قیام ژینا و افقهای سازماندهی: سلولها، منشورها، شبکهها و تودهها
یک سال پس از قیام ژینا، که فرازی انفجاری و فرودی آرام داشت، اغلب عاملان و سوژههای وفادار به آن، تحول یا گذر سیاسی در ایران را فرایندی «طولانی» ارزیابی میکنند. اگرچه گسل تاریخی خیزش «زن، زندگی، آزادی» همچنان فعال است و به شکلی نظاممند میان آینده و گذشته، مطلوب و موجود، میل و قانون خطکشی میکند، اما رعد پس آذرخش، علی رغم هرگونه خوش بینی اراده، طولانی، کشدار و دنبالهدار مینماید.
اما «طولانی» تاکی؟ اصولا «طولانی» یعنی چه؟ معرف چه نسبتی میان «عرصه تجربه» و «افق انتظار» است؟ کارکرد گفتاری-بلاغی آن چیست و در سطح راهبردی، مشروط به چه چیزهایی میتواند «کوتاه» شود؟
دلالتهای امر «طولانی»
وقتی الیا ارنبورگ، نویسنده و تاریخ نگار شوروی، و بعدتر اریک هابسبام، فاصله ۱۲۵ سال بین انقلاب فرانسه و جنگ جهانی اول را «قرن نوزدهم طولانی» نامیدند، یا وقتی برودل بازه ۱۹۰ ساله بین ۱۴۵۰ تا ۱۶۴۰ را «قرن شانزدهم طولانی» نامگذاری کرد، کارکرد صفت طولانی برش دوباره واقعیت تاریخی بر حسب یک ایده برسازنده بود. و البته تصدیق اینکه دامنه یک رخداد اجتماعی و سیاسی تابع تقویم، در معنای وسیع آن، نیست.
همچنین در این چارچوب، معنا و اهمیت کنشها یا پدیدههایی که میتوانند زمان(های) تاریخی را را نقطهگذاری کنند یا برش دهند، یعنی انقلابها، کودتادها یا رویدادهای طبیعی تنها پس از واقعه و با فاصله مناسب تاریخی از آن قابل ارزیابی هستند؛ به قول هاینریش هاینه: «تنها نوادگان دور ما میتوانند قضاوت کنند که ما (…) باید ستایش شویم یا سرزنش.» (درباره تاریخ دین و فلسفه در آلمان-۱۸۳۴)
برخلاف «طولانی» پسینی تاریخ نگار، «طولانی»ای که یک مبارز سیاسی بر حسب آن سازماندهی میکند و تدارک میبیند، پیشینی و رو به آینده است، اما غالبا آن نیز بر حد گذاری فاصله میان دو پایان دلالت دارد: پایان زمان فشرده، کوتاه و آذرخشگون و یک پایان حقیقتی نامتعین اما وعده داده شده. امروز وقتی از طولانی بودن تحول سیاسی در ایران میگوییم، پایان یا انسداد چه چیز را نمادین و درونی میکنیم؟
یک دهه پس از طلوع بهار عربی، وقتی ژیلبر آشکار از «بهار عربی طولانی» حرف میزند تا اعتراضات سال ۲۰۱۹ سودان و الجزایر را در امتداد قیام سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ در کشورهای عربی قرار دهد، کارکرد این صفت به شکلی دیالکتیکی و طفرهآمیزی برجسته کردن انسداد سیاسی و اقتصادی در نظام حاکم (دولت و سرمایه) است تا نشان دادن انسداد در سازماندهی و بسیج نیروهای ضد-سیستمی.[۱] آشکار میگوید تا وقتی که انسداد در نظام حاکم وجود دارد، شرایط مادیای که بهار عربی را به وجود آورند بازتولید خواهد شد، و علیرغم اینکه در «دورهها یا مراحلی» از این «فرایند طولانی»، «ضد-انقلاب» تفوق و برتری خواهد داشت، موج خیزشها و اعتراضات باز خواهد گشت.[۲] اما این بازگشت خیزشهای تودهای تا کی ادامه خواهد داشت؟ و چگونه و نظر به چه تحول کیفی یا مشروط به چه قیود عینی و ذهنیای میتواند ضامن پیروزی انقلاب عربی باشد؟
همزمان با سالگرد خیزش ژینا تلاشهایی برای مفهومپردازی و تعینبخشی به فاصله نامتعین میان امروز و فردا، نظم حاکم و نظم بدیل صورت گرفته است. پرویز صداقت، برای مثال، «دلایل طولانی شدن تحول دموکراتیک در ایران را» را در «دو دسته عوامل بینالمللی و داخلی طبقهبندی» طبقهبندی کرده و نوشته است که تا زمانی «شاهد تغییرات ژئوپلتیک تاثیرگذار، بروز شکاف عملی در طبقهی حاکم و سازوبرگهای سرکوب آن، و نیز پیوند انداموار جنبشهای طبقاتی و محیطزیستی با جنبش ژینا نباشیم، نمیتوان انتظار پیشروی خارقالعادهای از جنبش داشت».[۳] پرویز صداقت البته به این موضوع نمیپردازد که عدم تعین مندرج در صفت «طولانی» چه حقیقتی را در مورد شکل سازماندهی موجود مبارزات آشکار و پنهان میکند؟
واقعیت این است که غالبا وقتی ایدهای نداریم که یک طرح یا برنامه چگونه محقق و اجرایی میشود ـــ وقتی در سطح سازماندهی سیاسی، پاسخ استراتژیک حاضر و آمادهای به پرسش «چه باید کرد؟» در دست نداریم ـــ، اما نمیخواهیم از امید به تحقق آن طرح دست بشویم، صفت «طولانی مدت» را احضار میکنیم.
تحول طولانی و تداوم ناتمام جنبش البته معرف وضعیت جدیدی در ایران نیست. ناتمامی/ناتوانی در گذر اجتماعی-سیاسی، اضطرار/اضطراب یک وضعیت استثنائی دائم و روزمرگی سه ضلع مثلثی هستند که مدتهاست افق جمعی ادراک زمانی را نشانهگذاری کردهاند.
افشین متین عسگری، برای مثال، خود خیزش ژینا را آخرین اپیزود از «یک چرخه طولانی ناآرامی مردمی» تفسیر میکند.[۴] در اینجا صحبت از چرخهای است که برخی تبار آن را تا ۱۳۵۷ و برخی حتی تا انقلاب مشروطه ردیابی میکنند.
دهههاست که تاریخ نه فقط ایران که برزیل، مکزیک، الجزایر و انبوهی از کشورهای جهان سوم صحنه «انقلابهای مداوم ناتمام» برای حل چالشهای درهمتنیده مسئله ارضی (و امحاء اشکال استثمار پیشا-سرمایهداری)، رهایی ملی و دموکراسی است که عناصر اصلی برسازنده انقلاب بورژوا-دموکراتیک در ادبیات کلاسیک مارکسیستیاند.
"یک سال پس از قیام ژینا، که فرازی انفجاری و فرودی آرام داشت، اغلب عاملان و سوژههای وفادار به آن، تحول یا گذر سیاسی در ایران را فرایندی «طولانی» ارزیابی میکنند"همان طور که میشل لووی مینویسد دو الگوی غالب(عدم)تحول اجتماعی در کشورهای جهان سوم، «انقلابهای مردمی گسسته» و «شبه-انقلابهای از بالا»ی نیمه کاره، غالبا تحت هدایت یک رهبر بناپارتیست بوده که گاه در تکامل (تضاد آمیز) و گاهی در توالی یکدیگر رخ دادهاند.[۵]
این ناتمامی در گذر را، فارغ از اینکه طولانی است یا کوتاه، باید به عنوان فرمی از صیرورت تاریخی به رسمیت شناخت؛ افق انتظار را در پرتو آن بازنگری کرد و وجوه مختلف آنرا از جمله از منظر مسئله سازماندهی مبارزات صرف کرد.
کمیتهها و منشورها: ویراژهای ایدهآلیستی؟
با این مقدمه، بیایید مرور کنیم در ایران چه گذشت؟ به استثناء بلوچستان، تظاهرات خیابانی قیام ژینا صرفا حدود سه ماه تداوم یافت و به شکلی معنادار با موجی از «منشورها» پایان پذیرفت: «منشور مطالبات حداقلی ۲۰ تشکل صنفی و مدنی» (فوریه ۲۰۲۳)، «منشور فراگیر حقوقی دانشگاهیان برای انقلاب ژن-ژیان-ئازادی» (فوریه ۲۰۲۳)، «مانیفست جامعهی LGBTQ+ ایران و افغانستان» ( فوریه ۲۰۲۳)، «منشور مطالبات پیشرو زنان ایران» (مارس ۲۰۲۳)، «منشور همبستگی و سازماندهی برای آزادی (مهسا)» (مارس ۲۰۲۳) و…
این منشورها از یک طرف معرف ژستی ایدهآلیستی بودند، چرا که بدون توجه به شرایط تحقق و عملی شدن خود نوشته شده بودند، و از سوی دیگر، محتواهایی بهاصطلاح «واقعگرایانه» را در برمیگرفتند؛ محصول مذاکره و مصالحه و حاوی خواستههای «حداقلی» بودند.
امروز پس از گذشت بیش از شش ماه از فاز منشورنویسی، یک چیز در مورد آن قطعی است: هیچکدام از این منشورها، علیرغم سروصدایی که حول آنها شکل گرفت و به رغم شور و اشتیاقی که بعضاً ایجاد کردند، آغازگر طرح، برنامه و افق جدیدی در مبارزات نبودند؛ هیچ سازماندهی سیاسی جدیدی را شکل ندادند و نهایتاً در یک نگاه رو به پس، میتوان آنها را اسناد و نامههایی کم و بیش فرا-تاریخی در نظر گرفت که رو به آیندهای نامتعین نوشته شدند و بیش از گشایش آغاز یک دوره جدید، پایان دورهای مبارزات را نمادین ساختند.
از این بابت، سلولها و کمیتههای مبارزاتی چپگرایی که در سالهای اخیر بهوجود آمده و بسیار کمتر به آنها توجه شده، در نقطه مقابل منشورها قرار میگیرند: کمیتهها و هستههایی مثل کمیته انقلابی گیلان، کمیته جوانان انقلابی سرخ مهاباد، هسته سرخ محسن، گروه ژیان و … که برخلاف منشورها، در شیوه کار عملگرا هستند، اما افقشان یوتوپیایی و محتوایشان ـــ اگر نگوییم ایدهآلیستی ـــ «حداکثری» است. برخلاف اندیشکدهها، انجیاوها و نهادهای گذار در خارج کشور که شماره آنها نیز در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشته و فعالیتهایشان برلابیگری از بالا استوار است، این هستهها و کمیتهها با شعارنویسی، پخش بیانه و مانند آن عرصه مبارزه میدانی از پایین را جدی گرفتهاند.
فارغ از وزن و نفوذ سیاسی و اجتماعی این هستهها، آنچه وجه مشخصه آنهاست، تلاش در جهت ایجاد یک زمانمندی انقلابی موازی و یک دینامیک مستقل از فراز و فرود سینوسی خیزشهای تودهای (همچون شورشهای دی۹۶ و آبان ۹۸) است؛ دینامیکی که در چهارراه حادثه رخداد سیاسی حتی بتواند مسیر حرکت تودهها را تغییر دهد. شکلگیری این زمانمندی بدیل، آن طور که «هسته سرخ علی مسیو» مینویسد مستلزم آن است که این هستهها و سلولها بتوانند «به طور مستقیم و غیرمستقیم نقش یک تکثیر کننده (multiplicator) [را] برای گسترش این الگوی سازمانیابی» ایفا کنند.[۶] «هسته سرخ محسن» به همین ترتیب میگوید که «نخستین وظیفه خارجی هر هسته سرخ “تکثیر و گسترش” خویش است» برای ایجاد نوعی از ارتباط که این گروه آن «اتصال نقطهای» مینامد و شکلی از توزیع که آن را «توزیع سرطانی» نامگذاری میکند.[۷]
فرمول تکثیر سرطانی خویش یا در واقع بازتولید «واحد» انقلابی ـــ در بستر «چندگانی» تشکلنیافته معترض ـــ البته صرفاً مختص این سلولها نیست و سرشتنمای الگوی سازماندهی بخش عمدهای از مبارزات موجود است.
«هسته سرخ محسن» توضیح می دهد که: «اگر به زبان استعاره بخواهیم بگوییم “میانجیهای یک جنبش انقلابی قابلههایی هستند که خود را به دنیا میآورند”. به عبارت دیگر هنگامی که یک جنبش انقلابی به دنیا می آید همزمان دستی قوی و ماهر از درون ارگانهایش رشد میکند تا کل پیکره را از درون رحم تغییرات سیاسی بیرون بکشد.»[۸]
طبیعی است دیالکتیکی که در اینجا به میانجی یک ارگان استثنایی بین حدوث و ضرورت برقرار شده، به این راحتی و سرراستی در واقعیت حل نمیشوند.
خودارجاعیای که در فرمول «قابلهای که خود را به دنیا میآورد» وجود دارد، و تصور امکان وجود «یک» دست ماهر، یک ارگان قوی و یک جزء استثنائی و منسجم همه حاکی از نوعی شرطبندی سیاسی با در پرانتز گذاشتن کل اجتماعی ایران امروز، انتزاع از واقعیت و مستثنا کردن خویش از روندها است؛ واقعیتی که وجه مشخصه آن از قضا «چندگانی» در جنبش و «ناتمامی» در گذر از خودانگیختگی به ساختارمندی و سازمانمندی بوده است.
واقعیت این است که همین حالا نیز بسیاری از این کمیتهها خود را بخشی از یک بلوک، تشکل یا سازمان انقلابی واحد و سراسری (البته هنوز ناموجود) میدانند که کارکردش شکلدهی به یک قدرت دوگانه است. و البته این در حالی است که به شکلی پارادوکسال آنچه ضامن بقا، خودآیینی و فعالیت این سلولهای کوچک است عدم وجود چنین تشکل بزرگی است.
Ad placeholder
نا اینهمانی شبکهها و تودهها
شبکههای مدنی اعتراضی موجود نیز ـــ که گستردگی و پراکندگی بیشتری در مقایسه با این کمیتهها دارند ـــ آگاهانه و ناآگاهانه برحسب فرمولهای مشابهی مانند « تکثیر خویش» تلاش میکنند فضا را تسخیر کنند و نبض کل اجتماعیِ ناآرام امروز را در اختیار بگیرند.
شبکههای فعالان کارگری (که همچنان منطق سازماندهیشان درون سیستمی است)، شبکههای مبارزاتی زنان (که رنسانسی انقلابی را در جریان قیام ژینا از سر گذارندند)، شبکههای فعالان دانشجویی (که بنابر تعریف ناپایدارند) و … به راحتی قابل طبقهبندی در یک دسته کلی نیستند، اما آنچه به طور خاص اما در مورد اغلب این شبکهها پروبلماتیک این است که خود را با تودههای خودانگیختهای «یکی» فرض میکنند که در دی ماه ۹۶، در آبان ۹۸، و در شهریور ۱۴۰۱ خیابانها را به لرزه درآورند.
همین مسئله در مورد پیشفرض اینهمانی میان تودههای شورشی با جمعیت اتمیزه بینندگان تلویزیونهای برانداز خارج کشور (وابسته به عربستان سعودی و اسرائیل) صدق میکند.
فراسوی همه سلولها، سازمانها، نهادها و شبکهها، تودههای بدون چهرهای که از دی ماه ۹۶ در چند نوبت فضا-زمان رسمی و دولتی را بر هم زدند، مهمترین سوژههای وضعیت هستند. همه سروصداها، تضادها و دعواهای سیاسی امروز به نوعی معطوف به تسخیر مادی و نمادین همین مازادهای تسخیرناپذیر وضعیت و جهتدهی ایدئولوژیک به آنهاست. ناتمامی مداوم در گذر اجتماعی-سیاسی در نهایت ناشی از ناتمامی در صیرورت همین تودهها و حفظ اسطوره «انقلاب در جریان» منوط به بازگشت آنها به صحنه است. آنها اما فاقد هویت ایجابی و انسجام ایدئولوژیک اند، پویاییشان تابع هیچ تقویمی نیست و اصولا یک پدیده همگن و واحد و یک ترکیب اجتماعی ثابت را نمیسازند؛ از راه میرسند، غافلگیر میکنند و همچون یک میدان گرانشی آنتروپیک، درون سازماندهی موجود انرژی سازمان-زدا آزاد میکنند.
به استثناء مناطقی مثل کردستان که در آنها احتمالاً به دلیل وجود احزاب، شبکهها و تودهها درهمتنیدگی کم و بیش ارگانیکی میسازند، تودهای که به شکل خودجوش به خیابان میآمد نه با شبکه مدنیای یکی و اینهمان است که برای آن گفتار میسازد، و نه با مجموعه بینندگان پای تلویزیونهای اپوزیسیون خارج کشور. و اساساً به دلیل شکافها، ناهمگونیها و ناهمزمانیها، فورانهای تودهای گسترده از بلوچستان تا مرکز تهران را حتی نمیتوان در قالب یک کلیت واحد تحلیل کرد.
Ad placeholder
چرخه، سرایت، رزونانس
«چرخه»(سیکل) و «سرایت» دوم مفهومیاند که در سالهای اخیر غالباً برای فهم انکشاف زمانی و گسترش جغرافیایی تودههای شورشی به کار گرفته شدهاند.
آصف بیات، برای مثال در مقالهاش در مورد خیزش ژینا، مینویسد: «سرکوب حاکمیت و خستگی معترضان احتمالاً موجب کاهش اعتراضات میشود.
"همه سروصداها، تضادها و دعواهای سیاسی امروز به نوعی معطوف به تسخیر مادی و نمادین همین مازادهای تسخیرناپذیر وضعیت و جهتدهی ایدئولوژیک به آنهاست"اما این لزوماً به معنای پایان جنبش نیست. بلکه به معنای پایان یک چرخه از اعتراضات است قبل از اینکه جرقهای دیگر موج دیگری را موجب شود.» او اضافه میکند: «ما حداقل از سال ۱۳۹۶ شاهد چنین چرخههایی بودهایم.»[۹]
تحلیلهای مبتنی بر مفاهیم چرخه و موج اما خیلی زود میتوانند خصلتی شبه-اسطورهای بهخود بگیرد. مشکل در اینجا فرافکنی آنچه تجربه شده به افق پیشرو و تصور و تفسیر امر نو در چارچوب بازگشت ابدی همان و چرخه توالی فصول است، مضاعف بر اینکه فرض تداوم چرخهها و موجها استوار است بر فرض تداوم و پایداری بحرانهایی که ضرورتاً غیرقابل رفع نیستند.
با اتکا بر ایمان شبه-اسطوری به تداوم چرخهها و موجها، بازار این پیشگویی هم داغ است: رضا (مراد) ویسی، تحلیلگر ارشد تلویزیون ایران اینترنشنال، در توییتی در بهمن ۱۴۰۱ مینویسد: «اواخر فروردین ۱۴۰۲ موج دوم انقلاب ژینا که موج بزرگتری از اعتراضات است به احتمال بسیار با افزایش شدید قیمتها و تورم افسار گسیخته بازخواهد گشت.» هفت ماه از موعد وعده داده شده گذشته و هنوز خبری از موج دوم نیست. به همین ترتیب، در مرداد ۱۴۰۲، ابوالفضل قدیانی وعده داد که «بهزودی موج دوم جنبش تحوّلآفرین زن زندگی آزادی برپا خواهد شد.»
مفهوم «سرایت» در مقایسه با مفهوم «چرخه» به نظر ظریفتر و کاراتر است و میتواند گسترش جغرافیایی ژستها، عواطف وایدهها در «اینجا و اکنون» جنبش را توضیح دهد.[۱۰] ایمان گنجی برای مثال با پیش کشیدن مفاهیم سرایت عاطفی و هوش جمعی در میدان اعتراضات و حرکت فوجی معترضان نوعی تحلیل تودهبینانه (fouloscopique) از اعتراضات دی ۹۶ به دست میدهد.[۱۱] مشکل اما آنجاست که مفهوم سرایت میتواند به سرعت به درکی تکخطی از روند گسترش اعتراضات و در نتیجه به جهتگیریهای گمراهکننده استراتژیک منجر شود.
عطف بر تفسیری از «کمیته نامرئی» (که نام مستعار نویسنده یا مجموعهای از نویسندگان در فرانسه است)، یک جایگزین تحلیلی برای «چرخه» و «سرایت»، مفهوم رزونانس یا تشدید است که مبتنی بر روند شبه-اسطورهای بازگشت موجها نیست و بر کثرت ناهمزمان و ناهمگون فضای مبارزه تاکید کرد. رزونانس در عین حال میتواند خطوط گریزی فراسوی تودهمحوری روششناختی ایجاد کند، بدون آنکه تفکر و عمل را به سوی انقباض و فروبستگی درون تصویری خیالی از یک خود منسجم و پایان یافته سوق دهد.
«کمیته نامرئی» مینویسد :
«یک جنبش انقلابی نه از طریق سرایت، بلکه از طریق رزونانس گسترش مییابد.
چیزی که اینجا شکل میگیرد، با موج ضربهای تشدید میشود که از چیزی ساطع میشود که آنجا شکل گرفته (…) خیزش مانند گسترش طاعون یا آتشسوزی جنگل نیست –یعنی یک فرآیند خطی که دومینووار و بهواسطه یک جرقه اولیه گسترش یابد. بلکه چیزی است که مانند موسیقی شکل میگیرد و کانونهای آن، حتی اگر در زمان و مکان پراکنده باشد، باز هم موفق میشوند ریتم ارتعاش خود را تحمیل کنند. تا مدام به تراکم آن افزوده شود. تا جایی که هر گونه بازگشت به وضعیت عادی نمیتواند مطلوب و یا حتی ممکن باشد.»[۱۲]
رزونانس در مقایسه با سرایت یا گسترش سرطانی مفهوم فروتنانهتری است. اگر منطق سرایت عبارت از تکثیر خودهای تحقق یافته و «یک»های انقلابی است، منطق رزونانس اما بر همآهنگی با دیگری، تنظیمشدن روی طول موج دیگری و بسیج «چندگانگی» استوار است، امری که با توجه توپولوژی ناموزون توزیع ستم در ایران امروز اهمیت ویژهای دارد.
"ناتمامی مداوم در گذر اجتماعی-سیاسی در نهایت ناشی از ناتمامی در صیرورت همین تودهها و حفظ اسطوره «انقلاب در جریان» منوط به بازگشت آنها به صحنه است"افق راهبردیای که رزونانس میگشاید نه بازتولید خود که بازتولید خودآیینی است.
هرگونه تصور «یک» سوژه محوری میتواند گمراه کننده باشد، اما تجربه یک سال گذشته نشان داد که شبکه زنان مبارز به طور خاص ـــ از جمله به دلیل قرار گرفتن در تقاطع بحرانهای بازنمایی سیاسی و بازتولید اجتماعی ـــ از امکان و استعداد برجستهای برای همافزایی ضربهها و ارتعاشات برخوردارند.
آنچه قیام ژینا را از شورشهای تودهای پیش از آن متمایز کرد وجود جلوههایی بیسابقه از همآهنگی اعتراضات ناهمگون در آن بود؛ با این حال، انسداد آن را نیز در همین رابطه باید جستوجو کرد. واقعیت آن است که رزونانس میان ضربهها و حرکتهای اعتراضی در وضعیت کنونی به مرحله برگشتناپذیری نرسیده است. اگرچه کانونهای بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متکثرند، اما اعتراضات گروههای اجتماعی و مناطق جغرافیایی، به استثناء همخوانیهای خودبهخودی و به رغم اعلام همبستگیهای نمادین، همچنان ناسازند و فرکانس اعتراضات معلمان با زنان، کردستان با تهران، کارگران پیمانی نفت با حاشینهنشن شهری، حذفشدگان و استثمارشدگان هماهنگ نیست.[۱۳] در پدیده رزوناس، وقتشناسی، هماهنگی و تنظیم ریتم مهمترین شدت و میزان نیرویی است که بهکار گرفته میشود.
وجود اصول و آرمانهای مشترک میتواند افراد و گروهها و جریانهای سیاسی را به هم نزدیک کند، خواستهای مشترک (مثلا خواست یک فرم حکومتی واحد) میتواند زمینهساز همگرایی مبارزات باشد، اما مبنای واقعی وحدت استراتژیک میان جریانها توافق بر روند و فرآیند گذر از نظم موجود است. و از این بابت، چه زمانی بر طبل کوبیدن به اندازه بر چه طبلی کوبیدن مهم است.
رزونانس فرمول جادویی نیست که به تنهایی گذر سیاسی در ایران را «کوتاه» کند، اما دستکم میتواند معیاری برای سنجش دینامیک جنبش و مبنایی برای نوعی سازماندهی بدون مرکز و چندگانه به دست دهد که بوطیقایش را از نه از گذشته که از آینده برگیرد؛ تشدید و تقویت متقابل چندگانگی ـــ که البته ارتباطی به پلورالیسم سیاسی ندارد ــ خود بخشی از فرایند ایجاد یک دموکراسی اجتماعی در ایران است؛ فرایندی که نه در فردای احتمالی سقوط نظام حاکم که مقدم بر آن و از امروز آغاز میشود.
پانویس:
[۱] Gilbert Achcar, The Long Arab Spring, Jacobin, ۵.۱۸.۲۰۱۹.
[۲] Gilbert Achcar, Daesh, c’est la contre-révolution, Jeune Afrique, ۲۸.۲.۲۰۱۷.
[۳] پرویز صداقت، جنبش ژینا، یک سال بعد: ژئوپلتیک، دولت، طبقه، نقد اقتصادی، ۱۶.۰.۲۰۲۳.
[۴] Afshin Matin-Asgari, The Iranian Protests Are the Latest Phase in a Long Cycle of Popular Unrest, Jacobin, ۱۲.۱.۲۰۲۲.
[۵] Michael Löwy, The Politics of Combined and Uneven Development: The Theory of Permanent Revolution. Chicago, Haymarket Books, 2010, pp.
۱۶۰-۱۸۸.
[۶] هسته سرخ علی مسیو، درباره ضرورت و امکان تشکیل هستههای سرخ، منجنیق ۱۷۳، آبان ۱۳۹۹، ص ۲۱. نام این هسته برگرفته از چهره برجسته انقلاب مشروطه، علی مسیو (۱۸۷۹–۱۹۱۰) است.
[۷] هسته سرخ محسن، بحثی درباره سازمان انقلابی و یک نقد، دی ۹۹، فلاخن ۱۷۵، ص ۱۷. نام این هسته برگرفته از نام محسن محمدپور منیعات، نوجوان و کارگر ۱۸ ساله خرمشهری است که در اعتراضات آبان ۹۸ کشته شد.
[۸] همان. ص ۸.
[۹] Asef Bayat, Is Iran on the Verge of Another Revolution?, Journal of Democracy 34, no. ۲ (April ۲۰۲۳).
ترجمه فارسی در سایت زیتون.
[۱۰] در مفهومپردازی خیزشها و جنبشهای اخیر با مفهوم سرایت نگاه کنید به: ایمان گنجی، ایران : خروج دستهجمعی، رادیو زمانه، مهر ۱۴۰۱ و علی ذکایی، ژینا: موقعیتسازی، امتناع، سرایتبخشی، سایت نقد.
[۱۱] ایمان گنجی، جنبش فرودستان: گوشسپردن به آنها که سخن نمیگویند، دی ۹۶
[۱۲] Comité invisible, L’insurrection qui vient, Pais, La Fabrique, 2007, p.
۱۳۱.
[۱۳] در مورد تفاوت و سنجشناپذیری حذف و استثمار نگاه کنید به : امیر کیانپور، تضاد یا تفاهم؟ تمامیت یا خودآیینی؟، رادیو زمانه، بهمن ۱۴۰۱.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران