قسمت صد و چهل و یک گودال
سریال گودال قسمت صد و چهل و یک 141Çukur Serial Part ۱۴۱
گودال ۶۶-۱
یاماچ از شنیدن خبر دزدیده شدن علیچو مات و مبهوت مانده و توانایی حرف زدن هم ندارد. جومالی سراغ او می آید و از او می خواهد که از جایش بلند شود. یاماچ ناامیدانه می گوید: «چرا بلند شم؟ بلند شم که ببینم یکی دیگه مونم از دست رفته. من دیگه طاقت ندارم.. » جومالی با صدای بلندی می گوید: «باشه کاری نکن! ولی باید مبارزه کنی! » یاماچ از جایش بلند می شود و عکسی را که درون پاکت مشکی بود را نگاه می کند.
" سریال گودال قسمت صد و چهل و یک 141Çukur Serial Part ۱۴۱ گودال ۶۶-۱یاماچ از شنیدن خبر دزدیده شدن علیچو مات و مبهوت مانده و توانایی حرف زدن هم ندارد"او عکس را برای همه اهالی می فرستد و از چند جوان آشغال جمع کن می پرسد که آنجا را می شناسند یا نه؟ یکی از جوان ها می گوید که آنجا محل آشغال ریختنشان است و سه تا از آنها داخل خود گودال است. یاماچ به سلیم و وارتلو می گوید که دوتای دیگر را بگردند و خودش هم سراغ سومی می رود. یاماچ صدای علیچو را از دور دست ها می شنود. یوجل و رمزی علیچو را بین دیواری از زباله بسته اند. یاماچ درون یکی از دیوارها می رود که صدا از آنجا می آید اما متوجه می شود که فقط صدای ضبط شده علیچو است که آنجا گذاشته اند.
او می فهمد رو دست خورده و از آن دیوار بالا می رود. اما قبل از آن رمزی زباله های اطراف علیچو را آتش می زند. یاماچ خودش را به انبار می رساند و با آتش بزرگی مواجه می شود اما بدون ترس به سمتش می رود که همان موقع آنجا منفجر می شود و یاماچ هم بیهوش روی زمین می افتد. سلیم و وارتلو لحظه اخر یاماچ را از بین آتش نجات می دهند و به بیمارستان می برند.
از طرفی داملا جنازه ی پدرش را تحویل سردخانه می دهد و با درد زیادی گریه می کند.
"» جومالی با صدای بلندی می گوید: «باشه کاری نکن! ولی باید مبارزه کنی! » یاماچ از جایش بلند می شود و عکسی را که درون پاکت مشکی بود را نگاه می کند"جومالی سعی می کند او را آرام کند اما کاری از دستش برنمی آید. صبح که می شود داملا برای تشییع جنازه پدرش می رود و جومالی هم او را همراهی می کند. در آخر داملا به جومالی می گوید: «همه چی تموم شد... منو تو، کوچوالی ها، گودال. همه چی تموم شد.
دیگه دنبالم نیا. » جومالی با ناراحتی سرجایش می ماند.
جلاسون آدرس انبار جنس های آذر را پیدا کرده و همراه مکه به انجا شبانه حمله می کنند تا انتقامشان را بگیرند. آنها رو به دوربین مدار بسته علامت گودال را روی زمین می کشند و بعد هم انبار را آتش می زنند. وقتی این خبر به گوش آذر می رسد او با عصبانیت به افرادش می گوید که مکه و جلاسون را برایش بیاورند.
"او عکس را برای همه اهالی می فرستد و از چند جوان آشغال جمع کن می پرسد که آنجا را می شناسند یا نه؟ یکی از جوان ها می گوید که آنجا محل آشغال ریختنشان است و سه تا از آنها داخل خود گودال است"افراد آذر جلاسون و مکه را دنبال می کنند و بالاخره در یکی از کوچه ها آنها را گیر می اندازند. آذر خودش آن دو را به شدت کتک می زند و بعد هم به افرادش می گوید که هردو را ببرند و بکشند و جنازه شان را هم هرجا که خواستند پرت کنند.
یاماچ وقتی به هوش می آید از وارتلو حال علیچو را می پرسد. وارتلو به سختی به او می گوید صبح تشییع جنازه ی علیچو بوده. یاماچ دیوانه می شود و دوباره صدای زنگ در مغزش می شنود.
وارتلو از او می خواهد به خودش بیاید و می گوید: «میدونم ناراحتی. ولی وقتی میخوایم انتقام از دست رفته ها رو بگیریم کسای دیگه ای رو از دست میدیم. آذر، مکه و جلاسون رو گرفته. » یاماچ کمی بعد خودش به تنهایی به انبار آذر می رود و همه نگهبان های او را می کشد و جلاسون و مکه را که بی حال روی زمین افتاده اند را بلند می کند و بعد هم خودش می رود. کمال و متین پسرها را بلند می کنند و با خود می برند.
"یاماچ درون یکی از دیوارها می رود که صدا از آنجا می آید اما متوجه می شود که فقط صدای ضبط شده علیچو است که آنجا گذاشته اند"
سلطان پیش ادریس می رود و با جدیت می گوید: «تا الان هرچی شده سکوت کردم.. اما به خاطر کارای گذشته ی تو بچه ها و نوه هات جونشون رو دادن... تو چیکار کردی؟! هیچ کاری نکردی! حساب خودت رو خودت تسویه کن ادریس کوچوالی! این مسئله رو هرطور شده باید خودت حل کنی. حتی شده واسه خانواده ات خودت رو فدا کن اما تا اون موقع اینو بدون که انقدر گردنت حق داشته باشم حلالت نمیکنم... » ادریس حرفی نمی زند و با شرمندگی سرش را پایین می اندازد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران