قسمت صد و پنجاه آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و پنجاه 150Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۵۰

آپارتمان بی گناهان

۴۱-۱

سر میز صبحانه گلبن و صفیه از نگاه کردن به خان سیر نمی شوند. صفیه به بهانه آوردن چای به آشپزخانه می رود و خدا را شکر می کند که برادرش را به او برگردانده است. کمی بعد گلبن با خوشحالی می گوید یک خبر خوب دارد و در حالی که خیلی هیجان زده است می گوید از اسد خواستگاری کرده است. همه لحظه ای سکوت می کنند و صفیه با ناباوری می گوید: «تو خواستگاری کردی؟» خان می گوید: «به خاطر جسارتت تبریک میگم. هر زنی نمی تونه این کارو بکنه!» حکمت می گوید: «نبایدم بکنه! کجا دیده شده دختر از پسر خواستگاری کنه؟» خان پدرش را آرام می کند و می گوید همه چیز طبق رسم و رسوم پیش خواهد رفت و وقتی حرف از خواستگاری و خانواده پرجمعیت اسد می شود صفیه وا می رود.

"   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و پنجاه 150Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۵۰ آپارتمان بی گناهان ۴۱-۱سر میز صبحانه گلبن و صفیه از نگاه کردن به خان سیر نمی شوند"

همه این مکالمات را رویا و آنیل از پشت بام گوش می دهند و آنیل وقتی ماجرای خواستگاری را می فهمد به هم می ریزد و به رویا می گوید همه چیز را به خان خواهد گفت. او بعد سراغ خان می رود و حرف های بی سر و تهی در مورد خواستگاری می زند که ذهن خان را مشغول می کند.

صفیه در هول و ولای خواستگاری است و از گلبن می خواهد به اسد بگوید فقط با مادرش بیاید. در همین موقع حکمت سر می رسد و از گلبن می خواهد به اسد زنگ بزند و اسپیکر را هم روشن کند. اسد به محض جواب دادن تلفن شروع به قربان صدقه رفتن گلبن می کند و صفیه و حکمت با تعجب به هم نگاه می کنند. حکمت به اسد می گوید همین فردا به خواستگاری بیایند و صفیه می گوید دو هفته دیگر بیایند اما حکمت بحث را تمام می کند و برای دو روز دیگر به اسد وقت می دهد.

گلبن انگار که تازه فهمیده باشد چه اتفاقی افتاده نگاهی به خانه می اندازد و گریه اش می گیرد و می گوید: «منو چه به ازدواج؟ اسد رو شرمنده می کنم.

انگار دختر تموم شده که بیان من شاشو رو بگیرن!» او از صفیه می خواهد به اسد زنگ بزند و به بهانه ای قضیه را کنسل کند اما صفیه با قاطعیت می گوید: «تو با غرورجلوی اسد در میای! از پس اینم برمیام!» او از گلبن می خواهد خودش را جمع و جور کند تا به کارهایشان برسند.

رویا درراهرو خان را می بیند و دوباره سر صحبت را با او باز می کند و خان با کلافگی می گوید: «تو چی می خوای بگی؟ بگو تا این قضیه تموم شه. بیخودی وقتت رو تلف نکن!» رویا می گوید: «مگه وقت مال من نیست؟ دوست دارم اینجوری تلفش کنم!» او می گوید: «مخت نمی کشه می دونم. کنارت جایی ندارم اونم می دونم. ولی می خوام بدونی فرق زیادی با هم نداریم.

"صفیه به بهانه آوردن چای به آشپزخانه می رود و خدا را شکر می کند که برادرش را به او برگردانده است"تو یه آدم مرده رو دوست داری، من منتظر یه آدم مرده م!» خان می گوید: «خودتو حروم نکن. به خودت یه خوبی کن و ازم دور بمون!»

خان به دیدن اسد می رود اما از دور می شنود که او با پدرش حرف می زند و به او که مخالف ازدواجش است می گوید: «نمیای نیا. از لج تو هم شده من با این دختر ازدواج می کنم!» خان نزدیک می شود و به اسد می گوید: «یه زندگی پر از عشق اما سخت منتظرته اسد. عاشق، جسوری، می فهمم. اما برای این آماده ای؟» اسد می گوید: «چیش انقدر سخته؟ اینکه لیوان با خودش میبره بیرون؟ اینکه همه چیزو چهار بار می شوره؟ قلب گلبن انقدر تمیزه که همه چیزو کثیف می بینه.

من اون عروسکا و لیوان گلبن رو هم دوست دارم.» خان می گوید: «داری همه چیز رو رمانتیک می کنی. باید واقع بین باشی اسد.» اسد می گوید: «تو این کارو کردی؟ در عرض چهار روز ازدواج کردی. مطمئنم از یه لحظه ش هم پشیمون نیستی.»

مادر رویا سراغ او به آپارتمان آمده و می گوید اسرا به او زنگ زده و خواسته دخترش را از آنجا ببرد. او می گوید: «تو هیچ خیری برای هیچ کس نداری. یه دختر لوس به دردنخوری!» رویا که خیلی ناراحت شده می گوید به خانه برنمی گردد و جایی برای زندگی پیدا می کند.

"کمی بعد گلبن با خوشحالی می گوید یک خبر خوب دارد و در حالی که خیلی هیجان زده است می گوید از اسد خواستگاری کرده است"مادرش می گوید: «بهتر! کسی تو رو تو اون خونه نمی خواد!» رویا با عصبانیت می گوید: «مطمئنی؟ اون شوهرت خیلی دلش می خواد من برگردم. اگه یه کم جرات داری ازش بپرس تا بفهمی چرا نمی خوام به اون جهنم برگردم!» خان از پشت در همه اینها را شنیده و وقتی رویا را می بیند که با ناراحتی روی پله ها نشسته از او حالش را می پرسد. رویا می گوید: «پنجاه و یک کیلو ام. پنجاه و یک کیلو اضافی تو این دنیا.»

رویا سراغ اسرا می رود و می گوید: «می تونستی حرفتو به خودم بزنم. انقدر غیرقابل تحملم؟» رویا می رود تا وسایلش را جمع کند و اسرا به او توضیح می دهد که مادرش دروغ گفته و او به خاله اش حرفی نزده.

رویا با ناراحتی می گوید: «چرا با من این کارو می کنه؟ من به خاطر اینکه خوشبخت باشه این همه سال چیزی نگفتم!» اسرا با تعجب به او نگاه می کند.

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و پنجاه و یک ۱۵۱ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و چهل و نه ۱۴۹ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۵۱ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۴۹

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۲ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
پندار - ۳۱ فروردین ۱۴۰۱