استراتژی فرانسوی در مذاکرات برجامی ایران؛دیگر آن زن مغرور نیست!
سالها به اشتباه در ایران تصور بر این بود که فرانسوی ها نقش پلیس بد در مذاکرات برجامی را دارند و لبخند دیگر طرفها و اخم فرانسویها؛ هر دو از یک اردوگاه مشترک مدیریت و برنامه ریزی می شود تا ایران را به نقطهی مورد نظر خود برسانند و آن تسلیم ایران و تحمیل هزینههای پی در پی به ایران باشد، اما ظاهرا، چنین تقسیم نقشی میان واشینگتن، لندن و پاریس؛ هر چند به صورت کلی وجود دارد اما؛ فرانسه به قول سفیرش در تهران، آقای "فیلیپ تیه بو" که دست بر قضا از "سال ۱۹۸۹ میلادی تا سال ۲۰۰۵" سابقهی فعالیت میدانی و مطالعاتی در امور فضایی، هستهای و خلع سلاح را دارد؛ فرانسه به هیچ وجه دنباله روی سیاست های ایالات متحده نیست.
شاید برخی از مخاطبان ایرانی تعجب کنند که اگر فرانسه دنباله روی ایالات متحده نیست و اگر فیگورهای ضد ایرانی اش؛ مصنوعی نیست، پس فرانسه را چه شده است که ظرف هفتهی گذشته دو بار و از شروع مذاکرات وین ۷ تا اکنون که در اواسط مذاکرات وین ۸ هستیم؛ وزیر خارجه اش، جناب آقای؛ "ژان_ایو لو دریان" به دفعات و به صورت پی در پی، درصدد تخریب مذاکرات وین و فشار به مذاکره کنندگان ایرانی بر آمده است و یا مسیر تسلیم و تضییع حقوق ملت ایران و یا دروغ بزرگ دستیابی ایران به تسلیحات هسته ای را به شکل مداوم تبلیغ می کند؟
برای پاسخ کوتاه به این سوال باید گفت؛ این جوهر و عصارهی فرهنگ سیاسی فرانسه است که همیشه دفاعی و محتاطانه بازیگری کند تا بتواند در میانهی معادلات بایستد و هنگامی که رقبا فکر می کنند که با ابزار و امکانات مختلف، قادر به دست یابی به تفاهم هستند، به ناگاه با بر هم خوردن مرکزیت بازی و با حرکاتی فرا مدرن و آینده نگرانه با سرشت دفاعی اما زهرآگینِ خویش، در نهایت به مقصود می رسد، در واقع؛ پیش از اینکه سنگ اندازی در مسیر پیشرفت ملت ایران، محصول هماهنگی فرانسه و سایر بازیگران باشد، این حرکات مخرب؛ در ذات فرهنگ سیاسی فرانسوی هاست و کُد و دادهای است که در ژنوم استعماری و استثماری آنان درج شده است که در زمان قدرت به مدد "استراتژی اقدام"؛ که مجموعهای از مانورهای دیپلماتیک و میدانی است و در زمان ضعف به میانجیِ " استراتژی گشایشِ دفاعی"؛ که مجموعهای از بازی های محتاطانهی دفاعی و آینده نگرانه است، ماهیت خود را به مثابهی نگاتیو در مادهی حساس، آشکار می کند.
اما برای پاسخ مبسوط تر باید فرانسه را در کانتکستی تاریخی بررسی کرد و پس از آن به واکاوی اکنون فرانسه و واقعیتهایی که این کشور را با چالش مواجه کرده، رسید.
به صورت اجمالی می توان گفت؛ فرانسوی ها پیش از ظهور قدرت ایالات متحده در اروپا همیشه، به عنوان یک قدرت زمینی مقهور قدرت دریایی بریتانیا بوده اند و پس از جنگ جهانی دوم و پس از ایجاد نظم هژمونیک آمریکایی در جهان، علاوه بر بریتانیا؛ مقهور قدرت ایالات متحده نیز بوده اند و به دنباله روی اجباری از لندن و واشینگتن، وادار شده اند.
فرانسوی ها در سطح بازی بزرگ؛ همواره در بزنگاه های مهم تاریخی قربانی هم آوندی و هم پیوندی های بزرگ ژئو استراتژیک قدرت های جهانی و اشتباهات محاسبهی خود بوده اند و در سطح بازی های منطقهای نسبت به قدرتهای کوچک یا ملت های بی دفاع؛ همواره قصاوت قلب مثال زدنی داشته اند، که تمام آن در تاریخ ملت ها و مبارزات آزادی خواهانهشان علیه خشونتهای بربرمنشانهی دولت فرانسه، ثبت است.
در این معنا؛ همواره فرانسه نقاط استراتژیک و کلیدی جغرافیایی را به قدرت های برتر از خود تسلیم و نقاط و کشورهای ضعیف را با بی رحمی و کشتار، تصرف کرده است.
اما؛ این خوانش از تاریخ، اکنون چه ارتباطی به وین و مذاکرات هسته ای ایران پیدا می کند که دولت فرانسه نمی تواند ناراحتی های اش از روند رو به رشد و مثبت مذاکرات وین را پنهان کند و در هر فرصتی حتی آن هنگام که مقامات اتحادیهی اروپا به نیابت از کشورهای اروپایی از پیشرفت مذاکرات می گویند؛ وزیر خارجهی فرانسه از بدبینی های اش سخن می گوید و دو تایی های دروغین می سازد و می گوید؛ اگر سریعا ایران تسلیم خواسته های غیرقانونی طرف های غربی مذاکره نشود؛ رژیم منع اشاعهی تسلیحات هسته ای با چالش مواجه می شود.
برای این مساله، باید دردهای استراتژیست های فرانسوی را شناخت که به ترتیب از پارهای از آنها سخن گفته می شود؛
الف. مشکلات داخلی؛ چند سال است که فرانسه به دلیل دخالت های قدرت های بزرگتر از خود در صحنهی جهانی، قادر به پیشرفت نیست و فرانسه از خلا رهبری آگاه و هوشمند و شخصیت های سیاسی تعیین کننده رنج می برد که به دلیل ادغام و هضم تکنوکراسی فرانسوی در فرهنگ فراملی است، با مرگ "ژنرال دوگل" که تحت تخطئه و آزار مداوم کوته فکران داخلی و قدرت های جهانی قرار داشت، فرانسه هیچگاه نتوانست به عنوان یک قدرت برتر و تعیین کنندهی جهانی عرض اندام کند و عرصهی سیاست داخلی فرانسه در اثر اقتصاد نا به سامان و نابرابر به عرصهی ستیزهای دامنه دار نیروهای اجتماعی و دولت ها، درآمد و تا اکنون نیز این ستیز ادامه دارد و "جنبش جلیقه زردها" تنها یکی از نشانههای این بحران هاست که دولت فرانسه قادر به پاسخگویی به آنان نیست؛ لذا با سیاستهای تندروانه و تقویت گفتمانهای کنترل شدهی فاشیستی در قالب راست و راست افراطی، سیستم امنیتی این کشور سعی می کند تا فضای داخلی را کنترل کند تا فضای امنیتی و سرکوبگرانه به لطایف الحیل و به نام قانون در فرانسه باقی بماند و توجیه این سرکوب داخلی همواره در دسترس دولتمردان باشد و اکنون نیز رشد نیروهای جمهوری خواه در فرانسه و پیش از انتخابات ریاست جمهوری نشان می دهد که الگوی رهبری مکرون، اولاند و سارکوزی دیگر جوابگوی ادارهی کشور نیست و طبقهی متوسط به خوشایند سیاسی دیگری نیاز دارند و از این بابت؛ منافع بسیاری از دولتمردان گذشته در خطر قرار گرفته است و فرانسهی پیر، آمادهی گزار به دورهای نه چندان روشن از تاریخ معاصر خود است.
ب. تکنولوژی دست دوم؛ تکنولوژی فرانسوی سالهاست که نتوانسته بازار و جذابیت خاصی برای خود ایجاد کند برای همین امر است که دولت فرانسه برای پاسخ دادن به نیازهای صادراتی خود مجبور به سلسله اقدامات غیر قانونی در موضوع اشاعهی تسلیحات هسته ای از هند تا رژیم صهیونیستی و حتی عراق شده است، در واقع فرانسوی ها، برای کسب سود حتی به رژیم بعث عراق در زمان صدام حسین، فناوری های حساس و محرمانهای می فروختند که سایر کشورهای قدرتمند حاضر به چنین اعمال رقت انگیزی نبودند، حتی دولت آلمان هم از این الگو استفاده کرده است و اکنون نیز که جهان تکنولوژی تسلیحاتی فرانسوی را چندان مطلوب نمی بیند و تنها در صورتی که ایالات متحده و سایر کشورها؛ حاضر نشوند تا چنین سرویسی در فروش سلاح را به برخی کشورها ارائه دهند، آنها به سراغ فرانسوی هایی می روند که تکنولوژی پائین تری دارند، تنها یک نمونه از این کشورها استرالیاست که با لغو قرارداد موجب خشم مقامات الیزه شد و فرانسه برای جبران این نقیصه، دوباره و به شکلی نا امیدانه به سمت دولت های خاورمیانه و برخی کشورها در آمریکای لاتین رفت تا به قطر پروندهی یکی از غیر شفاف ترین و خطرناک ترین تجارت های سلاح در دنیا، از سوی دولت فرانسه بیافزاید.
ج. رویای رهبری اروپا؛ دولت فرانسه نه آنقدر قوی است که رهبر اروپایی ها باشد و نه آنقدر ضعیف است که نادیده گرفته شود، مقامات فرانسه در حالی از لزوم تدوین و اجرای " قطب نمای جدید استراتژیک" در اروپا می گویند که نبض ناتو در دست بریتانیا و ایالات متحده است و حتی روسیه که اقتصاد قویای ندارد حاضر نیست در موضوع اوکراین به دلیل طراحی قبلی غرب و ضعف اروپا با "سازمان همکاری و امنیت اروپا" صحبت امنیتی داشته باشد و "لاوروف" وزیر خارجهی روسیه در مصاحبهی اخیر خود؛ تنها به آرزوهای خوب برای اروپا بسنده می کند و عذرخواهی مودبانه و ترحم انگیزی از بابت این امر انجام می دهد.
از سوی دیگر تمام دولت های اروپایی در حال اتمیزه شدن و راست گرا شدن هستند که زنگ خطری برای فروپاشی " اتحادیهی اروپا" و تبدیل فرانسه از رهبری ناکام به قدرتی درجه سوم در اروپاست، چیزی که کابوس امروز فرانسوی هاست آن هم در شرایطی که بریتانیا با هوش منفی بزرگی؛ از درگیر کردن ایالات متحده و ناتو از سویی و چین و روسیه از سوی دیگر؛ خطوط استراتژیکی آینده نگرانه برای کوچک و کم اثر نگه داشتن کشورهای آلمان و فرانسه در عرصهی بین المللی ترسیم می کند و موازنهای تماشایی را نقش می زند.
این سه کلان روایت بزرگ باعث شده است تا دولت فرانسه که قدرت ترسیم خطوط سیاست جهانی را ندارد در عرصهی سیاست های منطقهای، سعی کند تا خود را به منافعی برای حفظ وضعیت نامطلوب فعلی اش برساند و هر گاه که با سد کشورها و قدرت های بزرگ مواجه شد و در نبرد اراده ها شکست خورد به سمت پروندههای کوچکتر بیاید تا با بازی گری در آنها از این نمد کلاهی برای خویش ببافد و به لحاظ "اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی" به عنوان یک دنباله روی ناراضی خود را مطرح کند که مدام نیازمند شفقت و کمک بریتانیا و ایالات متحده است.
به صورت مشخص؛ اظهارات کم مایهی "لودریان" در مورد پروندهی صلح آمیز هستهای ایران و سعی در " امنیتی جلوه دادن آن" و صحبت از نزدیکی مسافت جغرافیایی ایران و اروپا علی رغم اینکه؛ فرانسه خود یک کشور دارندهی سلاح اتمی و یک "اشاعه دهندهی غیرقانونی تسلیحات اتمی" است و ایران تا زمانی که از سوی کشوری تهدید نشود، آن کشور را تهدید نمی کند، دلایل زیر را دارد؛
یکم. نیاز به فیگور و ژست یک رهبر اروپایی که در غیاب توجه تحلیگران به او؛ نیاز به بزرگداشت نقش و اهمیت خود دارد.
دوم.
"نیاز به فیگور و ژست یک رهبر اروپایی که در غیاب توجه تحلیگران به او؛ نیاز به بزرگداشت نقش و اهمیت خود دارد.دوم"نیاز به ایفای "رول" همکار با بریتانیا و ایالات متحده به این دلیل که بتواند؛ در صورت کنار گذاشته شدن از توافقات مهم بین المللی، مجوز استفاده از منافع کوچک در خاورمیانه، منطقهی ایندو_پاسیفیک، آفریقا و آمریکای لاتین را از سوی قدرت های بزرگ، داشته باشد.
سوم. به دلیل اقتصاد درجه سوم و تکنولوژی سطح پایین، دولت فرانسه، نیاز مبرم به فروش سلاح در خاورمیانه به مدد ایران فوبیا و فروش مواضع اش به کشورهای منطقهی خاورمیانه را دارد.
چهارم. بالا بردن نرخ تفاهم به صورت تقلب برای ایران؛ چرا که دولت فرانسه این خیال را در سر می پروراند که در ازای ایفای نقشی مثبت تر، ایران و ایالات متحده را به لزوم برداشت سهم و انتفاع خود در اقتصاد "پساتحریمی ایران" وادار سازد.
پنجم. ماهیتا، شطرنجبازان مذاکراتی فرانسه در اثر تربیت تاریخی و شکل گیری استراتژی دفاعی فریب خود، ذاتی اپورتونیست و فرصت طلب دارند و سعی می کنند با مهره ها و طراحی پلان مذاکراتی خود؛ میانهی صفحهی شطرنج گفتگوهای وین را در کمین گاه مناسب از آن خود کند و آن هنگام که همه از پیشرفت سخن می گویند؛ ناگاه معادلات و فضا را به مدد ابزارهای دیپلماتیک و رسانهای خود تغییر دهند تا بتوانند به نتایج مطلوب خود برسند که بیشتر از اینکه نفع امنیتی مد نظر آنها باشد، گزینه های سیاسی برای پرستیژ و گزینههای اقتصادی برای پاسخ به بحران های داخلی خودشان را در بر می گیرد.
بنا به آنچه که گفته شد؛ درک فرانسوی ها، نیاز به فوکوس دارد، فرانسه دوست دارد که قدرتاش توسط دنیا به رسمیت شناخته شود اما در اروپا هم چنان رسمیتی ندارد و از سویی سعی می کند با بازی در سطح استراتژیک مستقل(که تا کنون در عمل نتوانسته اما ایده اش را می پروراند) و در سطح تاکتیکی مماس با بازی ایالات متحده و بریتانیا؛ خود را متمایز کند و از سویی دیگر با برجسته کردن خطر خیالی، دروغین و نمادین اتمی شدن سلاحهای ایرانی و موشک های بالستیک، اروپا را به پیروی از خود وادارد و از سوی دیگر با تشکیل نوعی ماتریس، از چند جهت بتواند از پروندهی صلح آمیز هسته ای و مذاکرات برجامی متشکل از اقتصاد ایران، پسماندها و زبالههای منافع ایالات متحده و بریتانیا در مناطق مختلف جهان، قراردادهای تجاری و تسلیحاتی با کشورهای خاورمیانه و رژیم صهیونیستی، به کسب منفعت اقتصادی و تجاری خاصی دست یابد.
با این اوصاف؛ استراتژی گشایش شطرنج سیاسی فرانسوی دیگر آن زن مغرور نیست که به سادگی قلب خود را از دست نمی دهد، بلکه جادوگری پیر و اخموست که با شعبده، درصدد کسب نان شب خود است، اما همیشه راه های بهتری وجود دارد، مطمئنا ایران حاضر است به دلیل ماهیت ایدئولوژی انقلابی و ضد هژموناش و به دلیل اشتراکات تاریخی و فرهنگی؛ به ملت فرانسه و حتی ملت آلمان برای رسیدن به افق های نو و مترقی کمک کند که البته نیاز به ایفای نقش خود این کشورها دارد و کمی آموختنشان از فرزندان شرقیها و اوراسیایی ها.
پاسخ ایران به اخمها و فضاسازی های ساختگی فرانسه؛ همیشه در سطح یک گوش در و یک گوش دروازه نخواهد ماند و در صورت اصرار فرانسه بر این نوع بازیگری مخرب که منافع و دارایی های ملت ایران را ۲۵ سال است تهدید می کند به شکل عینی، چند وجهی و معتبر خواهد بود و برای ممانعت از این امر، توجه به دیپلماسی نقش ایجابی و ماندگار اشتراکات تاریخی و فرهنگی از سوی سفیر محترم و ظاهرا متخصص در پارهای امور فرانسه در ایران در جهت رایزنی با دولت خود احتمالا موثر است!
۳۱۰۳۱۰
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران