«ارواح»؛ رقصی رها در برابر جامعه بسته ترکیه

رادیو فردا - ۴ بهمن ۱۳۹۹

«ارواح» اولین فیلم بلند عذرا دنیز اوکیای، فیلمساز جوان ترکیه‌‌ای، از هرج و مرج و شورشی آغاز می‌شود که استانبول را در برگرفته و دامنه‌های آن به‌شکلی نمادین به شورش نسل جوان ترکیه علیه قراردادهای از پیش تعیین‌شده و فضای پلیسی حاکم بدل می‌شود.

از ابتدا تا انتهای فیلم با همین فضای متشنج پس از قضایای مربوط به کودتا در سال ۲۰۱۶ روبه‌رو هستیم که داستان و فضای قصه را به هم مرتبط می‌کند و برش کوتاهی از زندگی دختر نوجوانی به نام «دیدم» را می‌بینیم که عاشق رقص است و در همان ابتدای فیلم به علت رقصیدن در هنگام کار اخراج می‌شود.

همین صحنه اخراج که البته به‌شکل نه چندان پخته‌‌ای تصویر شده، جهان شخصیت اصلی‌اش (با علاقه‌ٔ زیاد به رقص) را در برابر جهان اطرافش قرار می‌دهد: رؤیا (و جهان رؤیایی) در برابر واقعیت تلخ و خشن.

فیلم فضای ساده‌‌ای دارد و در نهایت چندان به عمق هم نمی‌رود، اما در عین حال به‌عنوان تجربه‌‌ای جوانانه می‌خواهد تصویری باشد از نوجوانان و جوانانی که در موقعیت بغرنج سیاسی/اقتصادی ترکیه در مرز واقعیت و رؤیا - و تقابل سنت و مدرنیته - گرفتار آمده‌اند.

فیلم در حد توانش از جامعه‌‌ای حرف می‌زند که مانند غالب کشورهای خاورمیانه مسئلهٔ اصلی‌‌اش تقابل سنت و مدرنیته است؛ آن‌جا که نحوه زندگی و افکار جوانان در تقابل با ارزش‌های سنتی قرار می‌گیرد و پیچیدگی‌های زیادی را سبب می‌شود، که مسئلهٔ اصلی فیلم است.

فیلمساز این تقابل را با پرداختن به داستان فرعی خراب کردن ساختمان‌های کهنه و ساختن ساختمان‌های جدید به‌شکلی استعاری روایت می‌کند و اساساً ویران کردن گذشته و ساختن چیزی تازه به مسئلهٔ فیلم بدل می‌شود. در طول فیلم چندین بار از «زندگی جدید- ترکیه جدید» می‌شنویم که به‌شکلی تبلیغ می‌شود، اما فیلم اساساً مفهوم «ترکیه جدید» را به چالش می‌کشد و بی‌آن‌که به نقد آن برسد، به‌شکل صورت‌مسئله به آن می‌پردازد و با تأکید چندباره‌‌اش از ما می‌خواهد به شعارهای تبلیغی دولتی نگاه تازه‌‌ای بیندازیم.

از طرفی، دنیای شخصیت‌های فیلم شباهتی به جهان اطراف‌شان ندارد و در صحنه‌‌ای چون تمرین رقص در خیابان از همه‌سو مورد تعرض قرار می‌گیرد: چند مرد هیز با نگاه‌شان آن‌ها را زیر نظر دارند (جامعه مردسالار)؛ زنی سنتی از پنجره به آن‌ها اعتراض می‌کند (تقابل سنت و مدرنیته)؛ و در نهایت پلیس آن‌ها را می‌تاراند (حکومت زور).

نمایی از فیلم «ارواح»

در این میان فیلمساز سعی دارد قهرمان تنهایش را در چنبر این سه‌ضلعی که به او حمله کرده‌اند داده‌‌اند، به نمایش بگذارد و راه نجات یا فرار او را در رقصیدن‌های آزادانه و رهای او تصویر می‌کند که به‌شکلی با جدا شدن از فضای اطراف (و همین‌طور صدای هرج و مرج محیط و پر از صدای آژیر پلیس و رفت‌وآمد هلی‌کوپترها) قهرمانش را چندین بار در طول فیلم به فضای رؤیاگونه‌‌ای هدایت می‌کند. این فضا در تقابل آشکار با محیط اطرافش است و به‌شکلی نمادین تفاوت دنیای شخصیت اصلی با جهان اطرافش را روایت می‌کند.

از طرفی، فیلم در اغلب صحنه‌ها بر اساس موسیقی بنا شده و فیلمساز در بخش‌های بسیار زیادی از فیلم از موسیقی‌‌ای استفاده می‌کند که قرار است راوی شهر و فضایی باشد که داستان در آن اتفاق می‌افتد. از این رو فیلم به «کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد» ساخته بهمن قبادی پهلو می‌زند که از این حیث - و همین طور روایت چند جوان علیه فضای بستهٔ جامعه- با این فیلم پیوند تنگاتنگی دارد.

فیلمساز برای روایت فضای متشنج اطراف شخصیت اصلی‌‌اش از دوربین روی دست استفاده می‌کند و اغلب با دوربین بی‌قراری همراه هستیم که دائم در حال گردش در دنیای بستهٔ اطراف و شخصیت سرگردان و حیرانش است.

این حرکات گاهی بیش از حد به نظر می‌رسند و فرصت خلق تصاویر دیدنی‌تر را از فیلمساز گرفته‌‌اند، اما تماشاگر رفته‌رفته می‌تواند با آن کنار بیاید تا به لحظات آخر برسیم که شهر خاموش شده و در تاریکی جهان اطراف، شخصیت اصلی فیلم را می‌بینیم که به‌رغم همهٔ آن‌چه گذشته- از جمله شکست عشقی- سرخوشانه نور کوچکی به خود تابانده و در حال رقصیدن در خیابان است؛ رقصی رها و آزاد که تنها سلاح او و هم‌نسلان اوست علیه جهانی تلخ و عبوس.

منابع خبر

اخبار مرتبط