جنگ، مرگِ زندگی
۳۱ شهریور ۱۴۰۰ / ۲۲:۳۳
جنگ، مرگِ زندگی
۴۱ سال از جنگ ایران و عراق، طولانی ترین نبرد کلاسیک قرن بیستم میگذرد، اما برای من که زاده خوزستان هستم، این جنگ هیچگاه به پایان نرسیده است و وجودش همیشه در زندگیام احساس میشود. وقتی خانوادهات، زاده جنگ است و در آن سال ها ترس، غم و وحشت را لمس کرده و حتی مرگ را به چشم دیده است، پاک کردن آثار جنگ از زندگی ممکن نیست.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زندگی، جنگ و دیگر هیچ
۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ بود که جنگ میان ایران و عراق آغاز شد و پس از ۲۸۸۷ روز در مردادماه ۱۳۶۷ پایان یافت. در این جنگ که بیش از ۵۰۰ هزار نفر از نیروهای نظامی و غیر نظامی دو کشور کشته شدند، بسیاری از مردم در شهرهای درگیر جنگ به زندگی روزمره خود می پرداختند و زندگی در میان جنگ جریان داشت.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از سمت راست:
۱.صدیقه(مادرم) به همراه جمعی از دانش آموزانش- این عکس در مدرسهای در دزفول در سال ۱۳۶۴ و در اوج حملات موشکی کشور عراق به ایران گرفته شده است. مادرم می گوید: "بچه ها به مدرسه می آمدند، درس می خواندند و هروقت آژیرخطر به صدا در می آمد بچه ها را به شبستان مدرسه میبردیم تا آب ها از آسیب بیفتد."
۲.عکس خانوادگی مهدی (پدرم)- این عکس در نوروز ۱۳۶۷ و در اواخر جنگ ایران و عراق، در اهواز گرفته شده است. در این عکس مهدی (پدرم) به همراه خانواده اش عید نوروز را جشن گرفته و پای سفره هفت سین نشسته اند.
۳.نیما (پسرخاله) - پارک شهربازی لاله اهواز در سال ۱۳۶۳
۴.عروسی محمدعلی (دایی پدرم) – این عکس در سال ۱۳۶۵ در دزفول و در زمان حملات هوایی کشور عراق به این شهرستان گرفته شده است.
"۱۰ ماه در یک خانه (اصفهان ) ساکن شدیم و پس از آن به شهرری در نزدیکی تهران رفتیم و مدتی آنجا زندگی کردیم"در آن سال ها مردم درگیر در مناطق جنگی، در زمان عروسی وقتی حمله موشکی می شد، مجبور بودند چراغ های خانه خود را خاموش کنند تا شرایط عادی شود.
۵.خانه محمدحسین (پدربزرگم) – این عکس در سال ۱۳۶۲ در اهواز و در منطقه کمپلو گرفته شده است. لشکر۹۲ زرهی ارتش در نزدیکی خانه پدربزرگم بود و اعضای خانواده همیشه تردد نظامیان ارتشی و تانکهای ایران را میدیدند.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آوار آوارگی
آغاز جنگ ایران و عراق و حملات موشکی و توپخانه ای عراق به شهرها، باعث شد بسیاری از مردم به ویژه در شهرهای جنوبی خوزستان مجبور به ترک خانههای خود شوند و به مناطقی بروند که جانشان در امان باشد. خانواده هایی که به شهرها یا استانهای دیگر میرفتند، جنگ زده شناخته میشدند.
عبدالحسین (عموی من) می گوید: "اواسط مهرماه ۱۳۵۹ و در زمانی که عراق حملات سنگینی به اهواز انجام میداد، خانواده ما از اهواز به سختی و سوار بر یک کامیون به سمت اصفهان رفتند، تا اندکی در امان باشیم. ۱۰ ماه در یک خانه (اصفهان ) ساکن شدیم و پس از آن به شهرری در نزدیکی تهران رفتیم و مدتی آنجا زندگی کردیم. همه آن روزهایی که دور از خانه و خارج از اهوازبودیم، آواره بودیم.
در این یک سال حتی بچه ها به مدرسه نرفتند و درس نخواندند."
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مسلسل های پلاستیکی
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمیکند.
فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: audio/mp3
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پولک های براق
مهدی (پدرم) می گوید: "در زمان جنگ بسیاری از خانواده ها در اهواز، شب ها در پشت بام خانه میخوابیدند. صبح گاهی یکباره صدای هواپیماهای عراقی به گوش میرسید و همه را از خواب بیدار میکرد. این هواپیماها در خورشید مثل پولک های براق میدرخشیدند و یکهو به سمت زمین شیرجه می زدند، تا منطقه را بمباران کنند. خانه ما نزدیک لشکر ۹۲ زرهی ارتش بود و معمولا عبور هواپیماهای عراقی را در آسمان می دیدیم."
از سمت راست:
۱.مهدی (پدرم) - این عکس ساعت ۲بامداد فروردین ماه ۱۳۶۳ در مسجد علی بن موسی الرضا(ع) منطقه کمپلو اهواز در حال گشت شبانه گرفته است.
۲.هواپیمای سوخو عراق در آسمان ایران
"این هواپیماها در خورشید مثل پولک های براق میدرخشیدند و یکهو به سمت زمین شیرجه می زدند، تا منطقه را بمباران کنند"
فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: audio/mp3
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آتشبار
جنگ ایران و عراق در آن سالها هر خانوادهای را به شکلی درگیر کرده بود؛ از فرزند و همسر تا عمو و عمه، دایی و خاله، دوست و همسایه و... هر خانوادهای مضطرب و نگران بود و ترساز دستدادن عزیزانش را داشت.
از سمت راست:
۱.امیر منصور(عموی من) - این عکس در تاریخ یک فروردین ماه ۱۳۶۳ در تلمبه خانه شرکت نفت در منطقه چنار- ۳۰ کیلومتری جاده اندیمشک به سمت خرم آباد گرفته شده است.
۲.آتشبار یکم مهران-توپخانه ۱۰۵- این عکس در تاریخ ۲۸ آذرماه ۱۳۶۳ گرفته شده است.
۳.تونل های سربازان عراقی واقع در خاک کشور عراق -حسین-امیر منصور-کریم- این عکس در دی ماه ۱۳۶۴ در مرز مهران و در خاک عراق گرفته شده است.
۴.سنگر توپ یکم قرارگاه -فریدون-ناصر-فریدون-فرج -امیرمنصور-آزاد- این عکس در آذرماه ۱۳۶۳گرفته شده است.
۱.عزیز (پسرعمه پدرم) -او مهرماه ۱۳۵۹ به اسارت عراق درآمد و پس از حدود ۱۰ سال، در مردادماه ۱۳۶۹ به ایران بازگشت.
۲.نامه زهرا(عمه پدرم) - در زمانی که پسر زهرا (عزیز ) اسیر بود، او به کلاسهای نهضت سواد آموزی رفت تا با دستخط خودش برای پسرش نامه بنویسید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جنایت و مکافات
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ما نیز مردمی هستیم
وقتی جنگی در جهان آغاز میشود، دیگر تمام شدنی نیست و برای همیشه در قلب، مغز و زندگی انسانها باقی میماندو ادامه دارد؛ حتی برای نسل هایی که جنگ را ندیدهاند، اما بعدها در جایی متولد میشوند که روزی در آنجا جنگ بوده است. مثل من که سال ها پس از جنگ تحمیلی، در خوزستان به دنیا آمدم اما همیشه جنگ را در زندگی، احساس کردهام. "جنگ، مر ِگ زندگی است "و برای من که زاده خوزستانم، جنگ هیچگاه تمام نمیشود. هر روز که چشم باز میکنم آثار جنگ را میبینم و شبها با کابوس جنگ و دردهای بی درمان پس از آن میخوابم.
تصویر جنگ برای من، گلوله ای است که جسم زندگی را از پای درآورده و پوکهاش تا ابد روح زندگی را میکشد.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عکس ها و متن : شایان حاجی نجف
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران