ایده دانشگاه اسلامی طرحی متأخر و مربوط به دوران معاصر است

ایده دانشگاه اسلامی طرحی متأخر و مربوط به دوران معاصر است
خبرگزاری دانشجو
خبرگزاری دانشجو - ۲۵ آذر ۱۴۰۲

به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، نخستین نشست از سلسله نشست‌های بازخوانی انتقادی ایده‌های وحدت حوزه و دانشگاه، دانشگاه اسلامی و علوم انسانی اسلامی به همت میز اسلامی‌سازی علوم انسانی در دانشگاه باقرالعلوم برگزار شد که حجت‌الاسلام و المسلمین حمید پارسانیا در این نشست به توضیحاتی پیرامون «جامعه‌شناسی تاریخی ایده دانشگاه اسلامی» پرداخت.

متن پیش‌رو گزیده‌ای از سخنرانی این استاد حوزه و دانشگاه است.

پس از انقلاب مسئله جدی با این عنوان مطرح شد که دانشگاه اسلامی آن است که مسجد در آن حضور داشته باشد و ارزش‌های اسلامی در بین دانشجویان و اساتید رعایت شود. همچنین نحوه آمد و شد دانشجویان در فضا و محیط چنین و چنان باشد و یا از معماری خاصی برخوردار باشد. در مقابل، رویکرد دیگری با این مضمون وجود داشت که دانشگاه اسلامی یعنی دانشگاهی که محتوای معرفتی و دانش اسلامی در آن وجود داشته باشد. این دو رویکرد در موارد مختلف بدان اشاره شده و یا به صورت ناگفته در ایران دنبال می‌شود.

 

دانشگاه اسلامی از خود دانشگاه اسلامی متفاوت است

ایده دانشگاه اسلامی با خود دانشگاه اسلامی متفاوت است و در نشست حاضر در پی آنیم که این مسأله را دنبال کنیم. نکته دیگر آن است که جامعه‌شناسی تاریخی زمانی رقم می‌خورد که ایده دانشگاه اسلامی به مثابه یک امر اجتماعی در فضای گفتمانی جامعه منتشر شده باشد و صرفا در ذهنیت یک عالم و در گوشه و کنار تکوین پیدا نکرده باشد.

"همچنین نحوه آمد و شد دانشجویان در فضا و محیط چنین و چنان باشد و یا از معماری خاصی برخوردار باشد"بلکه در عرصه فرهنگ نخبگانی و گفتمانی منتشر شده باشد. و ما در پی تطورات تاریخی دانشگاه اسلامی در طول تاریخ علوم و فرهنگ اسلامی خواهیم بود.

اما بحث ایده دانشگاه اسلامی به لحاظ تاریخی از چه زمانی مطرح شده است؟ آن چیزی که مسلم به نظر می‌رسد این است که در دهه‌های پس از انقلاب اسلامی، ایده دانشگاه اسلامی حضور جدی دارد. اما آیا این ایده پیش از انقلاب اسلامی نیز وجود داشته است یا خیر؟ و یا پس از مواجهه با علم مدرن بوده یا نبوده است، نیاز به پیگیری دارد. البته به کارگیری مفهوم دانشگاه اسلامی در حال حاضر، دستِ‌کم تعریض به دانشی وارداتی و پروازی است که متناظر به فرهنگ دیگری تکوین یافته و درون‌زا نیست، بلکه معرفت برون‌زایی است که شکل گرفته است. این مربوط به سده اخیر است که در مواجهه با غرب مدرن اتفاق افتاده است، اما آیا در گذشته تاریخ هم بحث علم اسلامی، عالِم اسلامی، نهاد علمی اسلامی و یا آسیب‌های مرتبط با آن نیز وجود داشته و به این مسئله پرداخته‌اند یا نه؟ و اگر به آن پرداخته نشده است دلیل آن چیست؟

شرایط امروز جهان اسلام در مواجهه با علمی که از فرهنگ دیگر وارد شده است، با شرایط دیروز و پریروز جهان اسلام فرق می‌کند.

در واقع، امروز ما در شرایط متفاوتی هستیم و به تعبیر ابن‌خلدون، جامعه‌ای که از جامعه دیگر شکست می‌خورد حتی زبان آن نیز تغییر پیدا می‌کند. در آغاز مواجهه جدید ما در شرایطی بودیم که به لحاظ اقتدار شکست خورده بودیم. از سه امپراطوری و قدرت جهان اسلام دو قدرت آن، کاملا فروریختند. گورکانیان مدتی مستعمره شدند و امپراطوری انگلستان به عنوان همسایه شرقی ما در آمد. دولت خلافت عثمانی نیز بالاخره در جنگ جهانی اول و دوم تکه تکه و پاره پاره شد.

"در مقابل، رویکرد دیگری با این مضمون وجود داشت که دانشگاه اسلامی یعنی دانشگاهی که محتوای معرفتی و دانش اسلامی در آن وجود داشته باشد"در واقع جهان اسلام هیچ اقتداری نداشت و ایران هم اگرچه مستعمره نشد و لکن مورد نفوذ جدی قرار گرفت. در اثر نبود اقتدار سیاسی در جهان اسلام و همچنین وجود سیطره غرب، علوم مدرن به جهان اسلام راه یافتند

فرهنگ اسلامی تلاش کرد علم متناظر از فرهنگ یونانی را با توجه به بنیادهای معرفتی و فرهنگی خود انتخاب و بازخوانی نماید. یعنی فرهنگ یونان که در اسکندریه و جاهای دیگر حضور داشت، به صورت انتخاب شده ترجمه و در فرهنگ اسلامی وارد می‌شد. فضای غالب یونان، فضای اساطیری بود و مسلمانان در مواجهه با میراث یونان، هیچ‌کدام از اساطیر را ترجمه نکردند، اما در دوران معاصر و دهه‌های اخیر همه آن اساطیر و یا بخش زیادی از آن با افتخار ترجمه شد. در واقع وقتی که در موضع مغلوب در نسبت با فرهنگ و علم غرب مدرن قرار گرفتیم، نه علم امروز غرب را، بلکه علم پریروز آنها را با افتخار ترجمه کردیم.

اما آن چیزی که در دوران معاصر وجود دارد علم جدیدی است.

یعنی فرهنگ دیگری است که دانشی را متناسب با مبانی و اصول خود تولید کرده و برگرفته از هژمونی، قدرت و اقتداری است که از فرهنگ مدرن در جهان یافته است و مسیر خود را در دیگر جوامع باز می‌کند و در آنجا مستقر می‌شود. بنابراین، ، نهاد علم هم از مسیر امر سیاسی و هم امر اجتماعی و اقتصادی استفاده کرده و در فرهنگ اسلامی مستقر شده است.

دارالفنون به همان علم صنایع، صنعت و اینطور چیزها تلقی می شد لذا ملکم‌خان مدعی شد که شیوه مدیریت را نیز باید از غربی‌ها آموخت که به لحاظ تاریخی دوران پس از امیرکبیر است. اما در زمان نخست و در زمان امیرکبیر، اینطور بحث‌ها وجود نداشت و به تدریج پس از او این مباحث مطرح شد. ملکم‌خان توصیه می‌کرد برای این‌که بتوان از علومی که در دارالفنون آموزش داده می‌شود استفاده کرد، لازم است در مدیریت نیز، از ایده و تفکر غرب مدرن استفاده شود. و اگر عقلای جهان اسلام، فقط بیست و چهار ساعت، کار خود را تعطیل کنند، آنها می‌توانند مملکت را آباد کنند.

"اما آیا این ایده پیش از انقلاب اسلامی نیز وجود داشته است یا خیر؟ و یا پس از مواجهه با علم مدرن بوده یا نبوده است، نیاز به پیگیری دارد"توصیه‌ها و عبارت‌های ملکم‌خان است که می‌گوید چرا فقط به سراغ فن می‌روید، بلکه مدیریت را نیز باید از آنها بیاموزید. و این یعنی دانشکده حکمرانی تأسیس کنید و از این‌ تیپ فعالیت‌ها نیز انجام دهید. بعد به تدریج علوم انسانی و مقداری که عمیق‌تر شدید فلسفه‌های آن را نیز باید در سطح فرهنگ جهان اسلام وارد کرد. که البته بررسی این‌که فلسفه غرب، چگونه به جهان اسلام و ایران وارد شد، باید در جای خود مطرح شود.

دلیل این رویکرد و این مسیری که در فرهنگ اسلامی بوجود آمده این است که برخلاف دوره اول مواجهه با غرب یونانی که جهان اسلام از موضع قدرت وارد شد، مواجهه جدید در دوران معاصر، به هیچ وجه از روی قدرت و اقتدار نبود، بلکه از موضع ضعف و انفعال بود.

برای شناخت افرادی که در نسل نخست مواجهه با غرب مدرن حضور داشتند، می‌توان سید جمال‌الدین اسدآبادی و شاگردان او مانند محمد عبده و صاحب تفسیر المنار یعنی رشیدرضا را نام برد که چگونه وقتی آیات قرآن با مفاهیم مدرن علم جمع می‌شود، تفسیری معاصر از دل آن بیرون می‌آورند. یا سید احمدخان هندی که تلاش می‌کند تفسیر به‌روز را آغاز نماید و آن را به عرصه کتابت برساند.

و هنگامی که آغاز به تفسیر می‌کنند به هیچ وجه از چیستی هویت علم سؤال نمی‌کنند که آیا واقعا مطالبی که از فرهنگ مغرب‌زمین آمده است، بر اساس فرهنگ و تاریخ جهان اسلام علم است یا نه. کمی که جلوتر می‌آییم لازم است سید قطب را بررسی کنیم که بحث‌هایی درباره چگونگی مواجهه با غرب و بررسی آن دارد، اما سید قطب نظرش بیشتر توجه به رویکرد اجتماعی و سیاسی به قرآن است. یعنی آنچنان نیست که علم و فرهنگ مسئله او بوده باشد و مبتنی بر آن نیز ایده دانشگاه اسلامی مسأله او قرار بگیرد، بلکه هنوز مسأله او حکومت اسلامی است.

با توجه به توضیحات پیش گفته ایده دانشگاه اسلامی در دوران معاصر ایده‌ای متأخر است. زمینه اجتماعی و سیاسی ایده مذکور نیز این است که ما در مواجهه با قدرت غرب، نخست سیاست آن را درک کردیم و پس از آن‌که بدان التفات پیدا کردیم و پیامدهای آن را متوجه شدیم، با معنای مدرن علم آشنا شدیم و دریافتیم که در حاشیه فرهنگ مدرن و متناظر به فرهنگ بیرونی رشد و تکوین یافته است. پس از آن نیز به علوم پایه که زیرساخت دستیابی به تکنولوژی مدرن را ایجاد کرده است پی بردیم و در ادامه نیز متوجه شدیم که همه آنها مبتنی بر فلسفه‌های مدرن به صورت‌بندی عالم پرداخته است.

"البته به کارگیری مفهوم دانشگاه اسلامی در حال حاضر، دستِ‌کم تعریض به دانشی وارداتی و پروازی است که متناظر به فرهنگ دیگری تکوین یافته و درون‌زا نیست، بلکه معرفت برون‌زایی است که شکل گرفته است"و همه این‌ها نهاد علم و مطالعات مرتبط با خود را ایجاد می‌کند. در این میان وقتی احساس چالش در مقابل ایده دانشگاه صورت گرفت و مسأله مواجهه فعال با علوم مدرن صورت گرفت، باز هم برای نقد چالش‌های موجود در غرب، به سراغ بخش‌های مختلف آن مثل رویکردهای انتقادی رفتیم و همینجا است که باز هم همچنان عقل و عقلانیت تاریخی موجود در جهان اسلام، در حاشیه قرار دارد و هیچ‌گاه به متن تبدیل نشده است.

منابع خبر

اخبار مرتبط

رادیو زمانه - ۵ دی ۱۴۰۰
خبرگزاری مهر - ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱