قسمت سیصد و شصت و پنج گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت سیصد و شصت و پنج 365Çukur Serial Part ۳۶۵

گودال

۱۲۸ – ۱

عمو گودال را به یاماچ می سپارد و در اغوش او برای همیشه چشمانش را می بندد. یاماچ که باز هم نتوانسته کاری کند و یکی دیگر از عزیزانش را از دست داده با درماندگی به بدن بی جان عمو خیره می شود و بعد هم جنازه ی او را روی دوشش به گودال می برد.

عاکف بعد از حمله به گودال و تهدید کردن وارتولو همراه افرادش به نمایشگاه ماشینش برگشته است. او با ندیم تماس می گیرد و با خوشحالی می گوید:« خیالت راحت. بهش گفتم پسر باباش اسمشو بهم داده. اگه پولمو ندن خوب می دونم چیکارشون کنم.» در همین موقع وارتولو و افرادش به نمایشگاه او حمله می کنند.

"   سریال گودال قسمت سیصد و شصت و پنج 365Çukur Serial Part ۳۶۵ گودال۱۲۸ – ۱عمو گودال را به یاماچ می سپارد و در اغوش او برای همیشه چشمانش را می بندد"عاکف خودش را در زیرزمین پنهان می کند و افرادش را برای مقابله با وارتولو جلو می فرستد. وارتولو به همراه مکه و مرتضی و دیگر افرادش همه ی ادمهای عاکف را می کشد و بعد هم برای تسویه حساب به تنهایی به زیرزمین می رود. عاکف بلافاصله تسلیم او می شود و می گوید:« داداش ببخشید. من بدی کردم ولی تو نکن.» وارتولو که نمی خواهد با یک تیر عاکف را خلاص کند با مشت به جان او می افتد و با خشم فریاد می زند:« چه داداشی؟ مگه شماها گذاشتین من داداش باقی بمونم؟ گذاشتین کسی منو داداش صدا بزنه؟ اون پسر بابام بود. فقط ما همدیگه رو درک می کردیم.»

یاماچ جنازه ی عمو را جلوی قهوه خانه روی زمین می گذارد و با چهره ای ماتم زده و غمگین همانجا می نشیند.

کمی بعد متین و مکه و جومالی هم برای پیدا کردن عمو به قهوه خانه می ایند اما در انجا با جنازه ی او رو به رو می شوند و جا می خورند. متین و جومالی با ناراحتی در گوشه ای ولو می شوند و مدد خبر را به خانه ی کوچوالی ها می برد. سلطان و سعادت و از طرفی داملا و افسون هراسان به قهوه خانه می رسند و یاماچ و جومالی را دلداری می دهند. از طرفی مردم محله که خبر مرگ عمو را شنیده اند خود را به قهوه خانه می رسانند و غم و سکوت سنگینی در محله حاکم می شود. علیچو هم که خبر را از جارچی محله شنیده به اتاقش می رود و از غصه فریادهای بلند می کشد.

"اگه پولمو ندن خوب می دونم چیکارشون کنم.» در همین موقع وارتولو و افرادش به نمایشگاه او حمله می کنند"وارتولو و افرادش به محله می رسند و وارتولو با دیدن صحنه ی غم انگیز تجمع مردم دور جنازه ی عمو متاثر می شود. همینکه می خواهد به یاماچ نزدیک شود و به او تسلیت بگوید، یاماچ دستش را به نشانه ی نه بلند می کند و وارتولو سرجایش می ایستد.

یاماچ و جومالی عمو را غسل می دهند و فردا صبح مراسم تشییع جنازه ی او با حضور تعدادی از مردم محله و خانواده ی کوچوالی برگزار می شود. یاماچ در تمام مراسم از وارتولو رو برمی گرداند و حتی تابوت عمو را روی دوش او نمی گذارد. وارتولو هم از رفتار یاماچ ناراحت و دلخور می شود اما تمام تلاشش را برای همدردی و اشتی کردن با یاماچ می کند. بعد از به خاک سپردن عمو مردم محله هر کدام به سمتی می روند و فقط نزدیکان عمو کنار مزار او می مانند.

وارتولو به یاماچ نزدیک می شود و به او می گوید:« یاماچ تسلیت می گم. درکت می کنم. خیلی ناراحتی. منم ناراحتم ... ولی اخه چرا جوری رفتار می کنی که انگار من عمو رو کشتم؟» یاماچ که از دست وارتولو به اندازه ی کافی عصبانی است با خشم به او نگاه می کند و می گوید:« تو نزدیش ولی باعث مرگش شدی.

"عاکف خودش را در زیرزمین پنهان می کند و افرادش را برای مقابله با وارتولو جلو می فرستد"عمو جومالیت عمو رو کشت.» وارتولو باز هم از عمو جومالی دفاع می کند و می گوید:« اون تو افغانستانه. اصلا چرا باید بخواد عمو رو بکشه؟» یاماچ بیشتر حرص می خورد و برای درگیری با وارتولو خیز برمی دارد اما جومالی جلوی او را می گیرد تا سر مزار عمو دردسر درست نشود. یاماچ رو به وارتولو داد می زند:« تو مغزت سوخته. خنگ شدی. اخه مگه با چشمای خودت دیددی رفته افغانستان؟» وارتولو هم با عصبانیت فریاد می زند:« شماها دارید با من چیکار می کنید؟ دیوونه اید؟ من می دونم از عمو جومالی خوشتون نمی یاد منم شیفته ش نیستم اما با وجود اون الان سه ساله که یه گلوله به گودال شلیک نشده.

اگه انقدر ناراحتی خب محافظت می کردی از عمو تا نمیره. همیشه همین کارو می کنی وقتی نمی تونی محافظت کنی و کم می یاری به این و اون حمله می کنی.» جومالی به طرفداری از یاماچ می خواهد به وارتولو حمله کند اما یاماچ که از حرفهای نیشدار وارتولو دلش شکسته رو به جومالی می گوید:« ولش کن اون صالح نیست. پسر بابای من مرگو به جون می خرید اما حاضر نمی شد این خنجرو تو سینه م فرو کنه.» یاماچ با غصه انجا را ترک می کند و وارتولو که از حرفهایش پشیمان شده روی زمین می نشیند و خودش را سرزنش می کند.

جاسوس عمو جومالی در محله، خبر دعوای قبرستان را به ندیم می رساند و ندیم هم با تعریف کردن این ماجرا برای عمو جومالی او را خوشحال می کند. عمو جومالی می گوید:« فعلا اقدامی نکنید و بذارید خود به خود از هم بپاشن و درگیر باشن. اما اگه خواستن متحد بشن اونوقت ما هم بیکار نمی شینیم.»

یاماچ به خانه ی علیچو می رود.

علیچو که در خاکسپاری عمو شرکت نکرده تا لحظه ی جدا شدن از او را نبیند، دیگرحرفی با یاماچ ندارد و با عکس عمو وارد خانه اش می شود تا در خلوت خودش برای عمو عزاداری کند.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و شصت و شش ۳۶۶ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و شصت و چهار ۳۶۴ Next Episode - Çukur Serial Part ۳۶۶ Previous Episode - Çukur Serial Part ۳۶۴

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱