قسمت صد و شانزده آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و شانزده 116Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۶

آپارتمان بی گناهان ۳۷-۱

اینجی وسایلش را جمع کرده تا از خانه برود. هان با ناراحتی دنبالش می رود و ملتمسانه می گوید: «اینجی نرو. من نمیذارم بری. » اینجی خیلی جدی می گوید: «میخوای چیکار کنی؟ تو زیرزمین زندونیم کنی؟! » هان می گوید: «من سعی کردم کاری که بابات نتونست انجام بده رو انجام بدم و در برابر همه بدی های دنیا ازت محافظت کنم. » اینجی می گوید: «تو حق نداری مانع من بشی.

"   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و شانزده 116Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۶ آپارتمان بی گناهان ۳۷-۱اینجی وسایلش را جمع کرده تا از خانه برود"حتی اگه جوری رفتار کنی که دلم به حالت بسوزه انگار که بی وجدان منم، بازم میرم! » هان دست او را می گیرد و می گوید: «اینجی نباید بری. حتی اگه تو قولت رو فراموش کرده باشی و بخوای بری. من نمیذارم. نمیذارم از رو عصبانیت کاری کنی و رابطه مون رو بهم بریزی. » اینجی با عصبانیت دستانش را از دست او بیرون می کشد.

هان می گوید: «اینجی اگه بری این بار آخره. دیگه حق نداری برگردی. » اینجی به او خیره می شود و قبول می کند. هان می گوید: «پس اگه میخوای بری، گردنبند مادرت رو هم با خودت ببر تا بار دیگه راهت به این خونه نیفته. » اینجی به سمت حمام که گردنبندش را آنجا گذاشته می رود که هان پشت سرش وارد می شود و در را هم قفل می کند و می گوید: «تو الان عصبانی هستی و فکر میکنی میتونی بری اما خوب میدونی ما نمی تونیم از هم جدا بشیم! چند بار امتحان کردیم اما نشد.

"» اینجی خیلی جدی می گوید: «میخوای چیکار کنی؟ تو زیرزمین زندونیم کنی؟! » هان می گوید: «من سعی کردم کاری که بابات نتونست انجام بده رو انجام بدم و در برابر همه بدی های دنیا ازت محافظت کنم"» اینجی خیلی جدی می گوید: «این بار فرق میکنه. » و از هان می ترسد و به سمت در می رود تا از انجا خارج بشود اما هان مانعش می شود و اینجی شروع به داد و بیداد می کند. صفیه و گلبن پایین پله ها صدای دعوای آنها را می شنوند. وقتی اینجی فریاد میزند و می گوید: «نمیتونی منم مثل ناجی زندونی کنی! » گلبن با ترس به خواهرش خیره می شود. صفیه به طبقه بالا می رود و از هان می خواهد تا در را باز کند که اینجی برود.

اینجی هم در فرصت مناسب، لیوان شیشه ای را روی سر هان می شکند و کلید را برمیدارد و در را باز میکند تا فرار کند که هان دنبالش می رود. اینجی رو به گلبن و نریمان می گوید: «این خونه درست شدنی نیست. شما هم فرار کنید و جون خودتون رو نجات بدین. » بعد هم رو به صفیه می گوید: «تو چطور تونستی ساکت بمونی و از برادرت محافظت کنی ها؟ چطور کاری که با یه مرد مریض کرد رو نادیده گرفتی؟! » صفیه با عصبانیت از او می خواهد ساکت بشود اما اینجی همه چیز را تعریف می کند و بعد هم از خانه خارج می شود و می گوید: «من بخشی از این دیوونه گی نمیشم! » هان بعد از رفتن او مات و مبهوت مانده و بعد هم مثل دیوانه ها زیر خنده میزند...

ناجی از پنجره اینجی را می بیند که با حال بدش به سمت ماشین می رود.

"حتی اگه جوری رفتار کنی که دلم به حالت بسوزه انگار که بی وجدان منم، بازم میرم! » هان دست او را می گیرد و می گوید: «اینجی نباید بری"ناجی سراغ او می رود و از اینجی می خواهد با این حالش رانندگی نکند و به همین خاطر خودش پشت فرمان می نشیند تا او را هرجا که می خواهد برساند.

حکمت با دلسوزی رو به هان می گوید: «پسرم من اینجوری بزرگت کردم که زنت رو تو حموم زندونی کنی؟! » هان با عصبانیت به سمت او می رود و می گوید: «تو مگه چجوری منو بزرگ کردی؟ تو هیچ کاری نکردی! تو هیچ وقت حواست به ماها نبوده. پس از من حساب پس نگیر. » حکمت دلش می شکند و هان به موتور خانه می رود و آنجا روی زمین با ناراحتی دراز می کشد.

اینجی از ناجی می پرسد: «هان اذیتتون کرد؟ » ناجی می گوید: «هان همه چیزهایی که میگی رو اونجا تجربه کرده. اینارو نمیگم تا ببخشیش اما اون هیچ وقت من رو شکنجه نداد، خودش تو بچگیش شکنجه شد.

من تونستم از اونجا بیام بیرون اما مثل این که هان هنوز هم اونجا حبسه. » اینجی دلش به حال هان می سوزد اما می گوید: «قرار نیست ببخشمش. دفعه اول که همه چیزو فهمیدم کنار اومدم اما این بار فرق میکنه. » وقتی ناجی در مورد قضیه آشغالدونی می گوید، اینجی از این که او هم خبر دارد جا می خورد. ناجی تعریف می کند روز اولی که به محله آمده بوده و خفت گیرها، به او حمله کرده بودند، هان بوده که از او محافظت کرده...

"هان می گوید: «پس اگه میخوای بری، گردنبند مادرت رو هم با خودت ببر تا بار دیگه راهت به این خونه نیفته"اینجی سردرگم به فکر فرو می رود.

صفیه برای این که وقتی هان برگشت ناراحتر از این نشود، تمام وسایل مربوط به اینجی و وسایلی که هان برای بچه خریده بود را به کمک گلبن جمع میکنند.

هان تمام مدت در موتور خانه، کابوس مادرش و اینجی را می بیند...

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هفده ۱۱۷ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و پانزده ۱۱۵ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۷ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۱۵

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱