تا آن را هر چه زودتر متوقف کنند.
یکی از زیربنایی ترین عوامل در تعیین پیروز میدان نبرد، “مدیریت نبرد در قالب و شکل و سناریویی است که یک طرف نبرد می خواهد پیش برد تا با کشاندن طرف مقابل به آن”، نبرد را ببرد. آن می تواند به دلیل پوشاندن یا کاهش توانایی یک طرف، افزایش قابلیت یک طرف یا بهترین سناریو برای یک طرف باشد.
این برای استراتژیست های جنگ بسیار کلیدی است تا دریابند که آیا طرفی که حمله می کند، همان طرفی است که ابتکار عمل را در دست دارد و یا حتی طرفی که ابتکار عمل را در دست دارد، و حتی طی سناریوی خود بازی می کند، آیا آن همچون تله ای نیست که عملاً موجب شود تا در سناریوی طرف مقابل بازی کند یا حتی بازی بخورد؟
اینک نبردها در جنگ اوکراین و روسیه دقیقاً به همچین سناریویی فرو رفته است، که آن طرفی که حمله می کند، به نظر می رسد که ابتکار عمل در دست اش است، اما غافل از این که در سناریوی طرف مقابل بازی می کند و دقیقاً توسط طرف مقابل طراحی شده تا به پیروزی همچون نبرد استالینگراد یا نبرد کورسک منجر شود. این سبک نبرد کلاسیک روس هاست که دقیقاً از طریق همین سناریو، ارتش آلمان و رژیم نازی را شکست دادند.
ارتش روسیه با توجه به برتری و نفوذ نظامی و جاسوسی که در اوکراین داشت، به سمت اوکراین حرکت کرد و تصورش آن بود که همچون یک مانور نظامی یا حتی رژه نظامی خواهد بود که نخستین مقاومت های پراکنده مایوس شده و مقاومت را رها خواهند کرد و با فروپاشی ارتش و دولت اوکراین، آن به جرگه متحدان روسیه خواهد پیوست. اما مقامات روس خبر نداشتند که پس از وقایع و متعاقب آن تنش ها و درگیری های روسیه با اوکراین در سال ۲۰۱۴ و پیوستن کریمه به روسیه، سرویس های امنیتی غرب از آن زمان به کمک اوکراین رفتند و سیستم امنیتی و مدیریتی را مبتنی بر آن چیده و سازماندهی کرده اند که مانع از فروپاشی ارتش و ساختار امنیتی آن شود و حتی اگر دولت غیرنظامی سقوط کند یا رئیس جمهور و مقامات دولت فرار کنند، آن ساختار امنیتی-نظامی کماکان کشور را مدیریت کرده و مانع از فروپاشی ناگهانی آن شود. حتی جاسوسان روس در اوکراین نتوانسته بودند، آن را شناسایی کرده و گزارش کنند و از این سبب نیز بعضی از مقامات امنیتی روس در اوکراین توبیخ شده و یا کنار گذاشته شدند.
روس ها می بایست تجدیدنظری در آرایش نظامی شان می کردند تا بر اساس آن، آسیب پذیری شان کاهش یافته و حملات شان موثرتر گردد.
"در این “بازترسیم” آرایش جنگی بود که ارتش روسیه از بسیاری از مناطق اطراف کیف و خارکوف عقب نشینی کرد و در مناطق شرقی و جنوبی پیشروی های داشت"در این “بازترسیم” آرایش جنگی بود که ارتش روسیه از بسیاری از مناطق اطراف کیف و خارکوف عقب نشینی کرد و در مناطق شرقی و جنوبی پیشروی های داشت. سپس روس ها در گام دوم، تصمیم گرفتند تا در قالب همان سناریو کلاسیک خود بجنگند که در آن خبره بودند. نبردهایی که طی آن شکست ناپذیرترین ارتش های جهان را در گذشته شکست داده بودند.
برای شناخت دقیقتر این سناریو، نخست لازم است توضیحی مختصر از ایده جنگی دهم که آلمانی ها پس از جنگ جهانی اول ابداع کردند و طی جنگ جهانی دوم به شکلی موفق و موثر و حتی دور از انتظار آن را عملی کردند و بر اساس آن پیروزی های خیره کننده و غیرقابل پیش بینی بر علیه دشمنانشان به چنگ آوردند؛ بلیتسکریگ یا حمله رعد آسا.
پس از توقف های بزرگ در جنگ جهانی اول و نبردهای فرسایشی که برای دست به دست شدن اندکی زمین سوخته، دو طرف می بایست هزاران کشته و تلفات سنگین سخت افزاری و جانی دهند، ژنرال های آلمانی درصدد نجدیدنظر در طراحی های آفندی و پدافندی برآمدند که در نقاط مقابل جنگ فرسایشی، پیروزی سریع، قاطع و با کمترین تلفات را مقدور سازد. نبرد رعد آسا مهمترین خروجی این “بازطراحی” بود.
باید نیروهای مهاجم طی غافلگیری طرف مقابل از سمت هایی حرکت کنند که ارتش دشمن انتظار یا برآوردش را نمی کند و آنان به جای توقف جهت بسنده کردن به تصرفات اولیه و تحکیم مواضع از ترس محاصره شدن توسط نیروهای ارتش دشمن، خودشان در هماهنگی با یکدیگر، نیروهای دشمن را دور زده و محاصره کنند. این سبک نبرد، مهمتر از طراحی، به سطح بالایی از هماهنگی نه فقط قوای زمینی، بلکه سایر قوای ارتش و به خصوص نیروهای هوایی و نیروهای اطلاعاتی و مهمتر از همه یگان های زبده ویژه و مهندسی نیاز داشت که بارها و بارها آن را تمرین کرده بودند و از بر بودند.
پیروزی های سریع و غافلگیر کننده آلمان با قوای متفقین در فرانسه و هلند و بلژیک و شمال آفریقا و همین طور قوای اتحاد جماهیر شوروی در اوکراین از جمله مهمترین شان بود.
اما ژنرال های روس طراحی دیگه ای را صورت دادند که با فرماندهی مارشال ژوکوف عملی ساختند. ابتدا به لاک دفاعی فرو می رفتند، تا حملات پی در پی دشمن را با تلفات سنگین برایشان همراه کنند و بابت اندک پیشروی دشمن قوای دو طرف به هم قفل شوند. سپس قوای تازه نفس که در این نبرد سنگین حضور نداشته اند، ورای میدان های کنونی رزم و از چند طرف به همان حملات گازنبری رعدآسا دست بزنند و حول یک دایره عظیم تر قوای درگیر را محاصره کنند. در نبرد استالینگراد دقیقاً این الگو پیاده شد و وقتی قوای در هم کوبیده شده ارتش ششم آلمان با وجود مقاومت سخت روس ها، استالینگراد را گرفت، خبر نداشت که پشت رودخانه ولگا نیروهای تازه نفس روس خفته اند که تازه از سیبری بدانجا منتقل شدند و آن ها از دو سوی طی یک حمله بزرگ گازنبری درست پشت قوای آلمان به هم رسیدند و محاصره شان کردند. عین همین اتفاق در نبرد کورسک به وقوع پیوست.
"سپس روس ها در گام دوم، تصمیم گرفتند تا در قالب همان سناریو کلاسیک خود بجنگند که در آن خبره بودند"حملات زرهی آلمان با مقاومت نیروهای زرهی روس و پیشروی اندک آلمان ها طی تلفات بالا برای خودشان و تلفات بیشتر برای قوای روس، در نقطه ای قفل شد. دفاع توأمان ثابت و متحرک قوای روس با مین گذاری ها و موانع متعدد موجب شد تا حملات به نتیجه ای روشن برای آلمان ها نرسد. در حالی که تعدادی از ژنرال های آلمانی اصرار به تداوم نبرد داشتند، هیتلر بدرستی ارزیابی کرد که سناریو استالینگراد دارد تکرار می شود، و روس ها می خواهند از جناحین حمله کرده و قوای نازی را محاصره کنند، از این سبب دستور عقب نشینی داد.
حالا در جنگ روسیه و اوکراین نبردها دقیقاً به سوی این سناریو کلاسیک روسی کشیده شده و عجیب این که ارتش اوکراین دارد ناآگاهانه بخشی از این پازل را خودش تکمیل می کند! یعنی سناریو اقدامات تهاجمی اوکراین با اقدامات تدافعی سخت و حساب شده روس، یه طوری که امواج حملات اوکراین توسط دفاع چند لایه و توأمان ثابت و متحرک روس در هم کوبیده می شود و با از دست دادن بخش بزرگی از توان سخت افزاری شان و فرسوده شدن قوای زمینی شان می رود که طی یک حمله گازانبری دیگر توسط قوای خبره واگنر که مدتی است از جبهه های نبرد کنار کشیده و تجدید قوا کرده و تازه نفس آماده است که از مرزهای بلاروس نیروهای اوکراینی را دور بزند، در ورای پهنه رزم کنونی محاصره شوند. در این سناریو –در صورت تداوم نبرد با همین سناریو- بخش اعظم ارتش زمینی اوکراین به محاصره درمی آید و با عدم برخورداری از نیروهای هوایی موثر در مقابل نیروی هوایی روس عملاً ارتش اوکراین دچار فروپاشی می شود و در قوی ترین سناریو تمام مناطق شرق و جنوب–مناطق سمت راست رودخانه دنیپر که اوکراین را دو نیمه می کند – و در ضعیف ترین سناریو، تمام کشور اوکراین به چنگ قوای روس می افتد. به نظر می رسد که استراتژیست ها و ژنرال های رده بالای ناتو بدین اتفاق واقف شده اند که در پشت صحنه به مقامات اوکراین فشار می روند که به آتش بس و رفتن به سوی میز مذاکره رضایت دهند؛ گرچه روی صحنه و در رسانه ها ترجیح می دهند وانمود کنند که دخالتی در تصمیمات مقامات اوکراینی ندارند.
این در حالی است که تداوم جنگ در هیچ سناریوی محتملی به بازپس گرفتن کریمه منتهی نمی شود، چرا که همان طور که در مقاله قبلی ام به مقامات اوکراین گفتم و اخیرا مقامات امنیتی ملی روسیه به صراحت بیان کرد، “وقوع خطر سقوط کریمه منجر به استفاده از سلاح های غیرمتعارف و به خصوص سلاح هسته ای توسط روسیه خوداهد شد”. به عبارت واضح تر، تداوم جنگ احتمال منتهی شدن به سناریوی مدنظر اوکراین را ندارد، اما احتمال وقوع سناریو مدنظر روس ها را بالا و بالاتر می برد که الگوی جنگ کلاسیک مورد علاقه روس هاست و اینک در مراحل پایانی اش بسر می برد و با شروع حملات از بیلاروس متوقف نمی شود تا به نتیجه مدنظر روس ها رسد.
از این سبب، اینک آتش بس و توقف جنگ به نفع اوکراین است و نه روس ها. امیدوارم این پیام ام به بالاترین مقامات اوکراین، به خصوص رئیس جمهور شجاع اش، بینش کافی برای تصمیمات آتی درست را بخشد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران