داستان حاج حسینی که قرار نبود شهید شود؛ اما شد + تصاویر

داستان حاج حسینی که قرار نبود شهید شود؛ اما شد + تصاویر
باشگاه خبرنگاران
باشگاه خبرنگاران - ۲۳ خرداد ۱۴۰۰



به  گزارش  خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، جنگ در سوریه بالا گرفته بود و تروریست‌ها تا پشت در‌های کاخ ریاست جمهوری سوریه نیز رسیده بودند و خمپاره‌ها و گلوله هایشان به نزدیکی حریم حضرت زینب (س) می‌رسید، در این میان به درخواست رسمی کشور سوریه نیرو‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صورت مستشاری در خاک سوریه حضور پیدا کردند تا جلوی پیشروی و حضور گروهک تروریستی داعش در خاک سوریه را بگیرند. سرانجام با حضور حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش در میدان مبارزه با داعش جریان عوض شد و شهید سپهبد قاسم سلیمانی پایان حکومت داعش را اعلام کرد؛ اما در این میان حاج قاسم تنها نبود و سرداران گمنامی هم در کنار این شهید بودند مثل سردار شهید حسین بادپا.

سردار شهید حسین بادپا کیست؟

سردار شهید مدافع حرم حسین بادپا به تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ و در خانواده‌ای مذهبی اهل شهر رفسنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر محل تولدش سپری کرد. تقارن سنین نوجوانی او با دوران دفاع مقدس باعث شده بود تمام فکر و خیال حسین مشغول اعزام به جبهه باشد. اشتیاق حاج حسین به حضور در جبهه‌ها بالاخره نتیجه داد و او به محض ورود به ۱۵ سالگی عازم جبهه‌های نبرد با نیرو‌های بعثی شد، حسین بادپا از آن به بعد به مدت ۴ سال تمام را در جبهه‌ها گذراند و در این مدت به عنوان مسئول محور شناسایی و در مقاطعی هم در قائم مقام فرمانده گروهان یا معاون گردان انجام وظیفه کرد.

شهید حسین باد پا از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بار‌ها مجروح شد و با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد، ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریت‌های جنوب‌شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود.

شهید بادپا خدمات زیادی را در عملیات‌های لشکر ۴۱ ثارالله در سال‌های ۷۱ تا ۷۳ در گردان زرهی تقدیم انقلاب کرد و حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم، با راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی منشا خدمت به روستاییان و مردم محروم بود و هیچ گاه ارتباط خود با بسیج و سپاه پاسداران را قطع و حتی کمرنگ نکرد.

فرزند شهید بادپا در مورد پدر می گوید که پدر من بعد از سپری کردن دوران خدمت خود در سپاه پاسداران، نسبت به راه اندازی دفاتر بیمه روستایی در مناطق محروم استان‌های کرمان و هرمزگان اقدام کرد که خدمت بزرگی به عشایر و مردم استان بود و در حال حاضر همچنان این دفاتر برقرار است. با آغاز درگیری‌های بین نیرو‌های مقاومت و تکفیری‌ها در سوریه حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شامات شد و بالاخره در فرودین ماه سال ۹۴ در منطقه‌ای به نام بصری الحریر استان درعا سوریه به شهادت رسید.

شهید بادپا از جمله شهدایی است که از نظر خصایص اخلاقی بسیار برتر بودند و سردار سلیمانی را به عنوان الگوی برتر خود انتخاب کرده بودند و دیوانه وار به این سردار بزرگوار عشق می‌ورزند.

این شهید بزرگوار توجه ویژه‌ای به خواندن نماز در اول وقت داشتند و یک ساعت قبل از اذان به پیشواز سخن گفتن با خداوند متعال می‌رفتند، ضمن آنکه در دوری از گناهان زبان بسیار مصمم بودند.

"تقارن سنین نوجوانی او با دوران دفاع مقدس باعث شده بود تمام فکر و خیال حسین مشغول اعزام به جبهه باشد"حاج حسین با وجود اینکه وضعیت مالی خوبی داشت، اما هیچ وابستگی به مال دنیا نداشت و در کمک به محرومین همیشه پیشگام بود. تواضع، بارزترین شاخصه اخلاقی این شهید بزرگوار بود و مهم‌ترین دغدغه ایشان جلوگیری از رنجش اطرافیان بود.

شهید بادپا مرد عمل بود و سعی می‌کرد درستی یا نادرستی یک عمل را در اجرا نشان دهد؛ از این رو اهل نصیحت نبود و در برخورد‌های خود به گونه‌ای عمل می‌کرد که خود فرد تشویق به انجام یک عمل شود.

مدافع وطنی که مدافع حرم شد

۳۰ سال از جنگ گذشت و دهه ۹۰ از راه رسید و جنگ و درگیری در سوریه آغاز شد؛ دوباره حسین، عزم رفتن کرد. امیدوار بود شاید این بار اتفاقی بیفتد و گره از کارش باز شود. با رفیق دیرینه خود در لشکر ۴۱ ثارالله کرمان که حالا فرمانده جنگ سوریه شده بود، تماس گرفت. حسین می‌دانست اعزام‌ها به همین راحتی انجام نمی‌شود.

با حاج قاسم صحبت کرد، اما او مخالفت کرد و در جواب همه اصرار‌ها و التماس‌های حسین گفته بود نه، نمی‌شود!

چه کار باید می‌کرد؟ فکری به ذهنش رسیده بود. حاج قاسم جنسش شبیه حاج احمد متوسلیان بود و حسین می‌دانست اگر مثل آن رزمنده‌ای که چادر همسرش را واسطه کرد تا حاج احمد او را ببخشد و از او راضی شود، حاج قاسم هم با دیدن همسر او ممکن است از موضعش پایین بیاید. او رفیق خود را می‌شناخت و می‌دانست جز این راه محال است "نه" سردار سلیمانی "آره" شود.

دست همسرش را گرفت و رفت به دیدار حاج قاسم. پشت خانم به حالت تواضع پنهان شد و حاجی را به آبروی چادر همسرش قسم داد. این واسطه چیزی نبود که سردار سلیمانی بتواند از آن عبور کند و باز هم بگوید "نه".

"حاج حسین با وجود اینکه وضعیت مالی خوبی داشت، اما هیچ وابستگی به مال دنیا نداشت و در کمک به محرومین همیشه پیشگام بود"راهی که حسین به ذهنش رسید، جواب داد و بالاخره پوتین جهاد در سوریه را پوشید و همراه حاج قاسم عازم سرزمین شام شد.

شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده  تعریف می‌کند که یکی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله که نمی‌شناختمش با خنده رو به من گفت این بنده خدا را نمی‌شناسم، ولی حسین شهید نمیشه، این رو شهید یوسف الهی گفته. حاج قاسم گفت نه؛ اگر اون کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید می‌شود. به محض اینکه حاج قاسم این جمله را گفت شهید بادپا خشکش زد؛ رو به من گفت، ابراهیم حاجی چی گفت؟ جمله حاج قاسم را تکرار کردم و گفتم حاجی گفت اگه آن کسی که باید برایش دعا کند، دعا کند، شهید می‌شود.

آن شب زمانی که به خانه حاج حسین برگشتیم حاجی دوباره از من پرسید حاج قاسم چی گفت؟ دوباره بعد از آن حدود چهار یا پنج بار حاج حسین این را از من پرسید. بعد از مدتی حاج حسین بادپا رو به من گفت ابراهیم؛ حاج قاسم از غیب خبر داره؟ گفتم یعنی چی از غیب خبر داره؟ حاج حسین گفت، آخه من یه خوابی دیده بودم که این خواب را تا به حال برای کسی تعریف نکردم. پرسیدم چه خوابی؟ حاج حسین گفت چندی قبل خواب شهید کاظمی را که پیغام شهید یوسف الهی را برایم آورد و گفت تو شهید نمی‌شوی دیدم.

در خواب به شهید کاظمی گفتم یک دعا کن من هم بیایم پیش شما و خدا مرا به شما برسونه، ولی شهید کاظمی دعا نکرد.

گفتم باشه دعا نکن من دعا می‌کنم تو آمین بگو و گفتم خدا منو به شهدا برسون. باز هم شهید کاظمی آمین نگفت و فقط شهید کاظمی به صورتم نگاه کرد و خندید. حاج حسین رو به من ادامه داد: ابراهیم؛ حاج قاسم از کجا فهمید که گفت اگر آن کسی که باید برایت دعا کند، دعا کند، شهید می‌شوی؟

حاج حسین در دیداری از مادر شهید کاظمی می‌خواهد برای عاقبت بخیر شدنش دعا کند و مادر شهید کاظمی در حالی که دست هایش را رو به آسمان می‌گیرد از خدا عاقبت بخیری حاج حسین را می‌خواهد و دعا می‌کند؛ و اینگونه اثر می‌کند دعای شهید کاظمی از زبان مادرش.

سردار شهید حسین بادپا بالاخره مزد سال‌ها رزمندگی و ایثارگری را در سوریه گرفت و در اولین روز اردیبهشت ماه سال ۹۴ به همراه همرزم خود شهید هادی کجباف در عملیاتی در منطقه بصری الحریر استان درعا سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید مدافع حرم حسین بادپا پس از شهادت برای مدتی اسیر داعشی‌ها بود و با تاخیر یک ماهه به میهن برگشت و در میان تشییع پرشور همشهریانش تدفین شد.

روایتی از دیدار خانواده سردار شهید بادپا با فرمانده کل

خانواده شهید «حسین بادپا» از کرمان دومین خانواده شهیدی است که مورد تجلیل رهبر معظم انقلاب قرار می‌گیرد. پدر پیر شهید لنگ لنگان خود را به آقا می‌رساند؛ پیرمرد‌ نمی‌تواند جلوی اشکش را بگیرد و با اشک بر پیشانی آقا بوسه می‌زند.

مادر شهید می گوید: «آقا را اذیت نکن!» آقا پاسخش را با خنده می‌دهند: «اذیت که نیست خانم!» پدر و مادر شهید دعا می‌کنند که دیگر فرزندانشان هم در راه ولایت فدا شوند؛ دختر شهید از رهبری برای کنکورش التماس دعا دارد؛ آقا هم برایش دعا‌ می‌کنند: «انشاءالله؛ اولا در کنکور قبول شوی و بعد هم زود ازدواج کنی» حسن ختام دیدار این خانواده،  پنج بوسه آقا بر گونه راست و یک بوسه بر گونه چپ پسر کلاس اولی شهید بادپا است.

انتهای پیام/

.

منابع خبر

اخبار مرتبط