قسمت سیزده آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت سیزده 13Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۳
آپارتمان بی گناهان ۳-۴
اگه و نریمان در کوچه با هم روبرو می شوند. اگه از او می پرسد که چرا خواهرشان انقدر از آنها متنفر است. نریمان می گوید: «خواهرم از شما نه فقط از آبجیت بدش میاد. آبجیم فکر میکنه عشق چیز خیلی بدیه. » بعد با هم قدم زنان تا در خانه می روند.
" سریال آپارتمان بیگناهان قسمت سیزده 13Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۳ آپارتمان بی گناهان ۳-۴اگه و نریمان در کوچه با هم روبرو می شوند"گلبن از پنجره آنها را می بیند و با استرس سعی می کند صفیه بویی از این ماجرا نبرد وگرنه حساب نریمان را می رسد. وقتی نریمان جلوتر از اگه وارد ساختمان می شود فورا به واحدی که ملافه ها را انجا می اندازند می رود که اگه هم دنبالش می رود و نریمان برای این که او از دیدن ملافه ها شوکه نشود، بیرون می آید تا به خانه برود که صفیه در راه پله ها با انها روبرو می شود و با عصبانیت سر نریمان فریاد میزند که به خانه برود. بعد هم سر اگه داد میزند که باید حواسش را جمع کند اما اگه می گوید: «دیوونه محلی هستی؟ با همه چرا دعوا داری! یه بار دیگه در مورد آبجیم بد حرف بزنی خودم حالتو میگیرم! » صفیه ول کن نیست و سراغ ممدوح می رود و می گوید: «فکر میکردم آدم عاقلی هستی! اما وقتی میبینم هنوز اینجایی معلومه چجور آدم بیخیالی هستی! » ممدوح می گوید: «ما قراره بریم نگران نباش. اما به خاطر این که نوه من دختر بدیه نمیریم به خاطر این که داداش تو ول کن نوه م نیست میریم! یه بار دیگه هم اسم نوه مو به زبون کثیفت نیار! » صفیه وقتی می فهمد انها قصد رفتن دارند، انقدر خوشحال می شود که حتی نریمان را تنبیه نمی کند و با انرژی شروع به پختن کوفته که غذای مورد علاقه ی هان است می کند و حتی از نریمان می خواهد تا آهنگ شادی باز کنند که کمی هم قر بدهند! نریمان و گلبن از این رفتار او جا می خورند اما خیلی خوشحال می شوند و با هم شروع به رقصیدن می کنند.
اسرا و اینجی در میخانه هستند که هان و اسد هم خودشان را می رسانند.
اینجی از دیدن هان جا می خورد. ساعت ها هان از میز دیگری به اینجی خیره می شود. اسد برای این که حرکتی زده باشد، شروع به خواندن می کند و هان را از جایش بلند می کند. اسرا هم اینجی را به سمت هان می فرستد و انها در آغوش هم شروع به رقصیدن می کنند. اینجی ناگهان با ناراحتی خودش را از آغوش او بیرون می کشد و می رود.
"گلبن از پنجره آنها را می بیند و با استرس سعی می کند صفیه بویی از این ماجرا نبرد وگرنه حساب نریمان را می رسد"هان دنبالش می رود و اینجی کلافه می گوید: «نباید انقدر هم برات سخت باشه فقط سه روزه همو میشناسیم. » هان می گوید: «مثلا من تو همین مدت نمیدونم که هرباری که خجالت میکشی موهاتو با دستات پشت گوشات میبری. فرض کنیم نمیدونم وقتی داری فیلم مورد علاقه ت رو میبینی تو غمگین ترین صحنه نه، بلکه تو شادترین لحظه هاشون چشمات پر از اشک میشه... اینم نمیدونم گل مورد علاقه ت یاسمین هست فقط حدس زدم چون همیشه بوی یاسمین میدی...» اینجی تحت تاثیر حرف های او با چشمان پر از اشک به او خیره می شود اما برای فرار از حرف های بعدش دوباره از او جدا نمی شود و می رود.
صفیه و دخترها با هیجان منتظر امدن هان هستند اما ساعتی گذشته و خبری از او نشده.
اینجی وقتی وارد خانه می شود با اویگار روبرو می شود. اویگار دو سال رابطه شان برای ممدوح تعریف کرده تا بتواند رضایت او را جلب کند که بتواند با اینجی ازدواج کند اما ممدوح که از دروغ های اینجی عصبانی شده و طاقتش تمام شده می گوید: «فکر نمیکردم اینجوری سرافکندم کنی. » اینجی با عصبانیت و نفرت اویگار را کشان کشان از خانه بیرون می کند.
وقتی هان وارد خانه می شود، صفیه زخم زبان هایش را شروع می کند و می گوید: «از اون دختر فاصله بگیرد وگرنه منم مثل مامان دق میکنم و میمیرم. » هان می گوید: «تو دردت اینجی نیست.
"هان دنبالش می رود و اینجی کلافه می گوید: «نباید انقدر هم برات سخت باشه فقط سه روزه همو میشناسیم"دردت اینه تنها و بی کس نمونی. من به خاطر خانواده م اینجام. چه باور کنی چه نکنی چون دوستت دارم اینجام. » و می رود و از پنجره اتاقش وقتی اینجی را می بیند به سمتش می رود و اینجی که اعصابش خرد است حتی حوصله صحبت با او را ندارد و ساختمان را ترک می کند.
حکمت جلو می آید و به صفیه که داد و هوار راه انداخته می گوید: «چرا اینجوری هستی؟ چرا اذیتش میکنی؟ میخوای شبیه من و تو بشه و زندگیش تلف شه؟ » صفیه می گوید: «تو مگه زندگیتو به خاطر ماها تلف کردی؟! تو هیچ وقت مارو دوست نداشتی. همیشه جلو دست و پات بودیم.
همیشه مایه خجالتت بودم. مسئول رفتارای صفیه ای که نمیپسندی تویی. » حکمت با غصه و ناراحتی می گوید: «حق با توئه دخترم. من کوتاهی کردم. » اما صفیه ول کن نیست و می گوید: «وقتی حق با من باشه چی عوض میشه؟ تو خوب میدونی که مقصری! شماها که پشت سرم میگین این خونه رو مثل جهنم کردم، آتیش اون جهنم رو من باد نمیزنم! کار باباتونه! » حکمت که قلبش ضعیف است از فشار زیاد ناگهان حالش بد می شود و روی زمین می افتد.
"» هان می گوید: «مثلا من تو همین مدت نمیدونم که هرباری که خجالت میکشی موهاتو با دستات پشت گوشات میبری"گلبن و نریمان با استرس سعی می کنند به آمبولانس یا هان زنگ بزنند اما صفیه که ترسیده می گوید: «آمبولانس نیاد. خونه مو کثیف میکنن. یه کاری کنین. بابام از دست نره. »
اینجی کنار ساحل نشسته.
هان هم کنارش می نشیند و می گوید: «حالا که جدا موندن نتونست چیزی رو درست کنه چرا این کارو با ما میکنی اینجی؟ اگه تو چشم ها تو هم خودمونو نمیدیدم باور کن از زندگیت بیرون میرفتم اما من میتونم صدای قلبت رو بشنوم. » اینجی با چشمان پر از اشک می گوید: «ما اونا هیچ وقت مارو قبول نمیکنن. » هان می گوید: «اگه اونارو مجبور کنیم که قبولمون کنن چی؟ ازدواج کنیم. » اینجی جا خورده و خنده اش می گیرد اما هان با جدیت می گوید: «بیا این بار بقیه رو نه، مارو انتخاب کن اینجی. با من ازدواج کن.
»
قسمت بعدی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت چهارده ۱۴ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بیگناهان قسمت دوازده ۱۲ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۴ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۲اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران