چرا زنان نباید در رفتار اجتماعی و سیاسی از مردان تقلید کنند؟
در این مقاله با توجه به تبعیض دیرپای حقوقی میان زنان و مردان و ظلمهایی که در طول تاریخ از طرف مردان و حتی گاه خود زنان بر زنان وارد آمده است، و با عنایت به تلاشی که از جانب زنان برای احقاق حقوق خود صورت گرفته و همچنان میگیرد؛ به بررسی علل و عوامل ناکامیهای حاصله در تحقق شرایط مطلوب میپردازیم و با طرح این شناخت که زنان در جستوجوی آزادی برای خود و حضور در اجتماع، تنها راه را تقلید از بینش و منش و رفتار اجتماعی و شغلی مردان دانستهاند و از خود ابتکاری به خرج ندادهاند، به ارائه نظریه زیر خواهیم پرداخت.
این نگرش بر آن است که ویژگیهای هر دو جنس در فرد فرد هر انسانی، درآمیختگی تؤامان دارد که در ادامه به توضیح بیشتر آن خواهم پرداخت. عدم توجه به این واقعیت که وجود هر انسان از ویژگیهای هر دو بعد جنسیتی شکل گرفته است؛ یکی از عوامل مهم بحرانها در جوامع است.
حال باید دید که این تغییر دیدگاهها چگونه باید صورت پذیرد؟ برای حصول به این امر چه باید کرد؟ چگونه میتوان بر عادات و آداب گذشته غلبه کرد و از چه راهی میتوان به ساحل نجات رسید؟
این حقیقت که در سرشت هر فرد انسانی، آمیختهای از دو ویژگی ذاتی و اخلاقی زنانه و مردانه نهفته است، ایجاب میکند که هم زنان و هم مردان، رفتارهای فردی و بهویژه اجتماعی خود را بر اساس این آمیختگیهای ذاتی سامان دهند. این نگرش به معنای چشمپوشی از آنچه تاکنون حاصل آمده، نیست؛ بلکه دعوتی است به کسب تجربهای تازه و شناخت دقیق راه و روشی که انسان و جامعه انسانی به آن سخت نیازمند است.
در جوامع اسلامی گرچه قرآن کریم – همانگونه که در ادامه خواهیم دید - امکان رسیدن و نیز راه وصول به کمال را بر مرد و زن یکسان فراهم و اعلام کرده است؛ لکن مسلمانان بدون توجه به این اصل قرآنی، حقوق و قوانین و سنن و آدابی را برای خود وضع کردهاند که نتایج آن همین اوضاع و شرایط تبعیض آمیز و ظلمخیزی است که گریبانگیر زنان شده است و نیز سبب شده که مردان در طول تاریخ بهناحق، خود را در اعمال این رویههای تبعیضآمیز محق و مجاز بشمارند.
این رویه مزمن تاریخی، باعث شده که زنان خود نیز عامل این شرایط ستم بار شده و در اصطلاح هیزم بیار معرکه شوند تا آنجا که مهمترین گروهِ مانع بر سر راه مبارزات عدالتطلبانه زنان مجاهد؛ غالبا زنان رجعتگرا و پایبند به سنن و آداب تبعیض آمیز، بودهاند.
جایگاه زن در قرآن
در اینجا بر سر آن نیستیم که به ذکر آیات و مطالبی بپردازیم که نشاندهنده خلقت واحد و در نتیجه حقوق مساوی بین زن و مرد هستند، زیرا به این مطالب در کتابهای بیشماری پرداخته شده است. از خلقت مساوی زن و مرد گرفته «أنا خَلَقناکُم مِن ذَکَرِ وَ اُنثی» تا امکان مساوی رسیدن به کمال و شکوفایی، از حقوق مساوی برای تحصیل مال و ثروت تا دارا بودن حق رأی در میادین اجتماعی و از همه مهمتر، آیاتی که زنان مؤمن به عنوان اسوه و الگو نه تنها برای زنان که برای همه انسانها و مؤمنین معرفی میشوند.
در این مقال بیشتر در پی آن هستیم که نشان دهیم وقتی در دین اسلام از زن سخن میرود تا چه حد، زن به عنوان یک فرد انسانی مطرح است. در کجا و تا چه حد نشانی سمبلیک داشته و دارای دید جنسیتی بوده و در کجا و تا چه میزان اشاره به خصوصیاتی دارد که با انسانیت مرد و زن سرو کار دارد و هم زن و هم مرد میتوانند واجد آن ویژگیها و خصوصیات شوند.
خانواده را به عنوان یک واحد اجتماعی متشکل از زن و مرد بررسی میکنیم که در آن هم زن و هم مرد از جهاتی نقشی خاص و ویژه خود و از جهاتی دیگر، نقش و وظیفهای مشترک ایفا میکنند.
"حضور هر دو از ابتدا، هم به لحاظ رشد جسمانی و هم به عنوان الگوی شخصیتی لازم است.خانواده یک واحد و زیربنای اجتماع و محیط پرورش و تربیت نسل برای اجتماع است"همچنین به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که چه نوع رابطهای میان زن و مرد میتواند زیر بنای یک واحد اجتماعی و در نتیجه یک جامعه سالم شود.
در ابتدا باید متذکر شویم که خانواده دارای دو نقش کلیدی است که در آن، از یکسو امکان خودشناسی و تکامل روحی برای زن و شوهر از ارتباط متقابل آنان فراهم میآید و از دیگر سو هویت و شخصیت فرزندان پایهریزی میشود و شکل میگیرد.
قرآن یکی از خصوصیات بارز ازدواج و تشکیل خانواده را استقرار روحی و انسانی میداند. "لتسکنوا" را اگر سکینه و استقرار بگیریم و اگر اصطلاح روانکاوی را به یاد آوریم که اگر کسی صاحب خانه وجودی خود بوده و استقرار پیدا کرده باشد در آن صورت خود را شناخته است؛ خواهیم دید که قرآن کریم خانواده را محل خودشناسی و استقرار روحی معرفی میکند. نیز مسلم است که همانطور که آیه شریفه بدان اشاره میکند خودشناسی؛ رحمت و صلح و آرامش و تعادل را به دنبال دارد.
تحقیقات علمی ثابت کرده است که شخصیت انسان در چند سال اولیه زندگی وی پایهریزی میشود. نقش پدر و مادر در رشد فرزند و شکلگیری شخصیت او زیر بنایی است. نوزاد انسانی بر خلاف سایر جانداران برای زنده ماندن به والدین وابسته است.
این نقش هم به لحاظ رشد فیزیولوژیکی فرزند و هم به جهات رشد روانی و معنوی همه اعضای خانواده اهمیت دارد.
با توجه به این دو نقش است که حضور خانواده برای رشد و شکوفایی و پرورش نسل انسان ضروری و اجتناب ناپذیر است.
مادر و پدر هر کدام با ویژگیهای مادرانه و پدرانه خود در ساختار سهگانه اولیه "پدر- مادر - فرزند" بنیانهای اولیه شخصیتی فرزند را پایهریزی میکنند. حضور هر دو از ابتدا، هم به لحاظ رشد جسمانی و هم به عنوان الگوی شخصیتی لازم است.
خانواده یک واحد و زیربنای اجتماع و محیط پرورش و تربیت نسل برای اجتماع است. در این واحد در ابتدا در بعضی موارد نادر، نقش مادر و پدر متفاوت است اما در دیگر موارد اخلاقیات انسانیِ مادر و پدر است که نسل را به بار میآورد.
اگر نقش پدر و نقش مادر را با خصوصیات خاص هر کدام به صورت سمبلیک در نظر بگیریم و بگوییم برای رشد فرزند هر دو لازم است، میتوان گفت که برای رشد و توسعه و تکامل همه جانبه و متعادل اجتماعی نیز به مادرگونگی و پدرگونگی هر دو نیاز است. لازم است که هر فرد جامعه، اعم از زن یا مرد؛ با ویژگیهای تؤامان هر دو نقش، ایفای وظیفه کرده و در هر موقعیت و در هر کاری، مراقبت داشته و هم موضع مادرانه و هم موضع پدرانه داشته باشند.
از آنجا که در پرورش نسل تنها بعد فیزیولوژیکی کفایت نمیکند، میتوان گفت که حضور وجوه پدرگونگی و مادرگونگی در خانواده باعث رشد و شکوفایی و تکمیل شخصیت فرزند میشود.
مبنا قرار دادن جنسیت به عنوان امری محتوم برای خصوصیات شخصیتی انسان، اکتفا کردن به جنبه غریزی و فیزیولوژیکی و درجا زدن است.
السابقون السابقون اولائک المقربون
مولوی مرحله فراتر رفتن از وضعیت مختلف و رسیده به درجات بالاتر را به خوبی بیان میکند: "از جمادی مردم و نامی شدم .... "
فرهنگ انسان در اثر فراتر رفتن از جنبه غرایز خود به وجود میآید.
فضیلت و اخلاق، امری انسانی است؛ نمیتوان آنها را بین انسانها تقسیم کرد و مثلا بعضی را به طور فطری صاحب فلان فضیلت و بعضی دیگر را صاحب فضیلت دیگری دانست.
"به این معنا که در زندگی و در کارهای اجتماعی، هر مرد و زنی برای خود هم مرد است و هم زن، هم پدر است و هم مادر"مثلا مهربانی و مراقبت را به مادران اختصاص داد و قدرت را به پدران.
فضیلتهایی که در خانواده فرزندپرور هستند و به هنگام خردسالی از طرف مادر و بعضی از طرف پدر اعمال میشود، مانند مهربانی و مراقبت و مدیریت و قاطعیت و انضباط و ادب و غیره را نمیتوان به زن یا مرد اختصاص داد.
اخلاق و رفتار مادرگونه و پدرگونهای که در خانواده برای پرورش نسل ضروری است در زندگی اجتماعی هم لازم است. به این معنا که در زندگی و در کارهای اجتماعی، هر مرد و زنی برای خود هم مرد است و هم زن، هم پدر است و هم مادر. این خصوصیات محدود به مادر بودن در درون خانواده نمیماند. هنگامی که در برخورد با مسائل زندگی، قاطعیت و اعمال قدرت -ویژگی پدرانه- لازم است، بایستی در عین حال با مهر و عطوفت -مادرگونه- به جوانب عمل هم توجه شود تا موجبات کمال و عدم اضرار بیشتر فراهم شود و ضرری متوجه کسی و چیزی نشود.
در چنین حالتی است که واحد خانواده و روابط موجود در آن، در خدمت الگو بودن برای روابط اجتماعی قرار میگیرد.
در آموزهها و ادبیات دینی ما حضرت فاطمه زهرا، حلقه پیوند وحی و امامت است؛ همچنانکه به اعتقاد مسیحیان، حضرت مریم دارای ویژگی خداوندگاری است. به مادرگونگی فاطمه زهرا و مریم، میتوان به عنوان سمبلی برای روابط مراقبتآمیز اجتماعی و خلق و پرورش و نگهداری و نیز ایجاد زمینههای نوآوری و تحول نگریست.
سمبلی برای فضیلتهایی که هم مردان بدان دعوت میشوند و هم زنان.
هر فرد انسانی در زندگی و در رفتار اجتماعی و نیز در طی مدارج کمال خود، به طور دائم نیازمند شرایط و محیطی است که در آن با حوصله، دقت و نیز مهربانی و عطوفت، به پرورش فکر و ایده خود پرداخته و پس از حصول نتیجه؛ مرحله دیگری را آغاز کند. انسانها گرچه به ظاهر جدا از هم به نظر میرسند اما امورشان به هم آمیخته و پیوسته است. از این رو میتوانند و باید به طور مشترک محیط پرورش و بالندگی فکری را برای یکدیگر فراهم کنند -خصلت مادری- تا به نتیجه مطلوب برسند.
بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفـرینش ز یک گوهرند
اگر در مسیر فرهنگ و تمدن بشری و در رشد صنعت و تکنیک، خصلت مادرگونگی یعنی مواظبت و مراقبت هم مدنظر میبود، جهان هرگز به وضعیت امروز نمیرسید، که همگان نگران تخریب کره زمین باشند. آیا همراه و در کنار پیشرفت سریع و شگفتآور صنعت، انسانیت آدمی متحول شده است؟
چگونه میتوان در دنیایی -مردانه- که پول، اسلحه و قدرت حرف اول را میزند، ندای دیگری مانند صدای عشق و حمایت و تحمل مادرانه سر داد؟
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
آیا نباید در دنیایی -مردانه- که در بسیاری از امور اجتماعی زور بازو حاکم شده است؛ به تحمل و همدلی روی آورد؟ آیا جز کاربرد محبت مادرانه راهی دیگر هست؟
مادرگونه اندیشیدن و رفتار کردن، منش و خصلتی است که در کنار مردانه عمل کردن؛ با ذات و سرشت انسانها عجین است و میتواند افراط گراییهای دنیای مردانه امروز را تعدیل بخشد.
بخشی از ادبیات فمینیستی در جهان امروز، با پرداختن به خصوصیات مادری مخالف است، از آن جهت که به غلط، مادر بودن را خصلتی بیولوژیک و فقط خاص زنان انگاشته و آن را مساوی با خانهنشینی بانوان و پشت کردن به دنیای کار کردن میداند.
"به مادرگونگی فاطمه زهرا و مریم، میتوان به عنوان سمبلی برای روابط مراقبتآمیز اجتماعی و خلق و پرورش و نگهداری و نیز ایجاد زمینههای نوآوری و تحول نگریست"در حالی که اگر به خصوصیات مادری؛ آنگونه که گفته شد، بنگریم و آن را سمبل تحمل و محبت و مراقبت بدانیم که مردان و زنان مشترکا به آن نیاز دارند؛ در این صورت زمینه تنشزدایی و صلح را در بسیاری از امور ایجاد کردهایم.
زنان به دلیل فشاری که در طول تاریخ متحمل شدهاند، اولین گام را برای رهائی و برابری خود، در تقلید از مردان دیدند.
آنان به جای بهرهگیری از شیوههای نوین و منطبق با خوی و سرشت طبیعی مادرانه، در انتخاب راه و روش و شیوههای رفتاری خویش با مردان و حتی در انتخاب شغل و جایگاه اجتماعی خود، به همان روشهای دیرینه مردانه روی آورده و در نتیجه، ادامه وضع گذشته را سبب شدند.
رویکرد غلط به این ظلم و تبعیض تاریخی و نظام مردسالارانه را در برخی از خانوادهها نیز مشاهده میکنیم. در بعضی از خانوادههایی که خود را مدرن نیز میدانند؛ زنان بهگونهای جای مردان اقتدار طلب را گرفتهاند که زمام اداره خانه را در دست گرفته و حق هرگونه تصمیمگیری و حتی مشاوره را نیز از همسر خود ربودهاند. آیا در چنین خانوادهای، مرد میتواند الگوئی سازنده و نقش آفرین برای تربیت فرزندان خود باشد؟
مارگارت میچر لیش در کتابی به نام "خانه بیپدر" مینویسد: "امروزه نقشها در واحد خانواده که در آن پدر، مادر و فرزندان هر کدام نقش ویژه خود را در گذشته داشتهاند، از بین رفته است. نقش مدیریت کاری پدر معنای خود را به طور وسیعی از دست داده است. فرزندان اگر خواستهای داشته باشند به مادر رجوع میکنند.
در چنین شرایطی است که پدر احساس میکند؛ کنار گذاشته شده است. اینجاست که شک و تردید نسبت به نقش پدر در خانوادهها مشاهده میشود."
در پی حذف نقش پدر و مدیریت او در خانوادههای به اصطلاح مدرن، ویژگیهای ایدهآلی پدری نیز کم رنگ شده، بدون آن که جامعه به تعریف تازهای از "پدر بودن" رسیده باشد. باید توجه داشت که جایگاه پدر و نقش او در خانواده به دستور دادن و مدیریت، خلاصه نمیشود، بلکه پشتیبان و حامی و محافظ بودن، همدلی و همزبانی با افراد خانواده است که میتواند از پدر الگوئی برای فرزندان بسازد.
با کاهش نقش "پدر" در مجموعه روابط خانوادگی، فرزندان و بهویژه پسران که به هنگام هویتیابی، به "الگوی پدر" نیاز دارند؛ دچار سردرگمی شده و به بحرانهای ناشی از بیهویتی؛ نظیر اعتیاد؛ بیانگیزگی و بیهدفی دچار میشوند.
تلاش برای حفظ خانواده سالم، زیربنای تلاش برای پیشرفت اجتماع و صلح و امنیت در جامعه و جهان است.
همبستگی خانوادگی زمینه را برای همبستگی اجتماعی فراهم میکند. نباید آن را آسان از دست داد. اگر عدم استقلال مالی زنان در گذشته باعث میشد که ظلم و بدرفتاری همسران خود را تحمل کرده و از جدائی و طلاق اجتناب ورزند، نباید امروز که به نوعی از استقلال و بینیازی مالی دست یافتهاند، با بروز هر مسئله ناگوار و ظهور هر گونه اختلافی؛ راه جدائی را در پیش گیرند.
برای همبستگی خانوادگی تعریف جدیدی باید یافت: آگاهی از اهمیت خانواده و رواج راه و رسم گفتوگو در روابط درون خانواده .
در مورد کلمه "رجال " که در قرآن کریم آمده است؛ بحثهای مبسوطی انجام شده که نیازی به ذکر آن در این مجال نمیبینیم، همین قدر باید دانست که منظور قرآن از این کلمه، هم شامل مردان است و هم شامل زنان.
"انسانها گرچه به ظاهر جدا از هم به نظر میرسند اما امورشان به هم آمیخته و پیوسته است"از این رو میتوان گفت که در حوزه قوانین مدنی؛ نبایستی هیچگونه تفاوتی بین زن و مرد وجود داشته باشد. هرکجا که قرآن به مرد و زن اشاراتی دارد؛ میتوان آن را وجوه مختلف در یک انسان بهشمار آورد.
جهان امروز از جهت رفتار آدمیان با یکدیگر و با طبیعت بسیار تاسف برانگیز است.
زنان باید این آگاهی را پیدا کنند که تاکنون در اجتماع بیشتر به تقلید از راه و روش مردان در اجتماع پرداختهاند و اکنون بایستی مردان را به راه دیگری دعوت کنند. با خلاقیت و حوصله پارادایم عشق و مادرگونگی را در روابط اجتماعی و سیاسی پر رنگ کرده و مردان را به اصلاح رفتار خود دعوت کنند.
گفته میشود مدتهاست، امکان فعالیت مساوی به زن و مرد داده شده است اما بازهم تعداد دانشمندان و مدیران و نویسندگان زن کمتر از مردان است! در جواب باید گفت چه در قدیم که امکان رشد و بالندگی و پروش از زن گرفته میشد و چه اکنون که در بعضی از جوامع زنان را تنها به جنسیت میآرایند هر دو باعث شده تا امکان پیشرفت و رشد از زنان گرفته شود و تعداد زنان در این مناصب بالا کمتر باشد و البته این میزان کم، نمیتواند دلیلی برای کمبود چنین استعدادی در زنها باشد.
گفته صریح قرآن است که زن و مرد بالقوه امکان رسیدن به کمال انسانی را دارند.
آیا نباید در دنیایی -مردانه- که در بسیاری از امور اجتماعی زور بازو اقتدار گرایی و منفعت طلبی حاکم شده است؛ به تحمل و همدلی روی آورد؟
در تحقیق ده سالهای که یک گروه روانشناس به مدیریت خانم کارین فلاکه Karin flak انجام دادهاند و در آن پروژه چند خانواده را به مدت ده سال زیر نظر داشتند که وظیفه آنان برخورد یکسان و انتظارات یکسان با پسر و دختر خانواده بوده است به این نتیجه رسیدهاند که پسران آن خانوادهها نسبت به پسران دیگر در اجتماعشان مهربانتر با مراقبت و دور از عنصر رقابت رفتار میکنند.
بایستی شرایطی را فراهم کرد که در آن، شاخصهای اقتصادی و قدرت، تنها معیار موفقیت و فضیلت نباشد. بلکه تواضع، محبت و تقوی و مراقبت و احترام ، برانگیزاننده انسان باشد. چنین جامعهای را جامعه گفتوگویی مینامند که در آن گفتوگو و دیالوگ مبتنی بر شرایط و لوازم انسانی ارتباط انسانها با یکدیگر را شکل میدهد.
در چنین جامعهای است که زنان به دلیل قابلیتهای کنونی خود، میتوانند نقش مهمتری در صحنه اجتماع داشته و در اداره امور نقشآفرینی کنند.
به عبارت دیگر؛ حال که قرار است عشق و همدلی و احترام و دیگر معیارهای اخلاقی، نقش بیشتری نسبت به گذشته در تنظیم روابط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایفا کنند؛ بدیهی است که زنان به دلیل دارا بودن چنین ویژگیهائی نقش پررنگتری را در این وادی بازی میکنند و بر دوش خواهند داشت.
* فارغ التحصیل رشته تعلیم و تربیت از دانشگاه آلمان و مترجم کتاب «گفتگو ؛ راز با هم اندیشیدن»
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران