شهید سیدمحمد صنیع خانی؛ سخت کوش، صبور و پرتحرک
دوره هشت ساله دفاع مقدس فرصت مناسبی را برای آشنایی با انسان های بزرگ، خالص، شجاع و جالب ایجاد کرد. جنگ تحمیلی رفقای عزیزی را برای همراهی و همدلی به ارمغان آورد و باعث شد تا دوستی های جدیدی در صحنه درگیری با دشمن تجربه شود. گرچه بسیاری از آن افراد ساخته شده و آبدیده در میدان جبهه ها، خیلی زود در جریان جنگ و پس از آن به اوج و کمال انسانیت رسیدند و جان خود را در راه خداوند مهربان تقدیم دفاع از انقلاب و کشور کردند ولی قصه زندگی و خاطره فداکاری ها و یادحماسه آفرینی هایشان در ذهن و روان بسیاری از ایرانیان همچنان باقی است.
جنگ تحمیلی صدام، دوستان و یاران زیادی را از ما گرفت، انسان¬هایی که افکار و رفتار خوبشان را برای ما به ارث گذاشتند و خیلی زود به ستاره سهیل زندگی تبدیل شدند. یکی از آن عزیزان فراموش ناشدنی و افراد فعال و پُر جنب و جوش دوران جنگ، سیدمحمد صنیع¬خانی است که با خُلق و خُویِ جذابش، مِهر خود را در قلب و دل بسیاری از رفقای خود جا کرده بود.
"دوره هشت ساله دفاع مقدس فرصت مناسبی را برای آشنایی با انسان های بزرگ، خالص، شجاع و جالب ایجاد کرد"البته همه شهدای عزیز محبوب خانواده، دوستان، آشنایان و مردم ایران هستند ولی بعضی از آنها پرآوازه تر هستند و رفتنشان به ویژه پس از پایان جنگ برای "بازماندگان از شهادت" دردناک تر است.
صنیع¬خانی بنیانگذار و فرمانده ترابری سپاه در جبهه ها بود. او این مسئولیت را با توجه به استعداد و علائقش پذیرفته بود و انسانِ "کاربلدی" بود و الحق که خوب از پسِ آن کار سنگین و پُردردسر برآمد. تحرک یگان های سپاه در جبهه های مختلف وابسته به توانمندی های "واحد ترابری" بود که در مجموعه تدارکات سازماندهی شده بود. انتقال تجهیزات سنگین به جبهه ها مثل توپخانه، انواع قطعات پل ها، شناورها و لودر و بلدزر که در ایستادگی رزمندگان در خطوط مقدم جبهه نقش مهمی را ایفا می¬کرد، همگی از برنامه ها و مأموریت های واحد ترابری سپاه بود که با خرید کمرشکن ها و بوجی ها و انواع کامیون ها هر روز گسترش می¬یافت.
صنیع¬خانی در اداره و مدیریت واحد ترابری فردی "نوگرا" و "صاحب سبک" بود و از شیوه های مختلف برای رساندن تدارکات سنگین به جبهه ها استفاده می کرد. "خودآموختگی" او در جبهه ها موجب شد تا انجام هیچ کاری برای او "نشد" نداشته باشد. او با تکیه بر "تجربیات شخصی" حریف مشکلاتِ حرفه ای کارش بود. انسانی "سخت کوش"، "صبور" و "پرتحرک" بود و از سکون گریزان بود. تا آنجایی که در توان داشت به طور شبانروزی در خدمت رزمندگان و یگان های رزمی و حل مشکلات آن¬ها بود.
"جنگ تحمیلی رفقای عزیزی را برای همراهی و همدلی به ارمغان آورد و باعث شد تا دوستی های جدیدی در صحنه درگیری با دشمن تجربه شود"تغییر و تحولات در نیازهای جبهه ها، او را فعال تر می¬کرد و توان سازمانی واحد ترابری را نیز افزایش می¬داد.
در عملیات¬های والفجر۸ ، کربلای۴ و ۵ که نیاز به غافگیری بیشتری در جبهه ها بود و جابجایی های زیادی در جبهه ها باید انجام می¬شد، ترابری سپاه کمک زیادی به رزمندگان و فرماندهان یگان ها و قرارگاه ها برای نقل و انتقالات ادوات نظامی و تجهیزات پشتیبانی کرد. با روی گشاده ای که سیدمحمد داشت کمتر کسی از فرماندهان و مسئولین جنگ است که تلاش های او را در ایام سخت عملیات از یاد برده باشد.
سیدمحمد از متن مردم کوچه و بازار نازی آباد برخاسته بود و به امام خمینی ارادت فراوان داشت. او با همان فرهنگ و ادبیات "پایین شهری" در جبهه حضور یافته بود و با زبانِ مردم و بی تکلّف با رزمندگان مراوده داشت و با آن¬ها ارتباط برقرار می¬کرد.
البته خانواده صنیع خانی که اصالتاً اهل قم و همشهری ما هستند، همگی انقلابی و از علاقمندان امام خمینی و در خدمت جبهه بوده اند و من به ویژه از نزدیک با اخوی سیدمحمد آقای سیدعلی صنیع¬خانی مدت¬ها از نزدیک همکار بوده ام.
به هر حال سیدمحمد صنیع خانی در ماه های آخر جنگ و در جریان عملیات والفجر۱۰ که ارتش عراق بیشترین سلاح شیمیایی را علیه مردم حلبچه و رزمندگان اسلام بکار برد، شیمیایی شد. پس از پایان جنگ، عوارض ناشی از گازهای شیمیایی سیدمحمد را دچار بیماری لاعلاجی کرد. او در دوره بیماری حدوداً یکساله، رنج و درد سختی را تحمل کرد. وقتی از سفر معالجاتی پنج ماهه از لندن بازگشت و درست چند روز قبل از شهادتش به عیادتش در بیمارستان ساسان در بلوار کشاورز رفتم.
"جنگ تحمیلی صدام، دوستان و یاران زیادی را از ما گرفت، انسان¬هایی که افکار و رفتار خوبشان را برای ما به ارث گذاشتند و خیلی زود به ستاره سهیل زندگی تبدیل شدند"تأثیر جنگ افزارهای شیمیایی هیکل و قیافه او را خیلی رنجور و دگرگون کرده بود ولی روحیه او همچنان شاداب و امیدوار بود. موهای زیبایش ریخته بود و چهره جذابش تغییر کرده بود به گونه ای که ابتدا او را نشناختم و فکر کردم به اشتباه به اتاق او آمده ام. ولی وقتی سیدمحمد مرا با اسم کوچک صدا کرد فهمیدم که صدام چه ظلمی به سیدمحمد و امثال او کرده است. به بالینش برگشتم و پس از چند ماه دوباره او را دیدم.
با وی که سه سال از من بزرگتر بود خیلی حرف زدم، احساس کردم که گازهای شیمیایی توان و نفس او را گرفته است، ولی در عین حال او بود که به اطرافیان و خانواده خود دلداری و آرامش می¬داد.
می دانست که روزهای آخرِ عمر خویش را سپری می کند ولی راضی به رضای خداوند بزرگ بود و خود را برای دیدار با معبود آماده کرده بود.
او که برادر ۱۷ ساله اش در سال های اولیه جنگ به شهادت رسیده بود، نگران مرگ نبود، زیرا حیات پس از مرگ را جاودانه می دانست و به لقاء الهی امیدوار بود. او در عمر کوتاه خود از تمام ظرفیت های وجودی خود و از همه استعداد تدارکات سپاه برای پشتیبانی از جبهه ها و پس از جنگ برای کمک به مردم به ویژه در زلزله رودبار استفاده کرد و در زمانی که به اوج پختگی رسیده بود، دارِ فانی را وداع گفت.
حالا ۲۵ سال است که دیگر سیدمحمد صنیع¬خانی در میان ما نیست ولی شهادتش او را برای جوانان اُسوه و الگو کرده است و برای همیشه در دل¬ها ماندنی شده است. زیرا: وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ . گرچه با رفتنش از این دنیای فانی از رنج سخت جسمانی خلاص شد ولی روح و یاد او در بین دوستان و خانواده اش همچنان جاودانه است.
*منتشر شده در روزنامه اعتماد
۳۱۰۳۱۱
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران