مترجم مفهوم آزادی
از شهریور ۱۳۲۰ و برقراری آزادی سیاسی و فرهنگی که البته با واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تحت تاثیر قرار گرفت، فضای ایران تشنه دانستن و مستعد خواندن آثار غربی بود. اما از مرداد ۱۳۳۲ تا خرداد ۱۳۴۲، ترجمه به عنوان یکی از مشتقات و ملحقات جریان روشنفکری در ایران، مندرج در تحت مارکسیسم مکتبی شد. از خرداد ۴۲ تا پایان بهمن ۵۷ گرایش به اگزیستانسیالیسم به تب مارکسیسم افزوده شد و تا خرداد ۶۰ جامعه ایرانی مشحون از آثار ترجمه شده شاخه روسی مارکسیسم شد. امری که تا دو دهه بعد نیز افتان و خیزان ادامه داشت و تنها در ده سال اخیر است که غلبه ترجمه آثار چپ رو به افول گذاشته است.
مثلث لیبرالیسم
اما در میانه غلبه چپگرایی بر ذهن و زبان روشنفکران و اندیشمندان ایرانی از دهه ۱۳۲۰ خورشیدی تا دهه ۱۳۶۰ خورشیدی، یک مثلث استثنائی در عرصه ترجمه شکل گرفت که در استقلال کامل از امراض مارکسیستی و اغراض اگزیستانسیالیستی قرار داشت. منوچهر بزرگمهر، یحیی مهدوی و عزتالله فولادوند سه ضلع این مثلث را تشکیل میدادند که طی بیش از ۵۰ سال کوشیدند به جای اندیشه روشنفکری بر اندیشه فلسفی، به جای تفکر ایدئولوژیک بر تفکر عقلانی و به جای سوسیالیسم بر آزادیخواهی تمرکز کنند.
"از شهریور ۱۳۲۰ و برقراری آزادی سیاسی و فرهنگی که البته با واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تحت تاثیر قرار گرفت، فضای ایران تشنه دانستن و مستعد خواندن آثار غربی بود"بدون تردید در میان این سه تن، جایگاه عزتالله فولادوند، جایگاهی منحصر به فرد است. او در زمانهای نسبتا طویلالمدت که وجه بارزش سیطره افکار چپ بر اذهان روشنفکران و فعالان سیاسی بود، یکتنه و از طریق ترجمه، سخنانی از جنس دیگر را در گوش زمانه خود خواند.
رفیق استالین در تهران
عزتالله فولادوند در گفتگویی با سیروس علینژاد درباره تبعات کار متفاوت خود میگوید: «بسیاری از باسوادان و متفکران ما چپ بودند. همین کتاب «جامعه باز و دشمنان آن»، که من ترجمه کردهام و میگویند تأثیر بزرگ داشته، اگر آن وقتها ترجمه شده بود، بدون هیچگونه تردیدی میگفتند از سفارت آمریکا پول گرفتهام.در مورد ترجمه کتاب مشهور آرتور کوستلر، « ظلمت در نیمروز»، گفتند سفارت آمریکا پول داده و در توزیع کتاب کمک کرده است. رفت و آمد فلان آقا به سفارت شوروی و به آلمان شرقی اشکالی نداشت و در جهت رهایی خلقهای ستمدیده بود. اما بدا به حال کسی که کلمهای در نکوهش رفیق استالین میگفت.
عدهای در این کشور هنوز میگویند «مجمع الجزایر گولاگ» سولژنیتسین رمان است نه شرح رویدادهای واقعی. درآمدن از چنبر این افکار آسان نبود؛ قضیه همهگیر بود. به تعبیر هگل، روح زمانه بود.» البته این چپزدگی و چپروی مختص ایران نبود و ویروسی پراکنده شده در خود اروپا پس از جنگ جهانی دوم نیز بود.
ریمون آرون وطنی
فولادوند در همان گفتگو اذعان میکند: «مارکسیسم چنان بر افکار سیطره داشت که نه تنها روشنفکران بلکه حتا مردم عادی گمان می بردند اگر به طرز دیگری فکر کنند آدم های اُمّل و عقب افتاده و بی فرهنگی به نظر می آیند. طی نزدیک به سی سال، ژان پل سارتر از اگزیستانسیالیسم شروع کرد و به تدریج به سمت مارکسیسم رفت. او در بالا ترین موسسه دانشگاهی فرانسه در علوم انسانی، دانشسرای عالی، دوست و همدرسی داشت به اسم رمون آرون که بر خلاف خودش متمایل به لیبرالیسم بود.
"اما از مرداد ۱۳۳۲ تا خرداد ۱۳۴۲، ترجمه به عنوان یکی از مشتقات و ملحقات جریان روشنفکری در ایران، مندرج در تحت مارکسیسم مکتبی شد"سی سال انواع اتهامات را به او زدند. گفتند نوکر آمریکاست، جیره خوار امپریالیسم است. کتابهایش را نمی خریدند. مخالفت با مارکسیسم و سوسیالیسم امروز ممکن است آسان به نظر بیاید. در گذشته کم بودند کسانی همچون آرون و ارول و کوستلر و جیلاس و حتی کامو که این خطر را به خود بخرند و این شهامت و جرأت را داشته باشند که به مقابله برخیزند.» کاری که عزتالله فولادوند در ایران انجام داد، قابل قیاس با پوزیشن ریمون آرون در اروپا بود.
او در برابر آماج ترجمههای ایدئولوژیک چپ، دست به ترجمه و نشر کتابهایی در حوزه فلسفه و علوم اجتماعی زد که ضمن انتقاد از مارکسیسم و هر ایدئولوژی تمامیتگرای دیگری، بحث در باب آزادی، خرد، گفتگو و عقلانیت را در کانون نظریه خود قرار داده بود.
گمشدهای به نام فلسفه
اما آتش ترجمان چگونه در جان عزتالله فولادوند نشست و آزادی، خرد، گفتگو و عقلانیت چگونه مطمح نظر او قرار گرفت؟ پاسخ یک این پرسش یک کلمه است: فلسفه. فولادوند با خواندن کتاب «مسائل فلسفه» برتراند راسل که منوچهر بزرگمهر به فارسی برگردانده بود، گمشده خود را در دانش فلسفه یافت و با رها کردن تحصیلات پزشکی در اروپا، راهی نیویورک شد تا فلسفه را در دانشگاه کلمبیا بخواند. علاقه و عقیده او به فلسفه باعث شد تا از پس نوشتن یکی از دشوارترین پایاننامههای فلسفی در مقطع دکتری برآید و در سال ۱۹۶۲ با کولهباری از اندیشه فلسفی به ایران بازگردد. مدتی بعد به پیشنهاد یکی از دوستانش، در سر قراری با کریم امامی و نجف دریابندری در انتشارات فرانکلین حاضر میشود و در همانجا قراردادی برای ترجمه کتاب «گریز از آزادی» اریش فروم بست. این ترجمه موفقیت چشمگیری برای فولادوند به ارمغان آورد.
"از خرداد ۴۲ تا پایان بهمن ۵۷ گرایش به اگزیستانسیالیسم به تب مارکسیسم افزوده شد و تا خرداد ۶۰ جامعه ایرانی مشحون از آثار ترجمه شده شاخه روسی مارکسیسم شد"علاوه بر فروش تمامی ۵۰۰۰ نسخه چاپ نخست، تمامی نسخ چاپهای بعدی هم به سرعت به فروش رفت و جایزه ترجمه ممتاز از سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) در رشته علوم اجتماعی را برای فولادوند به ارمغان آورد. پس از آن علیرضا حیدری مدیرعامل انتشارات خوارزمی به دیدن عزتالله فولادوند رفت و از او خواست که اثری برای آن انتشارات نیز ترجمه کند. بدینترتیب فولادوند به ترجمه آثار اندیشه غربی روی آورد و پس از بازنشستگی از کارهای دولتی در سال ۱۳۶۰، همه وقت خود را مصروف ترجمه آثار آزادیخواهانه و منتقد توتالیتاریسم راست و چپ کرد.
آموزههای مترجمانه
عزتالله فولادوند در این مدت بیش از ۴۰ کتاب را به فارسی برگردانده است که در یک دورهبندی میتوان از سه دوره سهگانه ترجمههای او به عنوان اثرگذارترین ترجمهها نام برد. سهگانه نخست در دسته فلسفه سیاسی قررا میگیرد و کتابهای «گریز از آزادی»، «جامعه باز و دشمنان آن» و«آزادی و قدرت و قانون» در آن دسته قرار میگیرند.
فولادوند با ترجمه «گریز از آزادی» اریک فروم به ما خاطرنشان ساخت که آزادی چه گوهر حساس و گرانبهایی است. او با ترجمه «جامعه باز و دشمنان آن» کارل پوپر نشان داد که چگونه فلسفه میتواند علل موجبه و مبقیه انسداد و توتالیتاریسم شود. فولادوند با ترجمه کتاب «آزادی، قدرت و قانون» فرانتس نویمان به ما یاری رساند تا بدانیم آزادی را نه در برابر حاکمیت سیاسی، بلکه مولد حاکمیت سیاسی در نظر بگیریم. عزتالله فولادوند با ترجمه سهگانه استورات هیوز به ما آموخت که قرن بیستم فراهمآمده از چه اندیشهها و افکاری است. همو با ترجمه آثار برلین به ما یادآور شد که چگونه آزادی به مخاطره میافتد و با ترجمه «در سنگر آزادی» فون هایک به ما نشان داد که چگونه باید از آزادی دفاع کرد.
* نویسنده و روزنامهنگار حوزه اندیشه
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران