سریال خواهران و برادران قسمت ۲۲۱

پندار - ۷ خرداد ۱۴۰۲

خلاصه قسمت ۷۰ سریال خواهران و برادران

یاسمین سوگی را که در حال درد کشیدن است می‌بیند و با عجله و به کمک مادرش او را به بیمارستان می‌برند.

عاکف از شوال باج می‌گیرد

عاکف به سراغ احمد می‌آید تا حقوقش را بگیرد، در خانه‌ی احمد باز است و عاکف هم وارد می‌شود و احمد را صدا می‌زند اما کسی جواب نمی‌دهد. عاکف شوال و یاسمن را از دور می‌بیند که انگار دست کسی را گرفته‌اند و به سختی راه می‌برند. عاکف ` از آنها عکس می‌گیرد و با زوم کردن روی عکس متوجه می‌شود آن شخص سوگی و بدحال است. عاکف با خودش می‌گوید مادر احمد مریض است، بگذارم بعدا حسابم را با او تسویه کنم.

برک به سرپ می‌گوید شرط بندی تمام است و او دیگر با آیبیکه آشتی کرده است، بعد هم سرپ را در آغوش می‌گیرد و از او به خاطر این که باعث شده با آیبیکه آشتی کند تشکر می‌کند. سرپ هم می‌گوید پس لازم نیست امشب افرا را برای شام بیرون ببرم.

یاسمین و شوال سوگی را به بیمارستان رسانده‌اند.

"عاکف شوال و یاسمن را از دور می‌بیند که انگار دست کسی را گرفته‌اند و به سختی راه می‌برند"یاسمین از مادرش می‌پرسد که مادربزرگ با این حال مریضش در انباری چه کاری داشته است. شوال نمی‌داند چطور بگوید.

نباهت دست از تلاش برای جدایی پسرش بر نمی‌دارد

بیشتر ببینید:

سریال خواهران و برادران قسمت ۲۲۵

مه 29, ۲۰۲۳

سریال خواهران و برادران قسمت ۲۲۳

مه 29, ۲۰۲۳
قبلی بعدی

آسیه و دوروک برای شام به خانه‌ی نباهت می‌روند، نباهت از رستوران همیشگی غذا سفارش داده است و می‌گوید امیدوارم آسیه هم غذا را دوست داشته باشد چون نمی‌خواهد گرسنه بماند. آسیه هم می‌گوید مشکلی ندارد.

افرا با سرپ تماس می‌گیرد که دلیل کنسل شدن قرارشان را بداند چون سرپ تنها پیام داده است که قرار کنسل است. گونول به دخترش دلداری می‌دهد که حتما مشکلی برایش پیش آمده وگرنه پسری که اینطور برای بدست آوردن دلت تلاش می‌کند چطور می‌تواند در سه ساعت منصرف شود؟ هیمچکس نمی‌تواند زیبایی تو را ببیند و منصرف شود.

نباهت برای شام غذاهای دریایی سفارش داده است و می‌پرسد آسیه تو غذا را دوست داری؟ آسیه می‌گوید تا به حال این غذاها را نخورده است. سعی می‌کند خرچنگ را جدا کند اما نمی‌تواند، دوروک می‌خواهد کمکش کند که نباهت می‌گوید پسرم اگر بعی خوب غذا نخورده است.

شوال سوگی را می‌بیند و می‌خواهد او را ببوسد که سوگی اجازه نمی‌دهد. به او می‌گوید ببین به خاطر پول چه بلایی سرم آوردی، تورا نمی‌بخشم. یاسمین مادرش را سرزنش می‌کند و می‌خواهد به پدرش زنگ بزند که شوال آن را قطع می‌کند و می‌گوید یادت باشد که مادر بزرگ برای قهوه خوردن به خانه ما آمده بود و ناگهان حالش بد شد و ما او را به بیمارستان آوردیم. یاسمین به عمر زنگ می‌زد و خبر سکته کردن خاله سوگی را به او می‌دهد، عمر سریعا به بیمارستان می‌رود.

دوروک می‌رود در را باز کند. نباهت می‌گوید اختلاف طبقاتی بین شما حتی در غذا خوردنتان هم واضح است.

"عاکف ` از آنها عکس می‌گیرد و با زوم کردن روی عکس متوجه می‌شود آن شخص سوگی و بدحال است"بهتر است الان جددا جایی رفتید می‌خواهی همینطور مثل بچه‌ها غذای آسیه را آماده کنی؟ مگر خودش آدم بزرگی نیست؟ دوروک می‌گوید بله، دقیقا همین کار را می‌کند.

یاسمن باورش نمی‌شود چرا مادرش چنین کاری کرده است. دکتر می‌گوید سوگی در راه سکته کرده و احتمالا مدت زیادا شوی چون بعدا عمر وقتی برای لوس بازی‌های تو نخواهد داشت. آسیه می‌گوید نباهت خانم ما به خاطر چنین چیزهایی از هم جدا نخواهیم شد. دوروک برای آسیه پیتزاری سبزیجات گرفته است و از او می‌پرسد این طعم را دوست دارد؟ آسیه می‌گوید بله درست یادت بود. دوروک به مادرش می‌گوید من همه چیز این دختر را دوست دارم و هیچ چیزی را راجع به او فراموش نمی‌کنم.

عمر با آسیه تماس می‌گیرد و خبر سکته‌ی خاله سوگی را می‌دهد. آسیه عذرخواهی می‌کند که باید مهمانی را ترک کند. دوروک هم او راه همراهی می‌کند. نباهت با خودش می‌گوید این دختر چطور پسر من را خام کرده است، چطور باید از شرش راحت شوم؟

عاکف قضیه‌ی سوگی را به سوزان می‌گوید و می‌گوید آدم اندازه‌ی احمد هم که بد باشد نمی‌تواند مادرش را از خانه بیرون بیاندازد.

مرتبط

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری دانشجو - ۲۸ دی ۱۴۰۰
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱