عدالت اجتماعی مستمسکی شده برای غارت، ظلم و نابرابری؛ در گفتگو با سعید معیدفر/گفتگو از سیامک ملامحمدی
خانه > slide, سایر گروهها > عدالت اجتماعی مستمسکی شده برای غارت، ظلم و نابرابری؛ در گفتگو با سعید معیدفر/گفتگو از سیامک ملامحمدی
- خبر اختصاصی
- تاریخ : ۱۴۰۰/۰۱/۲۹
- دسته : slide,سایر گروهها
- لینک کوتاه :
- کد خبر : ۰۰۰۱۲۹۶۵۱
عدالت اجتماعی مستمسکی شده برای غارت، ظلم و نابرابری؛ در گفتگو با سعید معیدفر/گفتگو از سیامک ملامحمدی
ماهنامه خط صلح – دکتر سعید معیدفر، جامعه شناس و استاد سابق دانشگاه تهران، که در سالهای ۱۳۸۳ -۱۳۸۷ رئیس انجمن جامعهشناسی ایران را نیز بر عهده داشته است، اکنون به عنوان مشاور اجتماعی وزیر راه و شهرسازی مشغول به کار است. دکتر معیدفر دارای تالیفات و مقالات زیادی به زبان های فارسی و انگلیسی در زمینه جامعه شناسی است. از جمله آثار وی میتوان به «بنیادهای نظریه اجتماعی» و «جامعه شناسی مسایل اجتماعی معاصر در ایران اشاره کرد.
وی در گفتگو با خط صلح راجع به مفهوم عدالت اجتماعی ابراز بدبینی میکند و تمایل دارد آن را به کار نبرد و از واژههایی دیگر از دید ایشان علمیترند و کمتر این قابلیت را دارند که مورد سوء استفاده قرار بگیرند.
شرح این گفتگو در ادامه میآید:
در شروع صحبت میخواهم تعریف شما از عدالت اجتماعی را بدانم!
مفهوم عدالت در معنی تحتالفظی عبارت است از «هر چیزی را در جای خود قرار دادن» و در مفهوم لاتین (justice) عمدتا یعنی اگر کسی متهم باشد باید یک قضاوت عادلانه نسبت به او انجام بگیرد، اگر بیگناه باشد تبرئه شود و اگر گناهکار باشد در حد گناهش بتواند جزا داده شود.» اما از آنجایی که عدالت هم مانند خیلی از مفاهیم دیگر بار ارزشی داشت (خصوصا در میان کسانی که پیرو ایدئولوژی اسلامی بودند، چه قبل از این چه بعد از این) این مفهوم و مفاهیم دیگر عمدتا خیلی مطرح شدند، مثلا مستضعف یا مفاهیم دیگر شبیه به آن. این مفاهیم که در قالب شعار مطرح میشدند، هیچگاه نهتنها محقق نشدند بلکه به ضد خود نیز تبدیل شد. به هر حال شاهد بودیم که چگونه در سالهای گذشته مفهوم مستضعف با تفاسیر جدیدی مطرح شد و همه کسانی که فکر میکردند در این مقوله قرار میگیرند از آن خارج شدند.
"دکتر معیدفر دارای تالیفات و مقالات زیادی به زبان های فارسی و انگلیسی در زمینه جامعه شناسی است"این موضوع را میتوان در مورد عدالت اجتماعی هم مطرح کرد. عدالت اجتماعی اصطلاح علمیای نیست، بلکه بیشتر در قالب ایدئولوژیها و نگرشهای تحولخواهانه یا برابرطلبانه مطرح شده و تهی از معنا است. اگرچه گاهی برای توضیح آن شاهد مثالهایی از آنچه که در صدر اسلام گذشته (مثلا دستگیری و کمکی که از مظلومین و ستمدیدگان و فقرا و محرومین انجام گرفته توضیح داده شده یا مثلا برای توضیح چگونگی انباشت ثروت در یک جا و به وجود آمدن محرومیت در جای دیگر. گفته میشود که عدالت به این معناست که به ما فاصلههای طبقاتی و انباشتن ثروت از یک طرف و به وجود آمدن محرومیت را از طرف دیگر بتوانیم جبران کنیم، یعنی کاری بکنیم که همه انسانها از رفاه و همه امکاناتی که در شان یک انسان است برخوردار باشند. اما به نظر میآید که این واژه هم از واژههای بسیار تهی است که هر چه بیشتر به کار رفته از هدفهای اصلی خودش بیشتر دور شده است.
به عبارت دیگر مستمسکی شده برای غارت، ظلم و نابرابری و اجحاف بیشتر. بنابراین من دگر خیلی به این مفهوم علاقهای ندارم. به نظر میآید اگر بیاییم تجربه کشورهای مختلف دنیا را بررسی کنیم و ببینیم که در بین این کشورها کدامها توانستند جهات انسانی، مساوات و حقوق انسانی را برقرار کنند، باید از معادلهای این مفهوم استفاده کنیم، نه مفهوم عدالت اجتماعی که میتواند به ضد خودش تبدیل بشود.
برداشت من از صحبت شما این است که در مورد این مفهوم یک تجربه تاریخی و سیاسی دارید و این تجربه خصوصاً از طرف گروههای دینی و یا با ایدئولوژی چپ تجربه شده و شما نسبت به این مسئله دید مثبتی ندارید اما آن چیزی که بیشتر مد نظر بنده هست اینه که سازمان ملل تحت لوای چهارچوب حقوق بشر روزی(۲۰ فوریه) را تعیین کرده به عنوان روز جهانی عدالت اجتماعی. تعریفی که در این اسناد از این واژه میبینیم این است که فرصتهای برابری برای شهروندان وجود داشته باشد و جامعهای عاری از تبعیض داشته باشیم. یعنی در این مورد هم آیا شما این مفهوم رو قبول ندارید یا این مسئله امر متفاوتیست؟
حتی اگر سازمان ملل بحث عدالت اجتماعی را مطرح کرده باشد، بیشتر جنبههای قضایی دارد تا چیزی که ما تصور میکنیم.
"این مفاهیم که در قالب شعار مطرح میشدند، هیچگاه نهتنها محقق نشدند بلکه به ضد خود نیز تبدیل شد"یعنی که ما نگذاریم حقوق یک انسان که بیشتر جنبههای امنیتی است تا الزاماً اقتصادی و اجتماعی نادیده گرفته بشود. پس مفاهیم دیگری داریم که میتوانند به بحث رفاه و برابری بپردازند. ولی عدالت اجتماعی احتمالا شرایطی را ایجاد میکند که انسانها نتوانند در آن به هم تعدی کنند، یعنی قانون بتواند بین آنها یکسان عمل کند و به کسی ظلم روا داشته نشود و آزادی کسی از او سلب نشود (مثلا در زمینههای آزادی اندیشه، آزادی فکر، آزادی در سبک زندگی، لباس پوشیدن و جنسیت و خیلی چیزهای دیگر). به نظر من مفهوم عدالت اجتماعی بیشتر به این برگردد تا به آن تصوری که ما از لحاظ ایدئولوژیک در مورد آن به معنای برابری در بخش اقتصادی یا فقدان تبعیضهای طبقاتی داشتهایم.
امروز در کشور ما کارگران در مورد دستمزد اعتراض هست و خبر رسیده که ممکن است میزان دستمزد بین کارگر و کارفرما توافقی شود و حداقل دستمزدی که باید به کارگر داده میشد قانونا لغو شود. کارگرها این را ناعادلانه میدانند یا این که اقلیتهای مذهبی، قومی، جنسی جنسیتی با توجه به وضعیتی که در ایران در جریان است مطالباتی دارند و از فرصتهایی که یک شهروندی که باید داشته باشند را ندارند.
نظر شما در این مورد و شرایطی که کشور ما در آن قرار دارد چیست؟
من از واژههای دیگری استفاده میکنم، چون واقعا دیگر علاقهای ندارم از مفهوم «عدالت اجتماعی» و چهره زشتی که برای آن درست کردیم استفاده کنم. به همین دلیل مثلا واژههای امروزی که خیلی علمیتر هم هستند، مثل سیاست اجتماعی، سیاستگذاری اجتماعی یا حقوق بشر، مفاهیمی هستند که حداقل میتوان بحثهایی را که شما مطرح کردید با آنها توضیح داد. مثلا سیاست اجتماعی یا رفاه اجتماعی که به بررسی تفاوتهای طبقاتی و تفاوت در انباشت سرمایه میپردازد. ما میدانیم که در جهان سرمایهداری اعتقاد بر این بود که اگر تولید انباشته بیشتری ایجاد شود یا اگر دست سرمایهگذار برای سرمایهگذاری و تولید بیشتر باز شود، به همان میزان هم انسانها به رفاه خواهند رسید که دیدیم چنین چیزی اتفاق نیفتاد. بنابراین عملا از همان اوایل قرن بیستم که سیاستهای اجتماعی، دولتهای رفاه، برنامههای سیاست اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی مطرح شد، بحث از این شد که هرچه ضریب جینی بالاتر باشد تبعیض و مشکلات اقتصادی بیشتر خواهد بود.
"به هر حال شاهد بودیم که چگونه در سالهای گذشته مفهوم مستضعف با تفاسیر جدیدی مطرح شد و همه کسانی که فکر میکردند در این مقوله قرار میگیرند از آن خارج شدند"بنابراین باید ضریب جینی را کنترل کرد بعد برنامههای مددکاری و توسعه و تعاون اجتماعی را گسترش داد، باید برنامههای فقرزدایی را در نظر گرفت. بنابراین امروزه انبوهی از سیاستگذاریهای اجتماعی را مانند ارزیابیهایی که خصوصا در کشورهای توسعهیافته و دولتهای رفاه (کشورهای اسکاندیناوی، شمال اروپا یا حتی کشوری مثل نیوزیلند) میبینید. آنها دیگر برای توزیع عادلانهی ثروت نه با واژهها، شعارها و بازی با کلمات به صورت ایدئولوژیک، بلکه با ارزیابی وضعیت، فاصلههای طبقاتی که به وجود آمده و تغییر برنامههای اجرایی سروکار دارند. برای دستیابی به عدالت باید به توزیع عادلانه منابع و فرصتها پرداخت و نامگذاریهای بیاساس ایدئولوژیک، به شکلی که بتوان زمینههای توسعه بیشتر را فراهم کرد و به توسعه پایدار رسید.
امروزه در کشورهای سرمایهداری یا توسعهیافته صرفا با مفهوم توسعه اقتصادی روبرو نیستیم، بلکه توسعه اجتماعی، توسعه فرهنگی و توسعه پایدار هم هستند و ذیل آنها نیز سیاستهایی تعیین شده است. اقدامات و سیاستهایی که به تعدیل و کنترل رابطه انسان با محیط زیست و روابط طبقات اجتماعی میپردازد.
مثلا در کشوری مثل آمریکا که امروز بزرگترین نظام سرمایهداری دنیا است بسیاری از معیارها که ما آنها را به اسم عدالت میشناسیم، بیشتر و بهتر از کشوری مثل چین (که ظاهراً کمونیستی است) اجرا میشود. آنها توانستند مالیاتهای سنگینی را از بنگاهها بگیرند و آنها را به نحو درستی توزیع کنند. در مقابل، کشوری مثل ایران که از اول با ایدئولوژی حمایت از مستضعفان، عدالت اجتماعی و این شعارها شروع شد، الان در اکثر شاخصهای انسانی مانند شاخصهای فاصله طبقاتی، ضریب جینی و شاخص شفافیت اقتصادی یکی از بدترین کشورهای دنیا است. بنابراین من فکر میکنم که به جای پرداختن به واژهای مثل عدالت اجتماعی باید راجع به شفافیت اقتصادی، توسعه پایدار، توسعه اجتماعی و سیاستهای اجتماعی صحبت کنیم. با بررسی این مسائل بیشتر به این نتیجه میرسیم که اهداف مفهوم عدالت اجتماعی به ضد خودش تبدیل شده است.
"عدالت اجتماعی اصطلاح علمیای نیست، بلکه بیشتر در قالب ایدئولوژیها و نگرشهای تحولخواهانه یا برابرطلبانه مطرح شده و تهی از معنا است"به همین دلیل با این مفهوم حس قرابتی ندارم چون متاسفانه به ضد خودش تبدیل شده است.
چیزی که من متوجه شدم تا اینجا این بود که ما به جای این که به ایدئولوژیها وعدههای اتوپیایی دل ببندیم باید در یک مسیر روبه رشدی قرار بگیریم که به وسیله مفاهیم علمی و نگاه علمی به جامعه و انسان به پیش میرود. حال که این وضعیت برای ما محقق نشده و حاکمیت ایدئولوژیک ما را به عقب برده، پرسش این است که برای در مسیر درست قرار گرفتن، چه تغییر و تحولات اجتماعیای لازم است؟
اولین گام حرکت به سوی یک تحول درست، قبول اشتباه راه رفته است. اخیرا دیدم که یکی از این آقایان وزریر سابق برای تاکید بر مفهوم عدالت اجتماعی، آن را به ایران باستان پیوند میداد و همین آرمانها را هم در گذشته جستجو میکرد. امروزه این امور جز مصیبت چیز دیگری تولید نمیکنند، همانطور که میبینید در جهان اسلام بیشتر آرمانهایی که روزی باعث پیشتازی جامعه و تمدن بودند، الان به ضد تمدن تبدیل شدهاند.
حرف من این است که قبل از هر چیز بپذیریم وارد یک جهان دیگر شدهایم، دیگر با آن مفاهیم و سازهها نمیتوان به تفسیر یک زندگی خوب برسیم و یک جامعه مناسب بسازیم.
حالا برگردیم به دنیای جدید، این دنیا با تجربه انسانهای عالِم، انسانهای فرهیخته، انسانهایی که تلاش کردند دنیای جدید را به خوبی تبیین کنند، با مفاهیم و سازههای دقیق شناخته میشود. حالا من سر منبر عدالت بشینم، فرد دیگری با من مخالفت کند و سر این مفهوم با ذهنیات ساختگی بازی کنیم، مشکلات جامعه بدبخت و فلاکتزده ما روی زمین حل نخواهد شد.
در حالی که در هر زمینه دیگر از دانش و فناوری ودستاوردهای آنها حتی در زمینه انرژی هستهای استفاده میکنیم، چرا این اتفاق در حوزه اندیشه و جانعهشناسی اتفاق نیفتاده است؟ در حوزه معرفتشناختی، دانش اجتماعی، فرهنگی هم به اندازه حوزه فناوری اتفاقاتی افتاده است. حالا ممکن است که این اتفاقات انواع مختلفی مانند ژاپنی، آمریکایی و … داشته باشد. حداقل ما باید بین این نمونهها را ببینیم کدام یکی با جامعه ما بیشتر سازگار است، نخواهیم دوباره چرخ را اختراع بکنیم، دنیای نوین امروز ما سازهها و مفاهیم خودش را دارد که ثمرهی صدها سال تلاش انسان در حوزههای مختلف و گذار جهان به مدرنیته است. مثلا حقوق بشر محصول کار فکری و انرژی بسیار زیاد آدمهای بزرگی بوده است، حالا اساس حقوق بشر باشد یا سازههای دیگری، بحث این است که با جامعه ما سازگار باشد و ظرفیت بهکارگیری داشته باشد. فرض کنید در جامعه ما که یک جامعه دینی با اعتقادات و باورهای خاص است، باز انواع توسعه نسبت به چنین جامعهای پیش روی خود داریم.
"اما به نظر میآید که این واژه هم از واژههای بسیار تهی است که هر چه بیشتر به کار رفته از هدفهای اصلی خودش بیشتر دور شده است"کشورهایی داریم که با محدودیتها و مضیقههای فراوان مسیر توسعه خود را پیدا کرده و در پیش گرفتهاند. مگر در صدر اسلام کاری به جز این کردند، منابع علم و دانش را از روم و یونان گرفتند، ترجمه کردند و بهکار گرفتند. بنابراین نخستین گام برای ما پذیرش اشتباه است، دومین گام نیز عبارت است از جستجو و یافتن نمونههای موفق توسعه اجتماعی، سیاست اجتماعی، رفاه اجتماعی و انواع تجارب موفق بشر و بررسی اینکه کدام نمونه تناسب بیشتری با جامعه ما دارد. راه درست همین است، پس باید دست از جدالهای مفهومی بر سر سازههای گذشته برداریم.
یکی از مهمترین موانع، سیاسی است و مانع دیگر از نظر من خواستِ بومیسازی دانش و دستاوردهای جهانی. مثلا ما معمولاً دوست داریم حقوق بشر رو که میگیریم تبدیلش کنیم به حقوق بشر اسلامی، روانشناسی و پزشکی هم همینطور، من این را یک آسیب میدانم.
نظر شما چیست که ما بیاییم این تجربه علمی جهانی را بومی، اسلامی یا ایرانی کنیم. اصلاً چنین چیزی ممکن است؟
نه. با بومی کردن مخالفم. به یک عبارت بومیکردن هم نوعی مداخلهی نارواست. بومیکردن خود شکلی از اعمال سیاست ایدئولوژیک در زمینههای مختلف است.
"تعریفی که در این اسناد از این واژه میبینیم این است که فرصتهای برابری برای شهروندان وجود داشته باشد و جامعهای عاری از تبعیض داشته باشیم"مثلا فرض کنید علوم انسانی را بومی میکنیم، میخواهیم بهداشت و درمان را بومی کنیم، اینها مداخلهگرانه و مبتنی بر ایدئولوژی هستند و ما را دچار گمراهی خواهند کرد. مثلا ژاپن دهها سال پیش در دوره قاجار دانشجویانی را به کشورهای توسعهیافته فرستاد. آنها انواع دانشگاهها و انواع شیوههای زندگی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی را یاد گرفتند و برگشتند. بدون این که با نیت بومیکردن بخواهند این کار را بکنند، در کشورشان از هرچه که توانستند استفاده کردند. مثلاً میدیدند که فلان سازمان خیلی با جامعهشان سازگار نیست، گفتند پس این را فعلا استفاده نمیکنیم یا مثلا این بخش آن خیلی مفید است و استفاده کردند.
در عمل توانستند به آن اضافه کنند یعنی اتفاقا یک گام به پیش ببرند.
یعنی کارکردها را نگاه کردند؟
به عبارتی آنها همه علوم و فناوریها را از یک فیلتر خاص عبور ندادند، بلکه تمام این دانشها و فناوریها و تجاربی را که کسب کرده بودند در کشور خودشان اجرا کردند. برخی در عمل به مشکلاتی خورد و سعی کردند اصلاحش کنند. مثلا فرض کنید نوعی از صنعت غربی را با مدیریت ژاپنی ترکیب کردند و چیز نوینی در آمد، اتفاقا چیز قشنگتری درآمد. این بومیکردن نیست. بلکه شما دانش و فناوری را به کار میگیرید و بعد در حین بهرهبرداری و استفاده آن را اصلاح میکنید، چیزی به آن اضافه میکنید یا برخی از جنبههایش را که به مشکل خورده تصحیح میکنید.
"یعنی در این مورد هم آیا شما این مفهوم رو قبول ندارید یا این مسئله امر متفاوتیست؟ حتی اگر سازمان ملل بحث عدالت اجتماعی را مطرح کرده باشد، بیشتر جنبههای قضایی دارد تا چیزی که ما تصور میکنیم"این ادامه تجربه است.
شما در نظر بگیرید همین الان تو خود اروپا یا آمریکا فلسفه تو کشور آلمان هست تو فرانسه هم هست تو انگلستان هم هست.
هم در آمریکا، هم در فرانسه و آلمان و انگلستان فلسفه و دانشهای دیگر وجود دارد، اما اینها با هم یکی نسیتند و هر کدام از زاویه خاصی به جهان مدرن نگاه کردهاند. این زاویه هم به خاستگاه آن یعنی همان آلمان، انگلستان و فرانسه برمیگردد. از همان زاویه به چیز جدیدی رسیدند. اینجا اصلا بحث بومی نیست، ولی هر کدام از این کشورها میتوانند ادعا کنند که در این سازههای جدید نقش دارند. همه اینها در عین حال که با یکدیگر در کل یک تجربه واحد به نام مدرنیته را دنبال کردند اما هرکدام هم روشنایی دیگری به آن بخشیدند و آن را یک گام جلوتر بردند و بهبودش بخشیدند.
امروز تجربه کشورهای اسکاندیناوی در بحث رفاه اجتماعی تجربهی موفقی است که نهایتا ممکن است الگویی برای بقیه کشورهای اروپایی هم قرار بگیرد.
همین قضیه ممکن است در کشور ما انجام بگیرد. ما در عین حال که در یک رابطه گفتگویی در حوزههای تمدنی و علمی با غرب قرار میگیریم، هم میتوانیم به توسعه و رشد کشور خودمان بیفزاییم و مشکلاتمان را حل کنیم و هم میتوانیم یک محصول نوینی را با رهیافتهای نوین به دنیا عرضه کنیم. یعنی آنها هم از این استفاده کنند. بومیکردن اصطلاح بسیار بد، بسیار ایدئولوژیک و شومی است که به نظر من یکی از موانع حل مسائل کشورمان شده است.
در واقع از نظر شما تعامل جوامع راه حل است و نه این که ما دستاوردها را بومی کنیم یا از فیلتر ایدئولوژیک جامعه خودمان بگذرانیم.
بله. ببینید حتی همین قوانینی که ما به اسم قوانین اسلامی میشناسیم، لزوما مربوط به اسلام نیستند.
خیلی از اینها در جوامع دیگر وجود داشته و در آن زمان توسط جامعه اسلامی درک و دریافت و به کار گرفته شده است.
"یعنی که ما نگذاریم حقوق یک انسان که بیشتر جنبههای امنیتی است تا الزاماً اقتصادی و اجتماعی نادیده گرفته بشود"حالا ما فکر میکنیم این دیگر آخرالزمان است. نه، خیلی از اینها پیشتر اتخاذ شده است، از یونان و شمال آفریقا یا از ایرانیان گرفته شدهاند. مثلا فلان اصل اقتصادی را از شمال آفریقا گرفتند و هیچ کدام از این ارزشها و قوانین ذاتی اسلام نیستند. البته میگویند قرآن هم خیلی از اینها را تایید کرده است، بنابراین علم و دانش و تجربه بشر امری است جهانی نه مختص به یک جامعه خاص و همه باید آن را به کار بگیرند. مگر در اسلام گفته نمیشود «اطلب العلم ولو به سین»؟ بین همه چیز، بهترینش را ببینید و تجربه کنید، اما با نگاه ایدئولوژیک خود به آن نگاه نکنید، بلکه اگر دیدید مناسب است آن را به کار بگیرید، اگر در عمل به مشکلی برخورد آن را اصلاح کنید و بهبودش ببخشید، اینطور به دنیا هم کمک کردهاید.
سوال پایانی که آسیب شناسانه است این است که ما مثلاً یه تجربه خوبی تو شمال اروپا داریم به عنوان فرضا دولت رفاه و جامعه خودمان را هم تجربه کردیم.
انسان ایرانی با انسانی که در شمال اروپا دولت رفاه را تجربه میکند از نظر جامعهشناختی و روانشناسی چه تفاوتهایی دارد. یعنی چه آسیبهای اجتماعیای به دنبال دارد وضعیتی که ما داریم تجربه میکنیم نسبت به جوامعی که موفق عمل کردهاند؟
انسان ایرانی را با انسان اروپایی نمیتوان مقایسه کرد. ما میتوانیم وضعیت امروز کشور را با وضعیت دنیای همین اطراف خودمان مقایسه کنیم، اما نمیتوانیم با اروپا مقایسه کنیم و چنین مقایسهای هم اصلا لازم نیست. شما شاخصترین نتایج بینالمللی را مشاهده کنید و ببینید جایگاه ما کجاست. ببینید جایگاه نابرابری در کشور ما کجاست.
"به نظر من مفهوم عدالت اجتماعی بیشتر به این برگردد تا به آن تصوری که ما از لحاظ ایدئولوژیک در مورد آن به معنای برابری در بخش اقتصادی یا فقدان تبعیضهای طبقاتی داشتهایم"جایگاه فساد در کشور ما کجاست. ببینید فقر کجاست. دیدید رئیس جمهور در کشور ما آخرین کسی است که به فکر اقتصاد مردم است. نیازی نیست من اینها را بگویم، چون از قبل مشخص و منتشر شده و همه میدانند.
امروزه کارنامهی بسیار منفیای در دست داریم که حتی در سطح منطقه هم نمیتوانیم عرضهاش کنیم. بر اساس چشم انداز بیست ساله قرار بود چهار سال دیگر از نظر معیارهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی برسیم به مقام اول منطقه، در برخی عرصهها هم در سطح بینالمللی رقابت کنیم.
ولی در حال حاضر کارنامهی ما بدترین کارنامه منطقه است. یعنی اگر حُسنی هم بوده بیشتر در خود مردم و شاید گذشتهای بوده که ما داشتیم وگرنه ما چه کارنامه مثبتی داریم؟ در بحث سیاست اجتماعی کجاییم؟ در رفاه اجتماعی کجاییم؟ در بیعدالتی چطور؟ در حال حاضر با کشورهای اروپای شمالی اصلا قابل مقایسه نیستیم. اینها متاسفانه نشاندهنده شکست است. ما در آن رویکردهای ایدئولوژیکی که میخواسته بر اساس سازههای ایران باستان و سازههای صدر اسلام و تمدن اسلامی بنا شود، نهایتاً به اینجا رسیدهایم، یعنی که این سازهها کارایی ندارند. بعد از ما خیلی از کشورهای دیگر اسلامی به خصوص آنها که یک نوع تمدن پیشین داشتهاند یا وابسته به یک تمدن باستانی بودهاند، هم همچنان میخواهند آن سازهها را به کار بگیرند.
"امروز در کشور ما کارگران در مورد دستمزد اعتراض هست و خبر رسیده که ممکن است میزان دستمزد بین کارگر و کارفرما توافقی شود و حداقل دستمزدی که باید به کارگر داده میشد قانونا لغو شود"این کشورها جز شکستخوردهترین کشورها به حساب میآیند چون در واقع رویای پوشالی آنها نگذاشته که واقعیت روزمره و مسائل جاری مردم کشور را ببینند. بنابراین ناچار میشوند بگویند که مستضعف به این معنی نیست. معنای مستضعف چیز دیگری است. بحث عدالت را هم دیر یا زود همینطور توضیح و تغییر میدهند، چون در این زمینه هم کارنامه موفقی نداشتهاند. مثلا میگویند عدالت اجتماعی یعنی ما بیشتر به فلسطین برسیم، بیشتر به یمن کمک بکنیم، بیشتر به فلان جا کمک کنیم، یا هر چیز دیگری که دلشان بخواهد.
چرا؟ چون اینها امروزی نیستند و میشود هر محتوایی را در این قالبها ریخت.
با تشکر از فرصتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.
مطالب مرتـبط
- صد و نوزدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و هجدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و هفدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و شانزدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
- صد و پانزدهمین شماره ماهنامه خط صلح منتشر شد
برچسب ها: توازن معیشتی خط صلح سعید معیدفر سیامک ملامحمدی شماره 119 عدالت عدالت اجتماعی ماهنامه خط صلح
بدون نظر
نظر بگذارید
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران