روایت آدمهای بی‌قرار در تابستان

جام جم - ۶ اسفند ۱۴۰۰

این کتاب چنانکه از نام آن برمی آید به بازگویی روایت های مرتبط با اجاره نشینی و دردسرهای آن پرداخته است. اجاره نشینی یکی از مشکلات اجتماعی است که بخش بزرگی از جامعه ما (اگر نگوییم تقریباً همه) درگیر آن هستند یا زمانی درگیر آن بوده اند و حتی اگر خودشان در خانه استیجاری زندگی کرده باشند، به عنوان موجر با این موضوع و تبعات آن آشنا هستند. با وجود گستردگی طیف درگیر این موضوع، کتاب های بسیار کمی در این حوزه داریم  و شاید دقیق تر این باشد که بگوییم هیچ کتابی نداریم که به صورت کامل و مستقل به مستندنگاری این موضوع پرداخته باشد. زهرا کاردانی نویسنده ای است که جرأت کرده است پا در این میدان بگذارد و به نوشتن کتابی دست بزند که به این موضوع پرچالش بپردازد. او در این کتاب نخست تاریخچه مختصری از اجاره‌نشینی در ایران را آورده و سپس سعی کرده است با ثبت و نگارش روایت‌هایی از مستاجران، صاحب‌خانه‌ها و حتی املاکی‌ها این موضوع را واکاوی کند و البته قلم خوب و دقت نظر وی در ثبت روایت ها و پیدا کردن سوژه ها به جذابیت کتاب کمک زیادی کرده است.

"این کتاب چنانکه از نام آن برمی آید به بازگویی روایت های مرتبط با اجاره نشینی و دردسرهای آن پرداخته است"از این نویسنده جوان تا به حال دو کتاب «زن آقا» و «خیابان 204» در انتشارات سوره مهر منتشر شده است که این دوکتاب هم موردتوجه مخاطبان قرار گرفته است.

برای خرید کتاب «قربانی شهریور» علاوه بر مراجعه به کتاب فروشی ها، می توانید از طریق جستجوی نام کتاب در سایت من و کتاب یا دیجی کالا به صورت اینترنتی تهیه کنید یا نام کتاب را به شماره ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ پیامک کنید و یا با شماره۲۹۰۱۹۵۷۳۶ برای تهیه کتاب تماس بگیرید.

 

 

کتاب «قربانی شهریور؛ خرده روایت های اجاره نشینی» چگونه به وجود آمد؟

-سال گذشته حدودا ۵ ماهی می شد که همراه همسرم به دنبال خانه ای برای اجاره می گشتیم و در این مسیر با چالش های زیادی روبرو شدیم و اتفاقات و مشکلات بسیاری را تجربه کردیم. زمانیکه دیده هایمان را با اطرافیانمان به اشتراک می گذاشتیم با یکسری تجربیات اینچنینی هم از سوی آنها مواجه می شدیم که برایمان جالب بود. چون تا آن زمان هیچوقت در آن موقعیت قرار نگرفته بودیم هرگز فکر نمی کردیم کسانیکه هر سال یا چند سال یک بار مجبور به جا به جایی منزل هستند با چه مشکلات و دغدغه هایی رو به رو می شوند. به هر حال آن ۵ ماه گذشت و من به محض اینکه در منزل جدید به ثبات رسیدم به تمام روایت هایی که در این مدت از اشخاص مختلف شنیدم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که قشر اجاره نشین حرف هایی برای گفتن دارد که به غیر از خودشان و کسانیکه شرایط مشابه دارند هیچکس درکی از این حرف ها ندارد و شاید خوب است یک بار برای همیشه این حرف ها گفته شود. بلکه چشم هایی برای دیدن و گوش هایی برای این شنیدن این مشکلات پیدا شود و به واسطه بیان این مشکلات یکسری از سنگ ها از پیش پای این قشر برداشته شود.

 

 

یکی از ویژگی های شاخص کتاب شما حضور تعداد زیادی کاراکتر محوری است که هر کدام تشخص فردی و مستقلی دارند.

این در حالی است که کتاب های ایرانی که حتی رویکردی روایت محور هم دارند معمولا با یکی دو شخصیت محوری روایت می شوند و نویسندگان به خود زحمت زیادی برای خلق یا پرداخت تک تک کاراکترها نمی دهند. شما چطور توانستید این تعداد شخصیت را در مقام راوی کنار هم قرار دهید؟

-در وهله اول اینکه خلق داستان با خلق روایت متفاوت است. قطعا خلق شخصیت در داستان کار سخت تری است تا پرداخت یا پیدا کردن شخصیت های مختلف برای روایت. پیدا کردن راویان مختلف برای گفتن از یک مبحث خاص کار چندان مشکلی نیست. شما مقوله اجاره نشینی نه، هر مقوله ای را که در نظر بگیرید، افراد مختلف نسبت به آن نظرات گوناگون، تجربیات گوناگون و حتی برخوردهای گوناگون دارند.

"با وجود گستردگی طیف درگیر این موضوع، کتاب های بسیار کمی در این حوزه داریم  و شاید دقیق تر این باشد که بگوییم هیچ کتابی نداریم که به صورت کامل و مستقل به مستندنگاری این موضوع پرداخته باشد"بنابراین سوال شما را از منظر دیگری جواب می دهم. از این منظر که من تلاش کردم موقعیت های مختلف را در این کتاب در نظر بگیرم. البته نه تنها در این کتاب بلکه در تمام آثارم همواره سعی کردم یک طرفه عمل نکنم. در این کتاب هم صرفا رنج نامه یک قشر خاص از مردم را بیان نکردم. در مدتی که روایت های اجاره نشینی را می شنیدم یا مشغول جمع آوری این روایت ها بودم تنها به گفته مستاجرها اکتفا نکردم و از سوی دیگر پای حرف صاحبخانه های زیادی هم نشستم که آنها هم بعضا تجربیات تلخی از فرایند هر سال اجاره دادن ملک شان و تبعات بعدی اش داشتند.

همچنین مشاوران املاک هم در این خصوص حرف هایی داشتند که آنها را هم شنیدم و کلا سعی کردم هر حرفی که در این کتاب زده ام یک جانبه نباشد.

 

شیوه شما برای تبدیل یک شخصیت واقعی به یک شخصیت داستانی چگونه است؟

-در این کتاب شخصیت ها را اصلا تبدیل به یک شخصیت داستانی نکردم. نیازی هم نبود، شخصیت ها در این کتاب خود واقعی شان هستند. فقط سعی کردم با سوال کردن جزئیات ویژگی های شخصیتی کاراکترها را بیرون بکشم تا بتوانم در روایتم آن را به خواننده نشان دهم. مثلا با این سوال که در فلان موقعیت چه احساسی داشتید یا فلان جا چه اتفاقی برایتان افتاد سعی کردم ابعاد شخصیتی راوی و همچنین لحن اش را پیدا کنم و آن را برای مخاطب ترسیم کنم.

 

پس لحن راوی را هم در کتاب تان حفظ کردید؟

-بله، قطعا. چون هر راوی لحن خاص به خودش را دارد و همین تفاوت لحن باعث نوعی تفاوت در روایت ها هم می شود. 

 

کدامیک از روایت ها برای خودتان جذاب تر بود؟

-قطعا تمام روایت ها را دوست داشتم که از بین روایت های گوناگون انتخاب و گردآوری شان کردم، اما به نظرم خواندن کتاب هایی که مجموع روایت است به این گونه است که وقتی تمام شان می کنید، راوی یکی-دو روایت برای همیشه در ذهن تان می ماند.

"زهرا کاردانی نویسنده ای است که جرأت کرده است پا در این میدان بگذارد و به نوشتن کتابی دست بزند که به این موضوع پرچالش بپردازد"برای من روایت «نقش طاووس» اینطور است و در ذهنم قطعا ماندگار می شود.

 

چرا؟

-با راوی خیلی احساس نزدیکی کردم. شاید به این خاطر که همسن بودیم و توانستم حس و حال و زمینه اتفاقی که بیان می کند را درک کنم. همچنین روایت «من یک قبر ذهنی دارم»؛ که راوی با ماجرای اجاره نشینی برخورد متفاوتی نسبت به بقیه داشت را دوست داشتم. در کل شیوه های جدید را دوست می دارم و و چه بسا اگر هر کدام از ما سعی کنیم شیوه متفاوتی برای برخورد با مشکلات پیدا کنیم زندگی برایمان راحت تر می شود.

 

این روایت ها ظرفیت تبدیل شدن به رمان را هم دارند؟

-بله. شخصا به روایت «نقش طاووس» خیلی فکر می کنم و شاید روزی آن را به صورت رمان نوشتم.

البته باقی روایت ها هم انقدر درام داند که بتوان از آن هم رمان و هم فیلم استخراج کرد. کار مستندنگار هم به نظرم همین است. مستندنگار مواد اولیه می سازد برای هنرمندانی که می خواهند اثری را خلق کنند. در کتاب «خیابان 204» هم که پیش از این نوشتم هم موقعیت های به قول معروف خام زیادی بود که می شد از آن استفاده های دیگری هم کرد.

 

فکر می کنم کتاب «خیابان 204» روایتی از شاهدان عینی از فاجعه منا بود؟

-بله. فاجعه یعنی بلا، مصیبت بزرگ و ناگهانی.

"زمانیکه دیده هایمان را با اطرافیانمان به اشتراک می گذاشتیم با یکسری تجربیات اینچنینی هم از سوی آنها مواجه می شدیم که برایمان جالب بود"اتفاقی که دوم مهرماه ۱۳۹۴ در سرزمین منا، حوالی خیابان ۲۰۴ افتاد را از هر طرفی و به هر صورتی که نگاه کنیم، فاجعه است. تلف شدن هفت هزار حاجیِ تشنه‌لب در هوای ۵۲ درجه، بدون هیچ دفاع و توانی برای فرار. این جز فاجعه هیچ چیز دیگر نیست؛ چه روایت سعودی‌ها را از این اتفاق مدنظر قرار بدهیم، چه روایت حجاج را. حتی اگر عمدی هم در کار نبوده باشد و اول تا آخر این اتفاق همه‌اش حادثه بوده باشد.

 

برگردیم به کتاب «قربانی شهریور؛ خرده روایت‌های اجاره‌نشینی». نکته دیگری که از این کتاب به نظرم می آید این است که با اینکه آدم های روایت های شما به نوعی خسته اند و از مشکل و دغدغه شان حرف می زنند، اما انگار این درد و خستگی خیلی به چشم نمی آید یا بهتر بگویم که این درد را در روایت شان فریاد نمی زنند...

-به نظرم آدم های روایت من وضعیت شان را پذیرفته اند.

برای من البته ناراحت کننده است که بگویم آدم های که پای حرف هایشان نشستم دیگر پذیرفته بودند این موقعیت موقعیتی است که همیشگی است و هیچ راه فراری برایش وجود ندارد. به نوعی قبول کرده اند که همیشه باید در این رودخانه پارو بزنند و هر جور که هست با آن بسازند. من در این کتاب اصلا نمی خواستم رنج راویانم را خیلی صریح نشان دهم. چرا که احساس می کردم رنج و غم مانع از نشان دادن حرف های مهمی است که هدف اصلی نگارش این کتاب است. من در این کتاب می‌خواستم زبان قشری باشم که فصل تابستان، دوران بی‌قراری آن‌ها است.

"چون تا آن زمان هیچوقت در آن موقعیت قرار نگرفته بودیم هرگز فکر نمی کردیم کسانیکه هر سال یا چند سال یک بار مجبور به جا به جایی منزل هستند با چه مشکلات و دغدغه هایی رو به رو می شوند"حرف هایشان را بیان کردم و آرزو کردم شاید سال بعد یا سالهای بعد دنیا چرخید و قوانین اجاره‌نشینی عوض شد.

 

یکی از شاخصه های نثر شما سادگی و دور بودن از مفاهیم انتزاعی و پیچیده است. انگار سعی نداشتید مخاطب را چندان درگیر متن کنید. این ویژگی از اقتضائات این کتاب بود یا کلا ساده‌نویسی را به عنوان عادت در نویسندگی انتخاب کرده‌اید؟

-واقعیتش را بخواهید انتخاب من برای کتاب خواندن متن های ساده نیست. یعنی همیشه از متن هایی استقبال می کنم که ادبیات داشته باشد و ذهنم را درگیر کند، اما در مورد نوشتن باید بگویم موضوعی که برای نوشتن انتخاب می کنم ایجاب می کند که ساده نویس باشم. روایت نویسی مجالی برای پیچیده نویسی نیست.

چون مخاطب شما در روایت نویسی مخاطب عام است. برای نگارش کتاب «قربانی شهریور؛ خرده روایت‌های اجاره‌نشینی» با مردم عادی به عنوان راوی صحبت کردم و به عنوان نویسنده موظف بودم به لحن و زبان و ادبیات راویان وفادار بمانم. لحن راویانم هم در اینجا ادبیات سخت و پیچیده ای نبود و حتی اگر خودم هم می خواستم پیچیده اش کنم زیبایی اش را از دست می داد. همیشه دوست داشتم صرفا صحبت های راوی را پیاده نکنم و ادبیات در متن هایم دخیل باشد. بنابراین همیشه بر لبه تیز ادبیات سازی و وفاداری به لحن و گفته های راوی راه رفتم و البته کمی هم می ترسم.

 

خودتان تا چه اندازه با نوآوری در ادبیات موافق هستید؟

-نه تنها در ادبیات بلکه در همه چیز با نوآوری موافق هستم.

 

بازخورد کتاب تان را میان مردم چطور دیدید؟

-زمان زیادی از پخش و فروش کتاب نمی گذرد.

"این در حالی است که کتاب های ایرانی که حتی رویکردی روایت محور هم دارند معمولا با یکی دو شخصیت محوری روایت می شوند و نویسندگان به خود زحمت زیادی برای خلق یا پرداخت تک تک کاراکترها نمی دهند"بنابراین خیلی هیجانی است اگر بخواهم در همین مدت محدود بازخوردهایی که گرفتم را به عنوان نتیجه کار اعلام کنم، اما چیزی که تا به الان دیدم این است که مخاطب خیلی با کتاب همذات پنداری کرده. حتی خواننده هایی داشتم که خودشان هم تجربه مشابهی از آنچه در کتاب خوانده بودند را برایم نوشتند و فرستادند.

 

در حال حاضر چه کار می کنید؟

-کار خاصی نمی کنم. مدت زیادی با افراد مختلف در ارتباط بودم و با کلمات زیاد سر و کله زدم. به همین دلیل به لحاظ ذهنی خسته ام و نیاز به استراحت دارم. می خواهم با خودم تنها باشم تا حس کنم در آینده پیش رو در مورد چه چیز می خواهم بنویسم.

 

 

بخش‌هایی از مقدمه کتاب «قربانی شهریور؛ خرده روایت‌های اجاره‌نشینی»؛

«اجاره‌نشینی بستری است که همه ما به نوعی در آن زیسته‌ایم.

پیراهنی است که به نحوی هرکدام‌مان لااقل یک بار لمسش کرده‌ایم؛ اگر نپوشیده باشیم، چه به عنوان کرایه‌نشین خانه‌های مردم، چه به عنوان صاحب خانه‌ای که بخشی یا همه خانه‌اش را در اختیار دیگری می‌گذارد، چه حتی به عنوان شنونده روایت‌های مستأجری از زبان صاحب‌خانه‌ها و مستأجرها. اگر از هرکداممان بپرسند که «اولین بار در چه سنی مفهوم کرایه‌نشینی را درک کردی؟» لابد هیچ‌کدام یادمان نمی‌آید. اگر هم هیچ‌وقت طعم کرایه‌نشینی را نچشیده باشیم، دور و بر ما پر بوده از همسایه، فامیل و دوست و آشنایی که یک روز تابستانی آمده، نشسته ور دل پدر و مادرمان و از سختی روزگار باریده؛ از کرایه خانه که در هر سال و عصری، همیشه وزنش را روی گرده مستأجر انداخته و همیشه هم سنگین بوده.»

 

ساناز قنبری/ روزنامه جام جم

منابع خبر

اخبار مرتبط