شعر «احمد بابایی» برای عید غدیر و خوزستان/ اشهد ان علیا، ولی الله تویی...
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، همزمان با دهه ولایت، روز عید قربان و اتفاقات اخیر خوزستان «احمد بابایی» از شاعران برجسته کشورمان تازهترین سروده خود را به این اتفاقات مهم اختصاص داد و با مردم خوزستان همدردی کرد.
متن این سروده به شرح زیر است:
عشق، یک راهِ پر از حادثه و یک طَرفهست
روضهخوانی، وسط حال دعای عرفهست!
یاعلی! بال و پری ده که اسیرت گردم
عید، روزیست که قربان غدیرت گردم
زخم را اقربُ مِن حبلِ وریدی دادند
و فدیناهُ بذبح آمد و عیدی دادند
یاعلی! عشق، تویی... عید، تویی... راه، تویی!
اشهد ان علیا، ولی الله تویی...
عشق، بغضیست که در راه، گلوگیر شدهست
عشق، یک حاجیِ تشنهست که تکفیر شدهست
فصل یک ذبح عظیم آمده که مست خداست
عشق، چاقوی خلیل است که در دست خداست
عید اضحاست! هیاهو به طواف آمده است
و فَدَیناه بخوان... فصل مصاف آمده است
عشق، چون گیسوی آئینه، پریشان شدن است
مثل مسلم، وسط دلهره، قربان شدن است
نام مسلم، شب عید آمد و عشق، افزون شد
از حرم، قافله تشنه لبان، بیرون شد
قافله، تشنه... حرم، تشنه...
"فصل مصاف آمده استعشق، چون گیسوی آئینه، پریشان شدن استمثل مسلم، وسط دلهره، قربان شدن استنام مسلم، شب عید آمد و عشق، افزون شداز حرم، قافله تشنه لبان، بیرون شدقافله، تشنه.."مرا هم ببرید!
راضیام... در بغل دشنه، مرا هم ببرید!
هم وطن! تشنه اگر ماندهای از آه بگو
اشهد ان علیا، ولی الله بگو...
یاعلی! تشنه لبخند ملیحت شدهایم
فصل انگور شده... مست ضریحت شدهایم
عشق، یک غمزه، تماشاست... که عیدش کردیای به قربان غدیرت که شهیدش کردیای به قربان غدیرت که فَدَیناهَم داد
آنقدَر نام تو بردم که خدا راهم داد!
یاعلی! ما به طواف تو دلیل آوردیم
بوسهای بر لب چاقوی خلیل آوردیم
عید، روزیست که من خیمه به طف خواهم زد
دل دیوانه به دریای نجف خواهم زد
من به دریای نجف، ماهی سرگردانم
رو به دیدار خود،ای آینه! بر گردانم!
گفتم از عشق و عطش، منتظر بارانم
چند وقتی ست که بیچاره خوزستانم
نمک، آن بت که به زخمت بزند مَحرم نیست
هم وطن! مزد شکیبایی تو ماتم نیست
گر دلم بهر تو مضطر نشود، شرمم باد!
اگر از شعر، لبیتر نشود، شرمم باد!
شاعر غیرتِ تفتیده خوزستانم
روضه خوانِ لبِ خشکیده خوزستانم
شرم بر حیرتِ بی حاصلم آتش زده است
هم وطن! تشنگیات بر دلم آتش زده است
هم وطن! گرتر و گر خشک، در این قافلهایم
من و تو، هر دو، ز فرط گِله، بی حوصلهایم
خاک اگر تشنه، ولی چشم، پر از ترسالیست
حاج قاسم، وسط حادثه، جایش خالی ست
حاج قاسم که کنون نزد خدا مهمان است
گفت: امروز، حرم، حرمت خوزستان است
گفت قاسم که سرم هدیه میهن گردد
عید، روزی ست که چشم «همه»، روشن گردد
حرفم این است! ببین! روز حسابی هم هست...
های... مسند زده! آیات عذابی هم هست...
هم وطن! تشنه ای...، اما گِله با چاه بگو...
«اشهد ان علیا، ولی الله» بگو...
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران