واقعیتی که باورپذیر نیست
اما هرچه از زمان فیلم میگذرد به جای اینکه مخاطب به دنیای واقعی مورد نظر فیلمساز نزدیکتر شود، ازآن فاصله میگیرد و دست آخر با یک جور شخصیسازی دنیای واقعی پیرامون شخصیت اصلی فیلم و اطرافیانش روبهرو میشویم که درواقع روایتی است هذیانگونه از زبان صبا شخصیت اصلی فیلم، که براساس پیامهای صوتی وتصویری او برای روانکاوش شکل گرفتهاست. درواقع فیلم بیانکننده چیزهایی است که صبا گفته و ثبت کرده وبرای روانکاوش فرستادهاست؛ از آغاز تا فرجام قصه.
فرعیهای بلاتکلیف
فیلم در نگاه کلی به عنوان یک درام روانکاوانه، ابزار و مصالح بسیاری برای تبدیل شدن به فیلمی جاندار و تاثیرگذار درباره اعتیاد و مهاجرت داشتهاست؛ ولی این اتفاق به دلایلی که در ادامه به آنها اشاره میکنم، رخ ندادهاست.ستاره بازی از یک سو روی مشکل خانوادگی صبا در نوجوانی و جوانی، ماجرای کمبینایی و بعد اعتیادش تاکید دارد و از سوی دیگر موضوع مهاجرت و تبعاتش هم در سراسر اثر مطرح است و در نهایت تلفیقی از هر دو موضوع قرار است جذابیتهای دراماتیک مورد نیاز برای جذب مخاطب را ایجاد کند. ولی از آنجا که فیلم به نوعی زبان حال صبا است و دوربین علیمردانی بیشتر روی جزئیات زندگی او به ویژه موضوع اعتیادش متمرکز شده، سایر شخصیتها و موضوعها گویی در جاهایی به کلی فراموش میشود. شخصیت روانکاو با بازی علی مصفا هم که در واقع مشوق اصلی صبا برای برقراری ارتباط صوتی و تصویری با دنیای پیرامونیاش است و امکان به تصویر کشیده شدن زندگی صبا را فراهم میکند، پرداخت دقیق و تاثیرگذاری ندارد. در بیرون از رابطه صبا و روانکاو، شخصیت پدر، مادر طلاق گرفته، همسایه آمریکایی خانواده و...
"درواقع فیلم بیانکننده چیزهایی است که صبا گفته و ثبت کرده وبرای روانکاوش فرستادهاست؛ از آغاز تا فرجام قصه"حضور دارند و قرار است فضای مهاجرت را بسازند. این ارتباطها که میتوانست نقش بسیار موثر و عمیقی در پرداخت شخصیت صبا و قابل باور شدن او به عنوان یک شخصیت واقعی ایفا کند، به دلیل پرداخت ضعیف شخصیتهای فرعی به سرانجام تاثیرگذاری نمیرسد. حتی کایلا، دوست صمیمی صبا هم که به واسطه حضور در صحنه تصادف صبا با دوچرخهسوار، میتوانست یکی از شخصیتهای مهم و کلیدی اثر باشد، صرفا به عنوان یک تکیهگاه روحی برای صبا معرفی میشود. والدین صبا به واسطه اختلافاتی که خیلی هم ماهیت روشن و پرداخت شدهای ندارد، از هم جدا میشوند و همین منطق ضعیف جدایی، رابطه صبا و پدر و مادرش را هم در هالهای از تردید و سوالهای بیپاسخ قرار میدهد. دقیقا به همین دلیل وقتی مادر از چرخه زندگی روزمره صبا خارج میشود ــ اگرچه نه به طور کامل ــ حضور پدری که هنوز شناخت درستی از او و رفتارهای عجیب و چندگانهاش در محیط کار و خانه به ویژه در برخورد با صبا نداریم، اضافی و گاه ملالآور به نظر میرسد.
شخصیت متزلزل و ناکارآمد پدر که فقط توانسته شغلش را نزد صاحبکار ایرانی ثروتمندش حفظ کند، در برخورد با دختر رنجدیدهاش در آن شرایط بحرانی، منطقی و پرداختشده نیست.
مستند داستانی
در این قصه واقعی، شخصیت اصلی ماجرا دختری به نام صباست که به چند نوع مخدر قوی و خطرناک اعتیاد دارد و این، همه ماجرا نیست. او به نوعی فرزند طلاق هم هست و باز از سوی دیگر با تبعات مهاجرت هم روبهروست؛ بنابراین فیلمساز در مواجهه با چنین قصهای فقط با یک شخصیت مرکزی مواجه نیست که همه تمرکزش را روی تنهاییهای او، کابوسهایش و موضوع اعتیاد بگذارد. اگر قرار بود شاهد چنین شخصیت و پرداختی باشیم، فیلم ستاره بازی میتوانست در اندازههای یک مستند داستانی دیدنی هم طراحی شود که اتفاقا شاید فیلم تاثیرگذارتری هم از کار درمیآمد. اما وقتی این فیلم میخواهد در کنار پرداختن به دنیای ذهنی و واقعی صبا، به عوالم پیرامونی او هم بپردازد و موضوع طلاق و مهاجرت را هم پیش بکشد، کار برای فیلمساز بسیار دشوار میشود؛ چون از عهده دراماتیزه کردن این فضا برنمیآید، فیلم میان چند دنیا معلق میماند .
نگاهی که جامع نیست
هاتف علیمردانی همه سرمایه تکنیکیاش را در عرصه کارگردانی روی به تصویر کشیدن دنیای شخصی صبا گذاشته حتی تا اندازهای که به نوعی فاصلهگذاری هم شبیه شدهاست، به کابوسهای ناشی از ترس صبا از خفگی میپردازد و دوربینش بیشتر روی تنهاییهای او و مصرف مواد متمرکز است. حتی شخصیت خزاعی، صاحبکار پدر صبا یا به قول خودش بابا لنگ دراز قصه، میتوانست در خدمت پرداخت بهتر شخصیت صبا، به عنوان یکی از پیامدهای مهاجرت برای نسل صبا و حتی پدر و مادرش باشد؛ ولی این موضوع هم پرداخت و سامان درستی ندارد.
"ولی از آنجا که فیلم به نوعی زبان حال صبا است و دوربین علیمردانی بیشتر روی جزئیات زندگی او به ویژه موضوع اعتیادش متمرکز شده، سایر شخصیتها و موضوعها گویی در جاهایی به کلی فراموش میشود"در حالی که ارتباط خزاعی و صبا در کنار مسأله طلاق والدین او، خودش به تنهایی میتوانست یکی از ارکان درام اثر بر اساس زندگی واقعی صبا، حرفها و پیامهایش برای روانکاو باشد. نگاه جامع فیلمساز در این مقطع میتوانست ناجی فیلم باشد.
در یک قدمی عبور از کلیشه
در روند درگیری صبا با اعتیاد و آدمهای اطرافش در جاهایی به نظر میرسد که اوتوانسته بر انبوه مشکلات ذهنی و جسمیاش غلبه کند. تغییر رفتار ناگهانی او با پدر در مقاطع مختلف، نواختن ساز، دویدن و قدم زدن در شرایط عادی و...، صبا را در یک قدمی دور شدن از یکنواختی و پرداخت کلیشهای قرار میدهد. اما آنچه باعث این تغییرات میشود و بعد دوباره صبا را به مسیر قبلی برمیگرداند، جلوه ملموس و قابل باوری در متن اثر ندارد. به ویژه زمانی که تصور میکنیم رفتار مهربانانه پدر باعث ایجاد تغییرات مثبت در شخصیت صبا شدهاست، در مدتی کوتاه به واسطه نامتعادل بودن رفتارهای پدر و عبور او از کنار اتاق مخفی صبا در محل کار خزاعی، عکس این مسأله به اثبات میرسد.
وقتی همه اینها به پرداخت سطحی و فاقد عمق فیلمساز به موضوع مهاجرت و صرفا طرح موضوع جدایی پدر و مادر صبا بیآنکه بدانیم چه چیزی عامل اصلی جدایی آنها و ازدواج مادر ــ راحله ــ با پسرخاله و در واقع صاحبکارش است، اضافه میشود، مشکلات فیلم در پرداخت تاثیرگذار شخصیتها و وقایع، ابعاد بیشتر و تازهتری پیدا میکند.
خط اصلی معیوب
در کنار همه اینها، خط روایی اصل قصه هم فیلم را از ابتدا با مشکلی اساسی روبهرو میکند. اتفاقاتی که بعد از حضور صبا و کایلا در مراسم هالووین رخ میدهد و صبا پس از تصادف با یک دوچرخه سوار، پیکر مجروح او را نادیده میگیرد و میگریزد، از همان ابتدا میتوانست همه رفتارها و رفت و آمدهای صبا و کایلا را تحتالشعاع قرار دهد و آن دو را به عنوان شخصیتهای فراری که خیلی هم وقت و امکانی برای با هم بودن و مصرف مواد مخدر و حضور در انظار ندارند، مطرح کند. این در حالی است که در جاهایی باز هم موضوع اعتیاد، طلاق و مهاجرت باعث میشود این اتفاق مهم و تاثیرگذار، یعنی تصادف صبا و تحت تعقیب بودنش به کلی فراموش شود. یعنی یکی از دلایل آشفتگی روحی و ذهنی صبا که میتوانست همین تصادف و گریز پس از آن باشد، در متن اثر منطق درستی ندارد و این و موارد مشابهی ازاین دست درسراسر اثر، واقعیتهایی است که باور نمیشود. ستاره بازی میتوانست با فیلمنامهای که صرفا متکی به حضور نامتعادل صبا در سراسر اثر نباشد و نگاهی جامعتر به موضوع مهاجرت بیندازد، جایگاه بهتری در کارنامه علیمردانی و سینمای ایران داشتهباشد.
درمذمت مهاجرت
«ستاره بازی» میخواهد فیلمی جهانشمول درباره اعتیاد، طلاق، مهاجرت و پیامدهایشان در یک خانواده ایرانی بر بستر رویدادی واقعی باشد.
اما جذابیتهای صبا، شخصیت اصلی که داستان واقعی زندگیاش را روایت میکند، همه ذهن فیلمنامهنویس و کارگردان را اشغال میکند و از همه توان تکنیکی خود برای نقب زدن به دنیای درونی صبا و دردهایش استفاده میکند، هنگامی که نوبت به شخصیتهای فرعی میرسد، دیگر چیز قابل توجهی در چنته ندارد و به همین دلیل، فیلم در ساختن فضای پیرامون صبا و شخصیتهایش با مشکل مواجه و ارتباط فیلم با مخاطب قطع میشود.
سیدمحمد سلیمانی - گروه فرهنگ وهنر
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران