قسمت صد و هشتاد آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هشتاد 180Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۸۰

آپارتمان بی گناهان

۵۰-۱

در زیرزمین آپارتمان، جیلان در حالی که کنار خان دراز کشیده و دستش را در دست دارد از او می خواهد چشمانش را ببندد. خان می گوید: «می ترسم وقتی چشم باز کنم رفته باشی!» جیلان کلید زیرزمین را در دست خان می گذارد و خان چشم هایش را می بندد.

حال صفیه بهتر شده و وقتی بیدار می شود می بیند گلبن بالای سرش خوابش برده است. گلبن به صفیه می گوید خان دیشب به خانه نیامده و حتما مثل شب قبلش پیش جیلان بوده و صفیه عصبانی می شود و می گوید: «به خاطر اومدن جیلان هر چی از دهنش در اومد بهم گفت اون وقت خودش هر شب پیش اونه!»

وقتی خان بیدار می شود و جیلان را در کنارش می بیند می گوید: «دیشب حالم خوب نبود که اجازه دادم پیشم بمونی. فکر دیگه ای نکن! من هیچ وقت نمی بخشمت! تو سر تا پا اشتباهی!» جیلان می گوید: «ولی تو تمام شب این اشتباه رو بغل کرده بودی!» خان می گوید: «شاید کس دیگه ای رو به جای تو خیال کردم!» جیلان می گوید: «هر چقدر انکار کنی من همیشه یه گوشه از ذهنت بودم!» خان می گوید: «آره همیشه با نفرت به یادت آوردم. تو رفتی چون برات کافی نبودم.

"خان می گوید: «می ترسم وقتی چشم باز کنم رفته باشی!» جیلان کلید زیرزمین را در دست خان می گذارد و خان چشم هایش را می بندد.حال صفیه بهتر شده و وقتی بیدار می شود می بیند گلبن بالای سرش خوابش برده است"اما خوب شد رفتی. به لطف تو آدم درستی وارد زندگیم شد. چون بزرگ ترین خوبی رو در حقم کردی! من هیچ وقت تو و خوبیت رو فراموش نمی کنم!» جیلان با گریه از زیرزمین خارج می شود و در را پشت سرش قفل می کند. اسد که او را دیده می پرسد: «حبسش کردی؟» جیلان می گوید: «یه کمی هم اون زندانی باشه!» خان که صدای اسد را شنیده از او می خواهد در را باز کند. در همین موقع گلبن از راه می رسد و به خان می گوید: «شب اینجا بودی؟ بهتر از اینه که تو خونه جیلان بمونی!» خان که از اسد خواسته بود این را به گلبن نگوید با عصبانیت از آنجا می رود.

صفیه از حکمت به خاطر پرستاری اش از او تشکر می کند و حکمت می گوید: «به کسی نگو ولی من تو رو از همه بچه هام بیشتر دوست دارم! خیلی سعی کردم دوستت نداشته باشم اما نشد! اولین کلمه ای که گفتی بابا بود! صدام زدی اما من خودمو به نشنیدن زدم.

الان می خوام جبران کنم و تو هم بهم اجازه میدی. ازت ممنونم. مثل مادرت کینه نمی پرورونی!» بعد از رفتن حکمت خیال حسیبه ظاهر می شود و می گوید: «اولین کلمه ای که گفتی بابا بود! اما بیشترین چیزی که گفتی این بود: نرو! ولی اون هیچ وقت گوش نداد!»

خان از توی کمدش یک گوی برفی بیرون می آورد و به یاد روزی می افتد که آن را که مال معلمش ملک بود از توی زباله ها بیرون آورد و به معلمش داد اما ملک آن را نگرفت و دل خان را شکست. کمی بعد خان ملک را دید که بیرون مدرسه با مردی روبوسی می کند و جلوی راهشان سد شد و روی ماشین مرد زباله ریخت.

جیلان برای پرسیدن حال صفیه با او تماس می گیرد و وقتی می بیند کسی نیست که به کارهای خانه رسیدگی کند می گوید غذا درست می کند و برایش می آورد. صفیه به ناچار قبول می کند.

"چون بزرگ ترین خوبی رو در حقم کردی! من هیچ وقت تو و خوبیت رو فراموش نمی کنم!» جیلان با گریه از زیرزمین خارج می شود و در را پشت سرش قفل می کند"خان مکالمه آن ها را می شنود و یاد روزی می افتد که جیلان را برای آشنایی به خانه آورده بود اما صفیه او را به خانه راه نداد. جیلان به صفیه گفته بود: «تو منو راه ندادی اما اگه یه روز به خونه من اومدی خیلی خوب ازت پذیرایی می کنم!»

خان به خانه جیلان می رود و جیلان او را با بی میلی به داخل دعوت می کند. خان وقتی می بیند او در حال پختن خوراک کرفس است یاد روزی می افتد که جیلان از صفیه غذای مورد علاقه خان را پرسیده بود و صفیه به دروغ گفته بود کرفس و جیلان هم مشغول پختنش شده بود. خان با خنده به او گفته بود: «اما اگه تو درست کنی حاضرم هر روز سه وعده ازش بخورم!» خان با به یاد آوردن اینها لبخند می زند و به جیلان می گوید: «به خاطر حرف هایی که صبح بهت زدم عذر می خوام!» جیلان می گوید: «نمی بخشمت!» در همین حین دوست جیلان بارکین به آنجا می آید و از جیلان می خواهد خان را به آنجا راه ندهد. خان که عصبانی شده رو به بارکین می گوید: «توجهم رو جلب کردی! این اصلا خوب نشد!» بعد از رفتن خان جیلان هم از باریکن می خواهد خانه اش را ترک کند.

صفیه از ناجی خواسته برای گرفتن ظرفش به آپارتمان بیاید تا به این بهانه او را ببیند.

تومریس هم با یک ظرف شیرینی که خودش درست کرده با پدرش همراه شده تا صفیه را خوشحال کند. صفیه با اکراه ظرف را می گیرد و تومریس اصرار می کند که از شیرینی ها بخورد. ناجی سعی دارد تومریس را از خواسته اش منصرف کند که حکمت از راه می رسد و برای اینکه تومریس ناراحت نشود یکی از شیرینی ها را به طرف دهانش می برد که صفیه با یک ضربه شیرینی را از دست او می اندازد و همه شیرینی ها روی زمین می ریزند. تومریس با ناراحتی پایین می دود و ناجی نگاه سرزنش آمیزی به صفیه نگاه می اندازد.

صفیه برای عذرخواهی به راه پله می رود که می شنود تومریس ماجرا را برای رویا تعریف می کند و می گوید: «کاش بابام یکی مثل تو رو دوست داشت! اون خیلی عحیبه! ازش می ترسم!» ناجی از رویا عذرخواهی می کند و دست تومریس را می گیرد و او را با خودش می برد.

صفیه با ناراحتی در اتاقش نشسته که گلبن به او می گوید: «خواهر ما تو دو روز عوض نمی شیم اما می تونیم تلاشمون رو بکنیم.

نمی تونم بدویم اما می تونیم چهار دست و پا بریم!» او از صفیه می خواهد به دیدن تومریس برود و از او عذرخواهی کند.

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هشتاد و یک ۱۸۱ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هفتاد و نه ۱۷۹ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۸۱ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۷۹

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری دانشجو - ۰ دقیقه قبل
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱