۲ پیغام شورای نگهبان به آیت الله هاشمی برای انصراف از کاندیداتوری در انتخابات /پدرم به رهبری گفته بود نمی آیم اما...
فاطمه هاشمی، دختر آیت الله هاشمی در بخشی از گفتگو با روزنامه اعتماد روایتی از کاندیداتوری پدرش در انتخابات سال ۸۴ و ۹۲ داشته است که در ادامه می خوانید؛
آقای هاشمی در چند انتخابات بود که شخصا حضور داشت. در انتخابات مجلس ششم شرکت کرد و سیام شد و همین موضوع دستمایه شوخی و جوک و طعنههای سیاسی هم شد. اساسا در فضای آن زمان با چه استدلالی در انتخابات شرکت کرد؟
ایشان اصلا نمیخواست وارد انتخابات شود؛ آن زمان من تصادف کرده بودم و وقتی بابا برای عیادت به بیمارستان آمد، گفتم یک وقت نروید کاندید شوید؛ بابا واقعا نمیخواست نامزد شود، اما فشار و اصرار گروههای راست باعث شد ایشان نامزد شود.
واکنش فاطمه هاشمی به ادعای برج سازی فرزندان آیت الله هاشمی/فائزه پایش به کانادا نرسیده است /آقایان دیگر هم به سد لتیان می رفتند، آنهم با هلیکوپتر!
محسن هاشمی: به مادر گفتم فائزه خارج از چارچوب حرف زده و زندان است گفت مگر حرف زدن جرم است؟!
ناگفته های فاطمه هاشمی از روزهای آخر زندگی آیت الله هاشمی رفسنجانی
اعتبار سیاسی ایشان در آن انتخابات خدشهدار شد.
ایشان، تمام مسوولیتهایی که داشته را از مردم رای گرفته بود. حالا غیر از ریاست مجمع تشخیص مصلحت، اما بقیه مسوولیتها همه با رای مردم بوده است. هیچ کس اندازه ایشان در انتخابات شرکت نکرده است.
در سال ۸۴ بابت چه مسالهای وارد شد؟
آن زمان هم قصدی برای نامزد شدن نداشت و در روزهای آخر برای این امر تصمیم گرفت.
"در انتخابات مجلس ششم شرکت کرد و سیام شد و همین موضوع دستمایه شوخی و جوک و طعنههای سیاسی هم شد"اما نگران آینده کشور بود و میگفت که اگر کاندیدایی بیاید که من مطمئن باشم، میتواند کشور را به خوبی اداره کند، من نمیآیم. تا آخر هم صبر کردند و به نظر ایشان آنهایی که نامزد شده بودند، نمیتوانستند این کار را انجام دهند. آقای کروبی هم از این صحبتهای بابا ناراحت شدند و نامهای هم خطاب به بابا نوشتند .
ایشان یک سنت داشت که قبل از چنین تصمیماتی با آیتالله خامنهای مشورت میکرد. سال ۸۴ هم مشورت کرد یا در جریان قرار دادند؟
سال ۸۴ را خاطرم نیست، اما سال ۹۲ را میدانم که ابتدا به آقای خامنهای گفته بود من نمیآیم؛ ولی باز چون فشار برای نامزد شدن روی ایشان زیاد بود، یادم است که تا جمعه ظهر (یک روز قبل از پایان مهلت ثبتنام) که ما خانه ایشان بودیم، میگفت که نامزد نمیشوم. ما هم خوشحال بودیم، چون علاقهای نداشتیم وارد این موضوعات شود.
قبل از آن مشورتی با آیتالله خامنهای نکرده بود؟
به آقای خامنهای گفته بود که نامزد نمیشوم.
من دیدم جمعه شب بابا در حال تماس با منزل آقای خامنهای است؛ گفتم به نظر میرسد که قصد نامزد شدن دارید! گفت که فشار زیاد است و میگویند مردم ناامید هستند و اگر نیایم رای نمیدهند و آرا پایین میآید و حالا چون من به آقای خامنهای گفتهام که نمیآیم، باید با ایشان صحبت کنم و بگویم که احتمالا میآیم. تماس که گرفت، آن شب جواب تلفن داده نشد و نتوانست با آقای خامنهای تلفنی صحبت کند. صبح شنبه که به مجمع رفت، چندین بار تماس گرفت؛ یک بار گفتند که آقای خامنهای در جلسه عمومی هستند و نمیتوانند صحبت کنند. دوباره تماس گرفت؛ گفتند برای استراحت رفتهاند و در پاسخ تماس بعدی هم گفتند که ایشان خوابیدهاند. چندین بار زنگ زد، اما نتوانست با آقای خامنهای صحبت کند تا اینکه بالاخره با آقای حجازی تماس گرفت و صحبت کرد.
"هیچ کس اندازه ایشان در انتخابات شرکت نکرده است.در سال ۸۴ بابت چه مسالهای وارد شد؟آن زمان هم قصدی برای نامزد شدن نداشت و در روزهای آخر برای این امر تصمیم گرفت"به آقای حجازی گفت که اولا فشار روی من زیاد است و بعد هم آقای خامنهای میخواهد حماسه سیاسی اتفاق بیفتد و بر اساس گزارشهایی که میرسد مردم بیتفاوت شدهاند و ممکن است این امر رخ ندهد و با آقای خامنهای از صبح این کار را داشتم؛ چون به ایشان گفته بودم که نخواهم آمد، میخواستم اطلاع بدهم که خواهم آمد. آقای حجازی گفت که من پیغام شما را میرسانم. باز یکی، دو مرتبه بابا برای صحبت با آقای خامنهای تماس گرفت که موفق به انجام نشد. سرانجام ساعت ۵ و نیم عصر بود که خاطرم نیست بابا دوباره با آقای حجازی تماس گرفت یا آقای حجازی تماس گرفت؛ اما من کنار ایشان نشسته بودم که آقای حجازی گفت آقا گفتهاند که این حرفها را پای تلفن نمیشود گفت. بابا هم گفت که دیگر برای صحبت حضوری وقتی نیست و مهلت در حال تمام شدن است؛ به آقای حجازی گفت که به آقای خامنهای بگوید که پس من میروم تا ثبتنام کنم.
ایشان وقتی گوشی را گذاشت، بسمالله گفت و قرار شد که برویم.
ایشان ردصلاحیتش را پیشبینی میکرد؟
اگر پیشبینی میکرد ما در جریان نبودیم، چون در این مورد هیچ اشارهای به ما نداشت. چند روز که از ثبتنام گذشت، از شورای نگهبان پیغام دادند که صلاحیت شما تایید شده است؛ البته رسمی نبود ولی یکی از دوستان شورای نگهبان به دیدن بابا میآمد و خبرها را میآورد. او تعریف کرده بود که وقتی در جلسه شما مطرح شدهاید، گفتند که خب ایشان که تایید شده هستند و موردی نداریم.
تا اینکه آقای مصلحی وزیر اطلاعات وقت به همراه معاونینش برای حضور در جلسه شورای نگهبان به این شورا رفت. در ابتدا مانع ورود آنها به جلسه شدند و میگفتند اینکه افرادی غیر از اعضای شورا در جلسه باشند، امکان ندارد و نهایتا آقای جنتی قبول کرد که فقط خود آقای مصلحی تنها داخل برود. ایشان که به جلسه رفت، در آنجا میگوید آقای هاشمی اینقدر رای دارد و رای ایشان روز به روز در حال بیشتر شدن است و شاید به ۹۵درصد برسد و سه راه بیشتر نداریم...
"اما نگران آینده کشور بود و میگفت که اگر کاندیدایی بیاید که من مطمئن باشم، میتواند کشور را به خوبی اداره کند، من نمیآیم"یا باید ردصلاحیت شود یا خودش انصراف دهد که بهتر است، انصراف دهد.
آقای کدخدایی پیش آقای روحانی رفت و آقای روحانی هم با بابا ملاقات و مطرح کرد که ایشان قبول نکرد. بعد گویا آقای کدخدایی به آقای علی لاریجانی هم گفته بود. وقتی آقای لاریجانی برای جلسه با آقای هاشمی آمده بود، من هم در جلسه بودم. ایشان به بابا گفت که گفتهاند بیایید انصراف دهید؛ بابا هم گفت خب این چه کاری است؟ من بیایم اول ثبتنام کنم و بعد بروم انصراف دهم؟ این یعنی بازی با مردم و اصلا چنین کاری را انجام نمیدهم. آقای لاریجانی گفت که ممکن است بخواهند ردصلاحیت کنند و بابا هم گفت که هر تصمیمی میخواهند بگیرند، اما من انصراف نمیدهم.
آقای لاریجانی از طرف خودش پرسید که اگر آقای خامنهای بگویند چطور؟ انصراف میدهید؟ بابا هم جواب داد که اگر بگویند من انصراف میدهم و اعلام میکنم که ایشان خواستند که انصراف دهم. آن جلسه هم تمام شد و چند روز بعد ما از تلویزیون شنیدیم که بابا را ردصلاحیت کردهاند.
یعنی آقای هاشمی خودش هم از تلویزیون متوجه شد؟
بالاخره دو تا پیغام آورده بودند که اگر انصراف ندهی ردصلاحیت میکنند و بابا متوجه شده بود که قضیه از چه قرار است. ولی خبر نهایی را وقتی شب منزل پدر بودیم، متوجه شدیم که اتفاقا ایشان خیلی هم خوشحال شد، چون واقعا نمیخواست بیاید و میگفت الان کار خیلی سنگین است و اوضاع کشور به هم ریخته است و با این شرایط و حاکمیت و گروههای مختلف سیاسی، خیلی سخت است، اما باز به خواست مردم نامزد شد و گفت که وقتی مردم میخواهند، نمیشود من حرف خودم را بزنم. وقتی این اتفاق افتاد، بابا خیلی خوشحال شد و گفت که من مسوولیت خودم را انجام دادم و مقابل مردم و خدا دیگر مسوول نیستم.
۲۷۲۷
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران