قسمت سی و سه ای داد از جوانی
سریال ای داد از جوانی قسمت سی و سه 33Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۳
زنهای ایتالیایی با لبخند خبیثانه شون روبروی عارف و زکریا می شینند و میگند ما از اولشم می دونستیم شما پدر پسرا هستین. اما حالا که دیدیم پدر بودنتونو از اونام پنهون می کنید کارتونو بی جواب نمی زاریم به همین خاطر یا تا فردا ۱۰۰ هزار یورو حق السکوت بهمون می دین یا صبح هاجر و نوریه از همه حقیقت باخبر می شند و اون وقت بدبخت می شین. زکریا و عارف با شنیدن این حرف ها و تهدیدها واقعا انگار چند سال پیرتر می شند و موهاشون سفید میشه. اونا تصمیم میگیرن نقشه ای بکشند که این ۱۰۰ هزار یورو رو که پول کمی هم نیست جور کنند عارف میگه: تو بانک پس انداز داریم ولی مال زن هامونه اونا بفهمند پولو برداشتیم زندمون نمی زارن.
زکریا فکری میکنه و میگه چطوره بریم بانک بزنیم عارف. عارف حسابی به این حرف زکریا می خنده و بعد انگار که فکری به سرش زده باشه میگه آفرین زکریا بد فکریم نیست.
" سریال ای داد از جوانی قسمت سی و سه 33Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۳ زنهای ایتالیایی با لبخند خبیثانه شون روبروی عارف و زکریا می شینند و میگند ما از اولشم می دونستیم شما پدر پسرا هستین"احمد به چالا میگه بی خیالش بشه چون اونو آزرا همدیگه رو دوست دارند اما چالا کوتاه نمیاد و احمد جلوی چشمای اون پیش آزرا میره و اونو محکم در آغوش میگیره تا شاید دست از سرش برداره اما چالا دست بردار نیست و هاجر میفهمه که باید چالا رو اخراج کن اون با من من از چالا میخواد که بره. چالا که نقشه ای توی سرش داره میگه نگران نباشید هاجر خانم من نمی خوام پسرتونو از عشقش جدا کنم. وقتی هاجر و نوریه جلوی عارف و زکریا پدر چاوی و زولا رو لعنت می کنند عارف به غیرتش برمیخوره و برای اینکه بیشتر از این خراب نشن از مردا دفاع میکنه که انقدر فحششون ندن. عارف و زکریا نقشه ای کشیدن و به چاوی و زولا میگن وقتی پولو از بانک برداشتن اونا بیان و درست مثل دوتا دزد پولارو از اونا بدزدند و فرار کنند . چاوی و زولا هم چاره جز اینکه قبول کنند ندارند.
سوزان وقتی استوری دوستاشو میبینه که به سفر و خوشگذارنی خلاصه میشه ناراحت میشه و با بغض میگه: یعنی من ازدواج کردم و حامله ام تا این خوشی ور از دست بدم؟ و با قهر به خونه مادرش میره.
احمد برای اینکه بتونه با آزرا خلوت کنه به کبابی زکریا زنگ میزنه صداشو تغییر میده و سفارش غذا میده وقتی نوریه از آزرا میخواد غذاهارو به مشتری برسونه احمد با موتورش ظاهر میشه و نوریه از احمد میخواد که آزرا رو به آدرسی که میخواد برسونه آزرا و احمد با خوشحالی سوار موتور میشن و احمد اونو به پارک میبره تا پیکنیک کنند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران