پلی به همه عناصر گمشده
شهری بود قدیمی بر فراز کوه. چند نوجوان، میخواستند از پیشینه و هویت خود باخبر شوند. آنها شنیده بودند که قرنها پیش اجدادشان برای رسیدن به محل فعلی شهر، در هیأت کاروانی عظیم، از پلی عبور کرده بودند که روی درهای عمیق و مخوف ساخته شده بود. معروف بود که هنگام این کوچ پردامنه، پل نتوانسته وزن کاروانیان را تحمل کند و در هم شکسته. گفته میشد که نیمی از اهالی کاروان همراه با ذخیرهای شگفت از کتابها و معارف آباء و اجدادی با شکستن پل، به اعماق دره فرو افتادهاند و البته مبدأ کاروان، دلیل این مسافرت طولانی و بسیاری دیگر از دانستههای ضروری را نیز با خود به ته دره برده بودند.
این جوانان نوخاسته، درختی مییافتند بسیار بلند و تناور.
"آنها شنیده بودند که قرنها پیش اجدادشان برای رسیدن به محل فعلی شهر، در هیأت کاروانی عظیم، از پلی عبور کرده بودند که روی درهای عمیق و مخوف ساخته شده بود"درختی که بر بقایای اجداد ایشان بالیده بود و رشد کرده بود و از دره سر برآورده بود، آن چنان که قهرمانان داستان ما توانستند از آن پایین بروند و جواب سوالات خود را بیابند. بالا آمدن این جوانان از درخت و قدم نهادنشان بر سطح زمین، در حکم تولدی دوباره بود. آنها ریشههای خود را یافته بودند و حالا به مثابه میوههایی رسیده (که بذر گرانبهای درخت را دربطن خود حمل میکرد) به شهر باز میگشتند...
آن زمان، فکر میکردم که باید خیلی بیشتر در بارهی درخت بدانیم از قضا هنوز هم همینطور فکر میکنم. درخت، موجودی است زنده. شرافت تبار او مثالزدنی است.
جامع عناصر چهارگانهی خلقت است. در خاک، ریشه میکند و سر در باد دارد. رگهایش لبریز از آب است و در جوهر خویش، آتشی نهفته دارد (شجرالاخضر نارا)
منابع دینی، این پدیده را در طبقهی هفتم بهشت جای دادهاند. در اساطیر انسان، منشأ معرفت است که به آدمی بلوغی بخشید که بتواند بر خاک زیست کند. درخت را نماد انسان کامل دانستهاند.
"معروف بود که هنگام این کوچ پردامنه، پل نتوانسته وزن کاروانیان را تحمل کند و در هم شکسته"آب و خاک را به بافتی زنده بدل میکند و گازهای مضر را به اکسیژن خالص. در عین حال، نمادی است از نیاکان ما. آنها که در خاک این سرزمین محنتبار ریشه دواندند و ما را (که برگ و بار و میوهی آنها باشیم) با خون خود پروراندند تا بدانیم «که» هستیم و از کجا آمدهایم و در غایت امر، باید به کجا برویم. واقعیت این است که در همهی فرهنگهای بشری، نمودار توالی اجداد و پدران و فرزندان در خانوادههای بزرگ و اصیل، با تجسم شکل درخت ترسیم میشدهاند (شجرهنامه). در بسیاری از پرچمها و علائم قومی نیز میتوان نقش درخت را دید.
از زمانهای بسیار دور تا امروز.
درخت، اسطورهی استواری و ایستادگی است. در کمال زیبایی، خاموش است و فروتن. به تدریج و آهستهآهسته قد میکشد. فراوانند جاندارانی که در چشم و همچشمی با درخت، کوشیدهاند از او پیشی بگیرند اما درخت، هیچگاه به این «کدو بنان» حقیر نگاه نکرده. او میداند که وقتی «باد مهرگان» وزیدن گیرد، «نامرد» و «مرد» از هم متمایز میشوند.
"درختی که بر بقایای اجداد ایشان بالیده بود و رشد کرده بود و از دره سر برآورده بود، آن چنان که قهرمانان داستان ما توانستند از آن پایین بروند و جواب سوالات خود را بیابند"همینطور بسیارند جاهلانی که تبر زدن را پای درخت میآموزند اما در پایان کار، دستشان به ریشهها نمیرسد. از تخم و برگ و بار درخت نیز غافلاند و نسل درخت، دیرپاتر از آهن و رویینه امتداد مییابد، چه بسا بر مدفن تبرداران. عاشقان درخت، حتی دوست داشتند در «تابوتی از جنس سرو» آرام گیرند، پس تشبیه درخت به معشوقی بلند بالا عجیب نیست.
چنین است که درخت، پلی است بین گذشته، حال و آینده. نردبامی است از خاک به افلاک و قبالهای است برای یافتن هویت ملی و قومی و انسانی. میدانید؟ قرار بود این یادداشت در بارهی مرحوم استاد شجریان باشد.
فارغ از اینکه چرا از درخت نوشتم، با خودم فکر کردم که بیش از اینها میشود در بارهی استاد شجریان نوشت. اما کمتر از این... نمیدانم. چگونه میتوان در بارهی او کمتر از این گفت؟
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران