قسمت دویست و دو گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت دویست و دو 202Çukur Serial Part ۲۰۲

گودال ۸۲

یاماچ سلطان را در حالی که روی ویلچر نشسته به خانه می اورد و مدد با دیدن او سرش را پایین می اندازد و سلطان می گوید: «اینو چرا آوردی؟ تو خوب میدونی من چی میخوام! » و یاماچ از مدد می خواهد تا به سلطان نگاه کند مدد در حالی که چشمانش پر از اشک شده به سلطان خیره می شود و یاماچ از سلطان هم می خواهد که خوب به چشمان مدد نگاه کند و بعد همانطور که او خواسته بدون چشم بر هم زدنی مدد را بکشد. و بلافاصله اسلحه اش را در می آورد و روی سر مدد میگیرد. همان موقع سلیم از راه می رسد و از مدد می پرسد که چرا به مادرش شلیک کرده؟ و مدد می گوید: «ندرت میخواست داداشمو بزنه. من سعی کردم اسلحه رو از دستش بگیرم که اسلحه خودش شلیک کرد و من نمیدونستم سلطان خانم اونجاست... من عمدا به زن ها و بچه ها شلیک نمیکنم.

"همان موقع سلیم از راه می رسد و از مدد می پرسد که چرا به مادرش شلیک کرده؟ و مدد می گوید: «ندرت میخواست داداشمو بزنه"به مغزم شلیک میکنم به اونا شلیک نمیکنم... » سلیم از کمال و متین می خواهد تا مدد را پایین ببرند و بعد رو به مادرش می گوید: «این ادم بمیره، پاهات برمیگرده؟ با مردن این آدم خون پسرت رو زمین نمیمونه؟ قاتل پسرت وارتلو سعادت الدین و دلیل نفرت و کینه اونم تویی! » سلطان با تعجب به او خیره می شود و سلیم ادامه می دهد: «تو یاماچو برای این آوردی که صلح برقرار کنه حالا مقابل خونت، خون میخوای! ول کن این کارارو مادر! کنار نوه هات بمون! » و بلند می شود و می رود. سلطان از یاماچ هم می خواهد بیرون برود و بعد گوشی اش را برمی داد و به گوشی ای که در زندان است و به جومالی زنگ می زند. سلطان می گوید: «میدونم با من حرف نمیزنی، حداقل گوش کن. انتقام برادرت رو بگیر! پدر و داداشات هرچی گفتن به حرفشون گوش نده.

اونا فراموش کردن کوچوالی بودنشون رو، تو فراموش نکن! » و بعد گوشی را قطع می کند.

وارتلو همراه به خانه اش می رود و رمزی و افراد محله را می بیند که آمده اند تا به او بپیوندند. وارتلو از این تصمیم انها خوشحال می شود و بعد هم خالکوبی خودش را نشان آنها می دهد و می گوید:« منم با شما فرقی ندارم. منم بچه همون محله ام... » همان موقع کسی به وارتلو زنگ می زند و خبر می دهد که مدد را گرفته اند. وارتلو فورا به در خانه کوچوالی ها می رود و یاماچ را صدا می زند و از او می پرسد که جریان چیست و زودتر مدد را آزاد کند.

"من سعی کردم اسلحه رو از دستش بگیرم که اسلحه خودش شلیک کرد و من نمیدونستم سلطان خانم اونجاست.."یاماچ می گوید: «مکانتو ببند! جنستو نابود کن! من خیلی تلاش کردم تا جونتو نجات بدم. دیگه جنس تولید نکن. چیزی که هستو بیشتر از این خراب نکن! » وارتلو عصبی می شود و مدد را می خواهد اما یاماچ از این کار امتناع می کند و وارتلو همه افرادش را صدا می زند و می گوید: «اگه ندی مجبور میشم خودم بگیرمش! » یاماچ با دیدن رمزی جا می خورد و بعد با خونسردی به وارتلو می گوید هرکاری دلش می خواهد بکند و بعد می گوید: «آسیبی به مدد نمیرسه.. » وارتلو می گوید: «باشه من الان میرم ولی فردا اگه مدد نیاد خونه خودم دست به کار میشم! » و همراه افرادش آنجا را ترک می کند. وارتلو از افرادش می خواهد تا اگر کسی مکان اسلحه ی کوجوالی ها را می داند بگوید.

کسی چیزی نمی گوید و وارتلو پیشنهاد پول بیشتری می دهد که هرکس هرچیزی می داند بگوید. رمزی جلو می آید و قبول می کند که همه چیز را به وارتلو بگوید. بعد هم وارتلو را به زمین بازی می برد و می گوید که زیرش انبار اسلحه است. وارتلو می گوید: «اول مدد رو بگیریم و بعد به اینجا هم میرسیم! »

سلیم پیش علیچو می رود و از او می پرسد: «تونستی بفهمی کیا بودن؟ » علیچو می گوید: «سه نفرشونو. یکی وکیل ناظمه.

"سلطان از یاماچ هم می خواهد بیرون برود و بعد گوشی اش را برمی داد و به گوشی ای که در زندان است و به جومالی زنگ می زند"اون یکی وارتلو سعادت الدین، صالح کوچوالی و یکی دیگه هم هست. ریش داره، موهاش بلنده، جوونه. » سلیم به او آفرینی می گوید!

سعادت ذهنش درگیر حرفی است که سلطان به او زد و خواستار ازدواج او شد. سعادت این را به سنا می گوید و سنا با ناراحتی می گوید: «ولی اگه تو نخوای این اتفاق نمیفته. » سعادت با ناامیدی می گوید: «هرچی بابا ادریس بگه همون میشه.

» سنا که نگران او است پیش یاماچ می رود و قضیه را به او می گوید. یاماچ به او اطمینان می دهد که همچین اتفاقی نخواهد افتاد. مدد که در اتاق است این حرف ها را می شنود و نگران می شود.

وقتی سلیم به اتاقش می رود، عایشه به او می گوید: «مامانم میخواد سعادت با جمیل ازدواج کنه. من پیشنهادشو دادم! » سلیم کمی به فکر فرو می رود و عایشه از او می خواهد که او با جمیل صحبت کند و این خبر را به او بدهد.

"اونا فراموش کردن کوچوالی بودنشون رو، تو فراموش نکن! » و بعد گوشی را قطع می کند.وارتلو همراه به خانه اش می رود و رمزی و افراد محله را می بیند که آمده اند تا به او بپیوندند"

امراه افرادش را می فرستد تا کسی به اسم انیل را بگیرند و موفق هم می شود. از طرفی شماره ی ناشناسی به سنا زنگ می زند و وقتی سنا دور از چشم یاماچ به آن جواب می دهد شخص پشت گوشی می گوید:« منم انیل... همه بهم پشت کردن وگرنه بهت زنگ نمیزدم. همه دنبالمن. تو آتلیه مخفی شدم.

زخمیم. فردا صبح میای جسدم رو ببینی... ! » سنا چیزی نمی گوید و آنیل تلفن را قطع می کند و بعد به امراه که او را مجبور به این کار کرده خیره می شود و می گوید: «میاد.. مطمئنم. ولی توام قرارمون رو یادت نره! » امراه برای اینکه او را برای سنا باور پذیرتر کند به سمتش شلیک می کند و می گوید: «تو به دختره گفتی تا فردا زنده نمیمونی خب باید طوری باشه که باور کنه! » انیل با نفرت به او خیره می شود و لعنتش می کند.

"وارتلو از این تصمیم انها خوشحال می شود و بعد هم خالکوبی خودش را نشان آنها می دهد و می گوید:« منم با شما فرقی ندارم"سنا هم آماده می شود و به دروغ به یاماچ می گوید که مشکلی در خانه شان پیش آمده و از خانه بیرون می زند.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و سه ۲۰۳ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و یک ۲۰۱ Next Episode - Çukur Serial Part ۲۰۳ Previous Episode - Çukur Serial Part ۲۰۱

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱