بنی صدر، افلاطون اسلامی، علی شاکری زند - Gooya News
از میان چهره های بنی صدر، بخش سوم
نویسنده ای این سطور که در دوران عضویت بنی صدر درسازمان های جبهه ملی اروپا با او بناچار از جهت سازمانی سروکار داشته از همان زمان با فهم سخنان و نوشته های او مشکل داشته ام. نه از این جهت که آن سخنان به دشواری کتاب «فن سماع طبیعی» (فیزیک) ابوعلی سینا یا «نقد عقل نظری» کانت، که بخش هایی از آنها را یا خوانده بودم، یا بعدها خواندم، بود، یا، به دشواری آثار هگل مانند کتاب علم منطق او (Science de la logique) معروف به «منطق بزرگ»، که بسیاری از فهم آن می نالند یا برخی دیگر آثار هگل که در همه ی آنها کارکرده بودم۲؛ و باز نه مانند نظریات برتران راسل در مبانی منطقی ریاضیات مدرن یا خود این ریاضیات مدرن که در آموزش نظریات فیزیک مدرن با آنها سروکار داشتم. این مقایسه ها از راه طعنه نیست زیرا دیدم که برخی از هواداران متعصب او در ذکر مناقبش صفت «فیلسوف» را نیز بر صفات او افزوده بودند، چه می بایست «گنده گویی های» نامفهوم را از معجزات فیلسوفان دانسته باشند. اما مشکل نویسنده ی این سطور با نوشته های بنی صدر از این سنخ نبود؛ از این جهت بود که آن نوشته ها بیشتر به هذیان میمانست. من هرگز نتوانستم صفحه ای از یکی از نوشته های او را تا بیشتر از چند سطر ادامه دهم.
"اما مشکل نویسنده ی این سطور با نوشته های بنی صدر از این سنخ نبود؛ از این جهت بود که آن نوشته ها بیشتر به هذیان میمانست"چون چیزی از آن دستگیرم نمی شد. به قول دوستی «میبایست کسی آنها را به فارسی ترجمه کند». اما مسأله بسیار جدی است. اینگونه سخن گفتن خاص کسانی است که دیگران را ملزم به فهم نظر خود میدانند نه خود را ملزم به گفتن یا نوشتن سخنی قابل فهم. تا همین روزها تصور می کردم که شاید در این برداشت تنها باشم و در اقناع دیگران به آن دچار مشکل گردم.
اما اینطور نبود. چند روز پیشتر نوشته ای را از کسی که هرگز شخصاً با او رابطه ای نداشته ام خواندم که به من نشان داد در این داوری تنها نیستم. این شخص آقای دکتر جواد طباطبایی است که در پاریس دکترای فلسفه ی خود را درباره ی هگل گذرانده است. در نوشته ای نسبتأ طولانی درباره ی بنی صدر از او، از جمله می توانیم بخوانیم:
«من بنیصدر را از زمان عزیمت به پاریس در آغاز سال ۵۰ خورشیدی، از دور و بواسطه، شناختم و با برخی از نوشتههای او آشنایی پیدا کردم. از همان آغاز هم به نظرم رسید که نویسندۀ آن رسالهها باید مردی گسستهخرد باشد، کسی که ارتباطی با دنیای واقعی و واقعیات آن ندارد، و به نوعی با خود سخن میگوید.
"اینگونه سخن گفتن خاص کسانی است که دیگران را ملزم به فهم نظر خود میدانند نه خود را ملزم به گفتن یا نوشتن سخنی قابل فهم"در سالهای بعد، گمان میکنم در اواخر سال ۵۶ که مقدمات انقلاب اسلامی فراهم میآمد، در جریان یک سلسله سخنرانی دربارۀ «حکومت اسلامی»، بنیصدر را از نزدیک دیدم و به سخنان او گوش دادم. وجه اقتصادی سخنان او بویژه جالب توجه بود. گمان نمیکنم تا آن زمان در پاریس کسی یاوهتر از آن دربارۀ اقتصاد سخن گفته بوده است. آن نشستها را حزب توده، با چراغ خاموش و توسط عُمّال محلی خود، برگزار میکرد و در نشستهایی که بنیصدر سخنرانی میکرد، افزون بر عمال پنهان و آشکار حزب توده، کسانی از جریان مذهبی نیز به چشم میخوردند که از آن میان من حضور صادق قطبزاده را به یاد میآورم که رفتاری لمپنگونه داشت و سخت توی ذوق میزد. بدیهی است که هدف تودهایها از برگزاری چنین نشستهایی رسیدن به نوعی اجماع نیروهای مخالف سلطنت بود و البته رهبری هر یک از گروههای شرکت کننده نیز کوشش میکرد که ائتلافی زیر پرچم ایدئولوژی خود ایجاد کند.
گروه اندکی از شرکت کنندگان، مانند من، که هیچ تعلّق خاطری به هیچ یک از این گروههای ایدئولوژیکی نداشتند، کوشش مذبوحانهای میکردند با بنیصدر وارد گفتگو شوند، اما در چپ و راست مجلس گوشی برای شنیدن پیدا نمیشد. من نیز به نوبۀ خود، به عنوان کسی که اندکی از تاریخ اسلام اطلاع داشت، کوشش کردم از بنیصدر بپرسم این سخنان را از کجای تاریخ اسلام درآورده و مستندات این حکومت دموکراتیک برای ایران آزاد و آباد کجاست؟ که البته بنیصدر از بالا پاسخی خطابی داد و از جمله اینکه «جوان تو از اسلام چه میدانی؟» من پاسخ دادم که مهم نیست از اسلام چه میدانم و کجا و کی خواندهام، پاسخ شما به پرسشهای من چیست؟ بدیهی است که بحث به جایی نمیرسید؛ بنیصدر از طارم اعلیٰ سخن میگفت و میان او، از آن اعلیٰ علیین، و خاک نشینانی که ما بودیم نمیتوانست گفتگویی درگیرد.»
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران