سریال راز بقا قسمت ۱۲ دوازدهم
رحیم و ایرج در مکانی زندانی هستند و صدای سور و صات از بیرون میآید، رحیم موز میخورد و ایرج میگوید قرار است اعدامشان کنند، او ناراحت است که به معشوقهاش نرسیده و رحیم میگوید اقلا ۲ بار با بیتا کافه رفته است.
به در خانه او رفته و خودش در را باز کرده است. در ابتدا گوشش را دیده و فکر کرده پدرش است، ایرج میگوید گوش شیوا با بقیه فرق دارد.
رحیم میگوید گوش گوش است و زن و مرد ندارد، ایرج میگوید گوش عباس جدیدی و مادر تو یک شکل است؟
بحث بالا میگیرد، در ابتدا عصبی، سپس ناراحت میشوند و برای خودشان فاتحه میخوانند.
در همین زمان دو نفر آمده، دستهایشان را باز کرده و آنها را به اطاقی که در آن ساز مینوازند، میبرند.
فیلم شروع میشود. صحنه به مراسم خاکسپاری میرود، فرد پشت دوربین میپرسد شما یکی از کسانی بودید که در گذشته به سمت مرحوم شلیک کردهاید؟ فرخ میگوید قرار نبود از این سوالات بپرسند، سپس توضیح میدهند که مانند دیگران به او شلیک کردهاند اما او سریع خونش بند آمده است.
میگوید پاسخش را از خان فادر بگیرد زیرا از همه بیشتر او به رحیم شلیک کرده است.
دستان رحیم به چوب بسته شده و خان فادر با خودش مشغول بازی شطرنج است و خود را کیش و مات میکند.
رحیم و ایرج میگویند برای دوستی و جبران بار تقلبی قبلی آمدهاند و بار جدید اورجینال است، خان فادر شاکی میشود که دسیسه کرده و دخترش را بیهوش کردهاند،
ایرج میگوید او عاشق شیواست، خان فادر میگوید اگر عاشق واقعی شیواست، او را از بین نقابداران پیدا کند، ایرج یک نفر را انتخاب کرده و او آقا از آب در میآید، به او شانس دوباره میدهد و میگوید اگر درست پیدا کند، هم آزاد شده، هم صاحب شیوا شده و هم پول تمساحها را بدست خواهد آورد.
این را هم ببینید: سریال خسوف قسمت ۳۰ سیام - آخر و پایانی
او باز اشتباه میکند.
"در نهایت ایرج خسته شده و میافتد روی زمین و مرادلو اشتباهی به شخص کناری رحیم شلیک میکند و فرار میکند"بدلیل اینکه به همه خوش میگذرد یک شانس دوباره به ایرج میدهند که رحیم میخواهد او انتخاب کند، اما او هم اشتباه یک مرد را انتخاب میکند.
رحیم شاکی شده و میگوید در مرام او نیست که مردان را ردیف کرده، به صورتشان نقاب زده و از آنها بخواهد دخترش را میان آنها پیدا کنند. خان فادر به همه میگوید نقابشان را بردارند و مشخص میشود جز سه نفری که آنها انتخاب کردند مابقی خانم هستند و شیوا نیز بینشان نشسته است.
خان فادر میگوید مرگ برای خائنین به خان فادر حتمی است، رحیم دخترش را بیهوش کرده و بار تقلبی به او داده است، او شنیده رحیم نمیمیرد اما این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست. و به مرادلو دستور شلیک میدهد. ایرج در حال رقص از خان فادر میخواهد از رحیم بگذرد چون جان مادرش به او بسته است.
خان فادر استقبال کرده و میگوید تا زمانی که او برقصد رحیم را نخواهد کشت.
بیشتر ببینید:
سریال راز بقا قسمت ۱۰ دهم
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
ماجرای مرد زندگی هدیه بازوند، بیتای راز بقا چیست؟
۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ قبلی بعدی
آهنگ فیلم شعله پخش شده، ایرج کفشش را در میآورد و شروع به رقصیدن میکند، تا خسته میشود فادر مرادلو را صدا میزند و ایرج باز میرقصد.
سپس از او میخواهند روی خرده شیشه برقصد. در نهایت ایرج خسته شده و میافتد روی زمین و مرادلو اشتباهی به شخص کناری رحیم شلیک میکند و فرار میکند. افراد فادر به دنبال مرادلو میروند. اما تلاش ایرج برای باز کردن رحیم ناتمام مانده و موفق به فرار نمیشوند.
حاتم وارد دفتر نوشان میشود و میگوید با مهندس افشین قرار دارد. منشی میگوید او با سهامداران برای انتخاب هیئت مدیره جلسه دارد، حاتم میگوید پس او هم سهامدار است.
"اما تلاش ایرج برای باز کردن رحیم ناتمام مانده و موفق به فرار نمیشوند.حاتم وارد دفتر نوشان میشود و میگوید با مهندس افشین قرار دارد"منشی سوالی راجع به تلگرام از او میپرسد و پس از اینکه فکر میکند حاتم کار را بلد است گوشی را بدست او میدهد، اما حاتم با پاسخ دادن تماس تلفن او کار را خراب میکند.
این را هم ببینید: سریال ساخت ایران فصل ۳ قسمت ۱۱ یازدهم
به اطاق جلسه میرویم، نتایج رأیگیری در حال اعلام شدن است. و دکتر شعرباف با اکثریت آرا در حالی که رأی دهندگان متعجب هستند به سمت ریاست هیئت مدیره انتخاب میشود. اینطور که مشخص است شعرباف پیک موتوریها را سهامدار کرده تا به نام آنها خلاف بکند.
شیوا در اطاقی برای رحیم و ایرج داروی بیهوشی به اسم عرق نعنا و اکالیپتوس برده و میگوید نباید برمیگشتند و ماجرای بیهوشی سوری او نباید لو میرفت. ایرج از او درخواست ازدواج کرده و شیوا میگوید شروط زیادی دارد، ایرج پس از اینکه میگوید هر شرطی را میپذیرد بیهوش شده و پس از او رحیم از هوش میرود.
حاتم وارد اطاق شعرباف میشود، ختم جلسه اعلام شده و سهامداران از مالیاتی که به نام آنها میخورد شکایت میکنند.
شعرباف ناراحت میشود و میگوید به زودی استعفا میدهد و یکی از حاضرین میگوید اگر قصد استعفا داشت با وعده نهار رأی آنها را نمیخرید.
سروش شاکی میشود و میگوید ارسال پیامک کار شعرباف نبوده و حاتم لو میدهد که او پیامکها را فرستاده، شعرباف میگوید حالا که اینطور شد خبری از نهار نیست و رأی گرفته شده نیز پس داده نمیشود.
همه را بیرون میکنند و شعرباف حاتم را تهدید میکند که سرش را زیر آب میکند، سروش آمده و میگوید به او گفته بیاید تا تکلیفش را مشخص کند، او حاتم را استخدام کرده که آمار رحیم را به او بدهد، اما او از آزادی پدر بیتا توسط رحیم چیزی به او نگفته، حاتم میگوید از این موضوع اطلاع نداشته، سروش میگوید او اخراج است.
این را هم ببینید: سریال خسوف قسمت ۲۳ بیست و سوم | دانلود، پاورقی، بررسی و حواشی | Khosoof Serial Part ۲۳
حاتم میگوید اطلاعاتی از رحیم دارد که او خودش هم نمیداند و زمانی که سروش مشتاقانه میخواهد بداند، میگوید سه شنبه تولد رحیم است، او نمیداند و قرار است سورپرایزش کنند. سروش شاکی شده و یقه حاتم را میچسبد.
سلمانی در حال عکس گرفتن از زینب و اردشیر خان است و میگوید با اینکه زن و شوهر هستند برای تنوع کمی فاصله بگیرند. سلمانی میخواهد برود که آقای عزیزی میخواهد بماند تا زمانی که انگشتر را به خانم میدهد عکس بگیرد. زینب میگوید کسی که فرستاده بود رحیم را تعقیب کند پاسخ نمیدهد.
افراد خان فادر در حال کشیدن پلاستیک روی چادرها هستند و رابط(احسان) دارد تماشا میکند که شخصی از پشت او را میبیند، آنها با هم درگیر شده و احسان او را میزند و سربندش را باز میکند.
شیوا ایرج را داخل گونی به بیابان برده و میگوید برای اینکه همسرش شود باید وانمود کنند ایرج او را دزدیده تا مشخص شود با جنم است. شیوا میگوید به تهران بروند.
"منشی میگوید او با سهامداران برای انتخاب هیئت مدیره جلسه دارد، حاتم میگوید پس او هم سهامدار است"ایرج میگوید نگران اوست که برایش بد شود. خودش راه را در بیابان پیدا خواهد کرد که صدای گرگ میآید. شیوا به ایرج میگوید داخل ماشین بنشیند و خودش پس از انجام حرکات آکروباتیک، با گرگ مبارزه میکند.
احسان در حالیکه سربند بسته وارد جمع آنها شده و به دنبال رحیم میگردد که زمان شام اعلام میشود، احسان نمیتواند روبندهاش را کنار بگذارد میگوید میل ندارد، مسئول میگوید توهین به خان فادر است، احسان میگوید سهمش را میبرد، مسئول عصبی شده و میگوید بیرون بردن غذا توهین مستقیم به والدین خان فادر است، احسان میگوید فراموش کرده.
آنها به احسان شک کرده و از او میخواهند شالش را بردارد، احسان برمیدارد و میگوید کاری با کسی ندارد فقط به دنبال رحیم است، با هم درگیر میشوند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران