سریال خسوف قسمت ۲۵ بیست و چهارم
امیر عصبانی وارد شرکت میشود و به سراغ رضی میرود تا بفهمد چرا به قاچاقچیها گفته او را رد کنند و آتیه بماند؟
مهراب میگوید حاضری برای بچهت هر کاری بکنی؟ من گفتم چون نگران دخترم بودم. اگر تو و آتیه با هم ازدواج میکردید اسما نابود میشد. به رضی گفتم کاری کنه تو رد شی آتیه بمونه ولی آن اتفاق افتاد و از این قضیه هیچکس، نه علیرضا، نه مادرت و نه اسما خبر ندارند.
امیر میگه مگه من بچه بودم برای من این تصمیم رو گرفتین به شما چه ربطی داشت؟ مهراب میگه فکر کردم به صلاح همه ماست. امیر میگه خیلی بد کردی دایی. به حق همه ما ظلم کردی.
"امیر عصبانی وارد شرکت میشود و به سراغ رضی میرود تا بفهمد چرا به قاچاقچیها گفته او را رد کنند و آتیه بماند؟ مهراب میگوید حاضری برای بچهت هر کاری بکنی؟ من گفتم چون نگران دخترم بودم"هر اتفاقی بیفتد شما مسئولی؟ مهراب میگه مگه چه اتفاقی قراره بیفته؟ تو دیگه تنها نیستی. پدر یک بچه هستی که تکیهاش به تو است. باید عاقلانه رفتار کنی.
امیر میگه بعدش نرفتین ترکیه ببینین چه بلایی سرش اومده ؟ مهراب میگه چرا. وقتی رفتم گفتن توی استانبول گمش کردن.
رضی به مهراب میگه دخترت، اسما، اون از من خواست این کار رو بکنم. مهراب تعجب میکند.
امیر با آتیه تماس میگیره و میگه امروز همدیگه رو ببینیم.
جایی بجز کافه مهتاب.
پسر موفرفریه زنگ میزنه به ریحانه ماجرای دزدی را پیگیری کند. ریحانه حال خرابی دارد. میخواهد برود بیرون از خانه که عمهاش، مادر امیر نمیگذارد. میگوید نمیتوانی بروی بیرون. استراحت کن.
"هر اتفاقی بیفتد شما مسئولی؟ مهراب میگه مگه چه اتفاقی قراره بیفته؟ تو دیگه تنها نیستی"مهراب گفته باید خانه بماند.
زنی وارد کافه مهتاب میشود. مهتاب مبهوت است. او اسپرسو میخواهد. میپرسد میتوانم کمی وقت شما را بگیرم؟ من فریماه، همسر رضا هستم. رضا مریض است.
اصلا حال خوبی ندارد. دکترها جوابش کردهاند. من نمیدونم تا کی زنده است. مهتاب میگوید خبر دارد که آمدهاید اینجا؟ فریماه میگوید نه. من خودم تصمیم گرفتم بیایم شما را ببینم.
"باید عاقلانه رفتار کنی. امیر میگه بعدش نرفتین ترکیه ببینین چه بلایی سرش اومده ؟ مهراب میگه چرا"باید با کسی حرف بزنم. مهتاب میپرسه من رو از کجا میشناسین؟ زن میگوید رضا هیچوقت چیزی را از من پنهان نکرده است.
در کافهای امیر و آتیه نشستهاند روبروی هم. امیر سکوت کرده و در نهایت میگوید خیر و شر را نمیدانم اما دیگر مهم نیست. گفتنش برایم سخت است. ببین همه چیز زیر سر دایی مهراب بوده است.
که تو بروی ترکیه من بمانم اینجا. آتیه میگه خب که چی؟ مهم نیست برایم. چه فرقی میکند چه کسی اینکار را کرده؟چه داییت. چه رضی. چه اسما؟ امیر میگه اسما نقشی نداشته.
"وقتی رفتم گفتن توی استانبول گمش کردن.رضی به مهراب میگه دخترت، اسما، اون از من خواست این کار رو بکنم"آتیه میگه نقش او غیر مستقیم بوده چون داییت به خاطر دخترش این کار رو کرده. من برای انتقام برنگشتم امیر. فکر میکنی من میفتم دنبالش که مجازاتش کنم؟ اصلا من به کنار. به خودت فکر کن. فکر کن فهمیدی دست همه توی یک کاسه است.
میخواهی چه کنی؟ بزنی زیر میز یا بکشونی دادگاه؟ امیر میگه پس فهمیدن حقیقت برات مهم نیست؟ آتیه میگه مهمه ولی به شرط اینکه روی تصمیمگیری هام تاثیر بذاره. نمیخوام درگیر گذشتهای بشی که برای من از بین رفته. میخوام نگران آینده من باشی.
این را هم ببینید: سریال خاتون | اعلیحضرت یا هیتلر؟
میبینیم که کسی آنها را میپاید. و از آنها عکس میگیرد.
در خانه، اسما به اتاق خواب میآید. امیر سیگاری در دست دارد.
"مهتاب میپرسه من رو از کجا میشناسین؟ زن میگوید رضا هیچوقت چیزی را از من پنهان نکرده است. در کافهای امیر و آتیه نشستهاند روبروی هم"امیر به اسما میگوید نمیدانم چیزهایی که فهمیدهام راست است یا نه. اسما میگوید شب بخیر و با ترس و لرز میرود.
آتیه با دایی مهراب به غار تنهاییاش، ویلای لواسان میروند. تمام خانه از عکسهای آتیه پر است. از سال اول که تنها اینجا بوده میگوید و اینکه کم کم قانع کرده که برگرده به زندگی. و اینکه اگر ریحانهای وجود نمیداشت همان دو سه هفتهای یک بار هم به خانه نمیرفته.
ساعتها به تک تک این عکسها نگاه میکرده. مهراب میگوید اگر پیشنهاد ۴ سال پیش را تکرار کنم چی جواب میدی؟ آتیه میگه نمیدونم. فقط میدونم دیگه فرار نمی:نم. مهراب میگه خوبه. پس یه مقداری پیشرفت کردم.
مهراب مشغول کباب درست کردن میشود.
یک دیدار دیگر بین علیرضا و آتیه رخ میدهد.
"میخواهی چه کنی؟ بزنی زیر میز یا بکشونی دادگاه؟ امیر میگه پس فهمیدن حقیقت برات مهم نیست؟ آتیه میگه مهمه ولی به شرط اینکه روی تصمیمگیری هام تاثیر بذاره"علیرضا کاغذی برای آتیه آورده و میگوید طرف تخصصش عکاسی مخفیانهست. دیدیش؟ عکسها را به او نشان میدهد. و میگوید یک سوپرایز دیگر هم دارم برات. منتظر فرصت مناسب بودم و حالا وقتش هست که بفهمی سرنخ بازی ها دست کیه. از توی گوشی صدای دیالوگی بین رضی و اسما درباره کل ماجرا را برایش پخش میکند.
همینطور بحث با بقیه را سر جلسهای که قسمتهای قبل دیدیم. علیرضا میگوید فقط باید صبر کنی. سر فرصت به او نشان میدهیم کت تن کیه.
آتیه در حالی که اشک میریزه میره و رانندگی میکنه.
امیر به آتیه میگوید کمی به من زمان بده خودم را پیدا کنم. وضعیت هر دوی ما بعد از ۴ سال تغییر کرده. کمی من را درک کن.
"میخوام نگران آینده من باشی. این را هم ببینید: سریال خاتون | اعلیحضرت یا هیتلر؟میبینیم که کسی آنها را میپاید"آتیه میگوید من شرایط تو را درک میکنم برای همین میگم بنشین فکر کن ببین چی به دست میآوری چی از دست میدهی. میدانم الان خانه، زندگی، شرکت خودت رو داری. آدم معتبری شدی کت و شلوار میپوشی. منم شاید جای تو بودم نمیتوانستم شاید از همه اینّا یکجا بگذرم. امیر میگود بیانصاف شدی.
من وضعیتم تغییر کرده چون بچه دارم. آتیه میپرسد دوستش داری؟امیر میگوید معلومه که دارم.
این را هم ببینید: سریال خسوف قسمت ۲۴ بیست و چهارم | دانلود، پاورقی، بررسی و حواشی | Khosoof Serial Part ۲۴
مهراب به اسما زنگ میزند حال ریحانه را میپرسد و میگوید برو جایی که امیر صدایت را نشنود. میگوید این چه کاری بود که کردی؟ زد و بند با رضی؟ اگر امیر بفهمد میدانی چه اتفاقی میافتد؟ به چه قیمتی میخواستی بهش برسی؟ اگر بفهمه محال است بماند. اسما میگوید شما دلت شور خودت را میزند. عمه هم به من گفت که برای چه ترکیه رفته بودی اما آن قدر ساده نیستم که مثل او باور کنم.
در شرکت در جلسه هستند که یکباره علیرضا میرود و می؛وید گوشی ام را یک نگاه م یکنید؟ مثلا مامور پست هم کاغذی آورده که علیرضا به دست اسما میرساند.
"اسما میگوید شب بخیر و با ترس و لرز میرود. آتیه با دایی مهراب به غار تنهاییاش، ویلای لواسان میروند"اسما که باز میکند عکسهای مشترک آتیه و امیر را میبینند. اسما میزند بیرون. علیرضا خبر میدهد احتمالا به آتیه. از آن طرف رانندگی اسما را دیدیم که با سرعت به سراغ آتیه میرود و از او بازخواست میکند. آتیه میگوید که چه عکسهای خوبی.
اسما میگوید ممکن است بقیه گول تو را بخورند ولی من نه. برایم هم مهم نیست که این ۴ سال چی به سرت اومده. فقط یک بار دیگه دور امیر بچرخی یا بهش زنگ بزنی کاری میکنم که پشیمون شی. آتیه میگه خوب میدونی که همچین کاری رو میکنم و آتیه موقع رفتن اسما میگوید عکسهایت را هم ببر. آتیه به اسما میگه تا ۲ هفته دی
گه بهت فرصت میدم که بری دادگاه تقاضای طلاق بدی.
"و اینکه اگر ریحانهای وجود نمیداشت همان دو سه هفتهای یک بار هم به خانه نمیرفته"شنیدهام که حق طلاق هم داری. حضانت بچه را هم به امیر میدهی.
اسما را تهدید میکند که میداند هم بازداشت شدنش در ایران و هم اتفاقات لب مرز نقشه او بوده.
این را هم ببینید: سریال خاتون قسمت ۱۶ | چه شد؟
اسما در حال عصبانت در حال بازگشت است که ماشین را به یک ستون بلوکی میکوبد. رضی را میبینیم که برای جمع کردن ماشین آمده.
رضی که اسما را سوار کرده ماجرای لب مرز را میشنود که آتیه میداند. اسما میگوید کسی جز من و تو و بابا خبری نداشت. رضی میگوید من و بابات دلیلی نداریم چنین چیزی را به آتیه گفته باشیم.
حتی اگر دنبال رسیدن به آتیه باشه ترجیح میده تو و امیر به خونه و زندگیتون برسین.
رضی میگه نباید جلوی آتیه کم بیاری. اینطوری اون بیشتر رم میکنه.
به سراغ ثمین، خواهر سمیرا میرویم. علیرضا به او زنگ زده و میگوید رفیق مستانه هستم جنس میخواهم. آدرس میگیرد و آدرس میدهد. سر قرار، خبری از علیرضا نیست.
"پس یه مقداری پیشرفت کردم. مهراب مشغول کباب درست کردن میشود. یک دیدار دیگر بین علیرضا و آتیه رخ میدهد"علیرضا جواب تلفن ثمین را نمیدهد. ولی چک میکند که خودش است یا نه. جلوتر با هوندا سوناتا میایستد. مطمئن که میشود راه میافتد و تعقیب میکند. بعد از مدتی به او زنگ میزند.
وانمود میکند هنوز او را به نام افسانه میشناسد و میگوید مامور آنجا بوده نتوانسته بیاید. و قرار را به فردا موکول میکند.
علیرضا حالا به عنوان شوهرخواهر ثمین، دم در خانه آنها میرود و زنگ در را میزند.
برای دانلود قسمت ۲۵ سریال خسوف کامل با لینک مستقیم و کیفیت (Full HD) و همچنین دانلود قسمت بیست و پنجم سریال خسوف (Khosoof Series Episode ۲۵) به کارگردانی مازیار میری همین حالا عضو کانال تلگرام پندار سریال شوید تا به محض انتشار لینک آن در اختیار شما قرار بگیرد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران