فیلمنامه، پاشنه آشیل سریال سازی در ایران/ نگاه برخی مدیران به محتوای سریال‌ها کیلویی شده است!

فیلمنامه، پاشنه آشیل سریال سازی در ایران/ نگاه برخی مدیران به محتوای سریال‌ها کیلویی شده است!
خبرگزاری دانشجو
خبرگزاری دانشجو - ۲۲ شهریور ۱۴۰۰



گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- فاطمه قربانی رضوان؛ مخاطب وفادار امروز رسانه ملی هنوز هم از بازپخش بسیاری از سریال‌های دهه‌های گذشته خوشحال می‌شود و بعضا تماشای آن را بر سریال‌ها و مجموعه‌های تازه تولید ترجیه می‌دهد. در شرایطی شاهد پخش سریال‌های تلویزیونی تازه ساخت رسانه ملی هستیم که عدم رضایتمندی و استقبال پایین مخاطبان از این سریال‌ها نشان از ضعفی اساسی و بینادین دارد. سریال‌های تلویزیونی که به هیچ وجه در حد و اندازه مجموعه‌های چندسال اخیر نیستند؛ با آنکه تیم سازندگان همین سریال‌ها همان تیم‌های همیشگی اند.

ضعف محتوا و یا پرداخت ضعیف فیلمنامه و نبود نگاه خلاقانه از جمله مسائلی است که گریبان تولیدات چندسال اخیر را گرفته است. سریال‌هایی که به دور از ظرافت هنر نمایشی بدل به بلندگویی شده اند که سعی دارد حقایق را شفاف به مخاطب برساند و با این کار قدرت تحلیل و کشف را از مخاطب بگیرد. از این رو با آرش فهیم منتقد سینما و تلویزیون در ارتباط با نقش فیلمنامه و تاثیر آن در محتوای سریال‌های امروز رسانه ملی به گفتگو نشستیم.

کیفیت فیلمنامه سریال‌های تلویزیونی سال‌های اخیر را چگونه ارزیابی می‌کنید و این کیفیت چه روندی را در این سال‌ها طی کرده است؟

من فکر می‌کنم مشکل اصلی سریال‌های ما چه در صداوسیما و چه شبکه نمایش خانگی، فیلمنامه است.

"در شرایطی شاهد پخش سریال‌های تلویزیونی تازه ساخت رسانه ملی هستیم که عدم رضایتمندی و استقبال پایین مخاطبان از این سریال‌ها نشان از ضعفی اساسی و بینادین دارد"درواقع، فیلمنامه، پاشنه آشیل سریال سازی در ایران است. وگرنه در خیلی از بخش‌ها ازجمله در بازیگری و کارگردانی، طی سال‌های اخیر شاهد پیشرفت بوده ایم. اما در حوزه فیلمنامه نویسی دچار پسرفت شده ایم. شما می‌بینید که در دهه‌های قبل، سریال‌ها از نظر فنی ضعیف‌تر بودند، اما این قصه گرم و دلچسب بود که باعث جذابیت آن‌ها می‌شد. هنوز هم سریال‌هایی مثل «پدرسالار»، «هزار دستان»، «کیف انگلیسی»، «خانه سبز» و ...

دیدنی هستند؛ حتی سریالی مثل «درپناه تو» با وجودی که با معیار‌های امروز، ضعیف ارزیابی می‌شود، اما از قصه‌ای برخوردار است که برای مخاطب دلپذیر و مهیج است.

اما در بیشتر سریال‌هایی که امروز می‌بینیم، اول اینکه گرما و جذابیت در متن آثار، بسیار پایین است و فیلمنامه نویس‌ها سراغ اتفاقات و چالش‌هایی می‌روند که برای عموم مردم ملموس نیست و با دغدغه‌ها و علاقه مندی‌های اغلب مخاطبان فاصله دارند، دوم هم اینکه فیلمنامه‌ها چندان غنی و عمیق نیستند؛ برخلاف سریال‌های روز جهان، جریان فکری قدرتمندی پشت سر آثار ایرانی نیست. شما هر یک از سریال‌های مهم روز دنیا را می‌بینید، نتیجه یا مقدمه یک پروژه فکری و راهبردی هستند. اما در ایران این گونه نیست و متأسفانه آثار تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی در کشور ما از فقر تفکر و اندیشه رنج می‌برند. سوم هم اینکه در بیشتر آثار، یک مینی سریال چهار، پنج قسمتی، بیخودی تا ۲۰، ۳۰ قسمت آب بندی می‌شود. این نقیصه در اغلب سریال‌های شبکه نمایش خانگی هم وجود دارد.

"سریال‌هایی که به دور از ظرافت هنر نمایشی بدل به بلندگویی شده اند که سعی دارد حقایق را شفاف به مخاطب برساند و با این کار قدرت تحلیل و کشف را از مخاطب بگیرد"تعلیق، شخصیت پردازی و فراز و نشیب‌های روایی در فیلمنامه خیلی از سریال‌ها فقیر است.

دلیل اینکه فیلمنامه‌های قوی مثل سریال‌های دهه‌های قبل دیگر نوشته نمی‌شود چیست؟ آیا فیلمنامه نویس‌های خوب دیگر کار نمی‌کنند یا مسئله دیگری وجود دارید؟

یکی از نشانه‌های ضعف تولید فکر و فرهنگ، پایین آمدن سطح آثار فرهنگی و هنری، ازجمله فیلمنامه هاست. درواقع، عناصر و اجزاء فرهنگی در یک کشور وابسته و پیوسته به هم هستند. در شرایطی که به ندرت شاهد خلق رمان، موسیقی، تئاتر و ... فاخر و چشم گیری هستیم، طبیعتا نباید انتظار برخورد با فیلمنامه بزرگی را هم داشته باشیم. ب طور کلی، نظام فرهنگی در کشور ما دچار اختلال است و حرکت و تولید و خلاقیت در این چرخه، کند و ناقص انجام می‌شود.

علاوه بر این، متأسفانه پرورش نیروی کارآمد و مماس با نیاز‌های جامعه انجام نگرفته است.

اما یکی از مهمترین دلائل ضعف فیلمنامه در عرصه سریال سازی، دور بودن نویسندگان متن‌های نمایشی از عرصه اندیشه است. به طور طبیعی، یک فیلمنامه نویس هرچقدر هم از نظر تکنیکی متبحر و متخصص باشد نمی‌تواند الزاما متفکر باشد، اما می‌تواند از حاصل تفکرات دیگران بهره ببرد. اما متأسفانه اغلب سینماگران ما ازجمله فیلمنامه نویس‌ها کمتر اهل مطالعه و تغذیه فکری خودشان هستند. حداقل اینقدر هم تواضع و احساس نیاز به پرورش فکری خودشان هم ندارند که از اهل اندیشه مشورت بگیرند. اما درواقع، این دستگاه‌های فرهنگی و سازمان‌هایی مثل صداوسیما هستند که باید کارزار‌هایی را برای ارتقای جایگاه تفکر و اندیشه در آثار به کار بگیرند.

"وگرنه در خیلی از بخش‌ها ازجمله در بازیگری و کارگردانی، طی سال‌های اخیر شاهد پیشرفت بوده ایم"در موسسات سینمایی و تلویزیونی بزرگ جهان این گونه است که اتاق‌های فکر یا همان تینک تنک‌ها مسئولیت ایده یابی و ایده سازی برای آثار را به عهده دارند.

به همین دلیل هم اگر سریال‌های مطرح روز جهان را ببینید، اغلبشان به بازتوزیع ایده‌های فلسفی، ترویج سبک زندگی، پیش برد اهداف راهبردی یا بازسازی تاریخ مشغول هستند. نویسندگان متن این گونه سریال ها، خودشان ادیشمند نیستند بلکه از سوی اتاق‌های فکر تغذیه می‌شوند. اما در کشورمان چنین اتاق‌هایی وجود ندارد و فیلمساز‌ها و فیلمنامه نویس‌ها نیز اهل معاشرت و نشست پای درس اندیشمندان نیستند. مثلا ما امروز قصد ساخت سریال درباره معضلات اجتماعی و اقتصادی را داریم، اما، چون فیلمنامه نویس ما از مراکز اندیشه دور است، حاصل کارش سطحی و شعارزده و یا دچار سیاه نمایی می‌شود. این درحالی است که یک نویسنده برای نوشتن فیلمنامه‌ای درباره مشکلات اجتماعی باید از سوی اندیشمندانی مثل مرحوم علامه حکیمی یا حسن رحیم پور ازغدی و ...

بنشیند و ایده‌های آن‌ها را تبدیل به فیلمنامه کند.

مواجه با مسائلی نظیر کلیشه‌ها در محتوا آیا به دلیل فقدان فیلمنامه مناسب است یا نگارش و طرح روایت به صورت فیلمنامه؟

کلیشه ناشی از رکود تولید فکری و کاهش خلاقیت است. وقتی کار‌ها جنبه پروژه‌ای به خود می‌گیرند و فیلمنامه نویسی از یک فعالیت دغدغه‌مند فرهنگی و یا حتی یک کار خلاقانه صرفا ذوقی فاصله می‌گیرد، شاهد تکرار و کلیشه می‌شویم. الان نگاه به محتوای سریال‌ها نزد برخی از مدیران کیلویی شده است. مثلا می‌گویند ما سالی فلان تعداد سریال با موضوع خاصی می‌سازیم. این درحالی است که کیفیت را در نظر نمی‌گیرند.

"شما می‌بینید که در دهه‌های قبل، سریال‌ها از نظر فنی ضعیف‌تر بودند، اما این قصه گرم و دلچسب بود که باعث جذابیت آن‌ها می‌شد"این نوع نگاه باعث سفارشی شدن و شتاب زدگی می‌شود. تهیه کنندگان هم برای اینکه کار به سرعت و مطابق سفارش پیش برود، فیلمنامه نویس‌ها را تحت فشار قرار می‌دهند و در کارش دخالت می‌کنند. ساده‌ترین کار برای یک فیلمنامه نویس هم این است که به تکرار و کلیشه رو بیاورد تا کار راه بیفتد!

مرز بیان ظریف هنری محتوا و کلیشه در کجاست؟ کجا می‌توانیم بگوییم یک فیلم گرفتار کلیشه شده است و کجا می‌توانیم بیان صریح و بی پرده‌ی محتوا را قبول کنیم؟

در سینما و تلویزیون، هر موضوع، تفکر و حرفی فقط در بستر فرم تبدیل به محتوا می‌شود. یعنی موضوع ظاهری و شعار‌های یک أثر، ملاک نیست، بلکه آنچه از فرم بر می‌تابد، محتوای یک سریال یا فیلم را تشکیل می‌دهد. منظور از فرم، تکنیک نیست، بلکه نظم زیبایی شناختی است که معنا و حس مدنظر خالق أثر را به خوبی به مخاطب منتقل می‌کند.

در یک سریال تلویزیونی نیز مانند یک فیلم سینمایی، هر مسئله و موضوعی اگر در بستر تصویر و درام مطرح شود، در قالب فرم می‌گنجد و هر آنچه گلدرشت و در قالب دیالوگ‌های شعارزده بیان شود، نتیجه خوبی در پی ندارد.

چرا امروز شاهد ساخت سریال‌های کلیشه‌ای هستیم؟ به طور مثال صراحت دیالوگ فیلم‌های امنیتی در بیان مسائل ملی.

البته در سریال‌های سیاسی و امنیتی، بیان صریح و بی پرده امر رایجی است. چون یکی از اهداف این گونه آثار اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به مخاطب پیرامون یک موضوع حاد و حیاتی است؛ همچنین بازنمایی قدرت یا خدمات و از خودگذشتگی‌های نیرو‌های امنیتی که از کارکرد‌های این گونه آثار است. اما در همین نوع سریال‌ها هم اگر محتوا از حالت دیالوگ خارج شود و شکل بیانیه و سخنرانی را پیدا کند، ممکن است مخاطب –به ویژه مخاطبی که نظرش مخالف فکر نویسنده فیلمنامه یا کارگردان است- فکر کند که نظرات به او تحمیل می‌شود.

به همین دلیل هم پیشنهاد این است که در آثار سیاسی هم برای جلوگیری از این آفت، بجای بیانیه خوانی، حرف‌ها به صورت کنایه یا مباحثه مطرح شود. به طور مثال، اینکه در سریال «گاندو» برخی از مسائل روز و مبتلابه سیاسی کشور از زبان کاراکتر‌ها بیان می‌شود، به خودی خود یک ضعف اساسی نیست، اما وقتی یک کاراکتر رو به دوربین، شعار می‌دهد، آنجا می‌گوییم کار دچار شعارزدگی شده است.

"هنوز هم سریال‌هایی مثل «پدرسالار»، «هزار دستان»، «کیف انگلیسی»، «خانه سبز» و .."بعضی از دیالوگ‌های «گاندو ۲» فاقد جذابیت بوده و به عبارتی در ذوق مخاطب می‌زند. هر چند که هدف سازندگان سریال این بوده که برخی از مفاهیم سیاسی که برای مردم مبهم است و این ابهام موجب سوءاستفاده‌هایی شده را برطرف کنند، به همین دلیل موضوعاتی مثل برجام و FATF و... را در قالب دیالوگ‌های بیانیه گونه در متن داستان جاسازی کرده‌اند و به خاطر کارکرد آگاهی بخش، چنین دیالوگ‌هایی بد نیست، اما به طور کلی قبول دارم که فیلمنامه‌نویس گاندو در نوشتن دیالوگ‌های سیاسی، سلیقه چندانی به کار نبرده است و این حرف‌ها کمی از قاب تصویر و از متن درام خارج می‌شوند.

به طور خلاصه، اگر دیالوگ‌ها در آثار سیاسی و امنیتی، وزین و هنرمندانه بیان شوند و برای مخاطب دلچسب باشد، می‌گوییم اینجا کار خوبی انجام شده، اما اگر دیالوگ‌ها برای مخاطب دلچسب نباشد و دافعه داشته باشد، باید گفت که دچار شعارزدگی و کلیشه شده است. این هم مهم است که این دیالوگ‌ها در چه موقعیت‌ها و از زبان چه کسانی مطرح می‌شوند. مثلا در سریال «گاندو ۲» مخاطب با قهرمان سریال، یعنی محمد همراه و همدل شده بود، بنابراین شاید آنچنان هم دیالوگ‌های سیاسی و بیانیه گونه، هر چند ضعیف نوشته شده اند، باعث دافعه نشده باشد.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط