طبقۀ معمم حاکم بر ایران نیازی به انتخابات ندارد - Gooya News
گفتوگوی علی افشاری با عباس امانت
رسانه همبستگی جمهوریخواهان ایران
خوشحالیم که در اولین برنامه از سلسله برنامههای "دوران"، که قرار است به مباحث تاریخی و راهبردی بپردازد، در خدمت دکتر عباس امانت هستیم؛ پژوهشگر برجستۀ تاریخ و استاد دانشگاه ییل آمریکا. کمتر از پنج هفتۀ دیگر سیزدهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار میشود. فارغ از اینکه چه اتفاقاتی در این انتخابات دارد رخ میدهد و آرایش قوا چگونه است، بهتر است که مسالۀ انتخابات و نهاد انتخابات را از یک چشمانداز تاریخی مورد بررسی قرار دهیم. آقای دکتر امانت به عنوان یکی از افرادی که اشراف عمیقی بر تاریخ ایران دارند، چهرۀ مناسبی برای گفتوگو دربارۀ این موضوع هستند.
آقای دکتر امانت، شما فکر میکنید ما میتوانیم یک تقسیمبندی از دورههای گوناگون تکوین نهاد انتخابات در ایران، از بدو پیدایش این نهاد تا به امروز، داشته باشیم؟
پرسش مناسبی برای شروع گفتوگو است. به گمانم ما میتوانیم شش دوره را از هم تفکیک کنیم.
"فارغ از اینکه چه اتفاقاتی در این انتخابات دارد رخ میدهد و آرایش قوا چگونه است، بهتر است که مسالۀ انتخابات و نهاد انتخابات را از یک چشمانداز تاریخی مورد بررسی قرار دهیم"از سال ۱۹۰۶ تا زمان حاضر، مجلس در ایران ۳۵ دوره تشکیل شده. ۲۴ دوره در عصر مشروطه و پهلوی، ۱۱ دوره هم در دوران جمهوری اسلامی. در بین این ۳۵ دوره، صرفا از نقطه نظر تاریخی، شاید بتوانیم به شش دورۀ متفاوت قائل شویم. دورۀ اول، مجلس اول است که یک انتخابات یا در واقع نوعی انتصاب صنفی یا ایالتی یا طبقهای صورت گرفت. یعنی در این دوره، انتخابات به صورتی که در دورههای بعد برگزار شد، وجود نداشت و نمایندگان اصناف انتخاب میشدند برای حضور در مجلس اول.
این نمایندگان گاهی هم علاوه بر صنف خودشان، به وکالت از سایر اصناف انتخاب میشدند.
دورۀ دوم را باید از مجلس دوم پس از پایان استبداد صغیر تا ۱۳۰۴ هجری خورشیدی در نظر بگیریم. در این دوره انتخابات عمومی نیمهآزادی وجود داشت. دورۀ سوم از مجلس پنجم، که منجر به انقراض سلسلۀ قاجاریه شد، تا مجلس چهاردهم بود. یعنی از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی. در این دوره انتخابات تحت اعمال نفوذ دولت مرکزی و البته اعمال نفوذ مقامات محلی برگزار میشد و اگرچه ظاهر دولت مشروطه کماکان محفوظ ماند، حتی در اوج قدرت رضاشاه، ولی در عمل نفوذ زیادی برای انتخاب وکلایی که از همه نظر مقبول دولت و دستگاه رضاشاه بودند اعمال میشد.
دورۀ چهارم از مجلس چهاردهم تا مجلس هفدهم بود.
"در بین این ۳۵ دوره، صرفا از نقطه نظر تاریخی، شاید بتوانیم به شش دورۀ متفاوت قائل شویم"دورهای بسیار پرتلاطم، که از پایان حکمرانی رضاشاه و اشغال ایران توسط متفقین آغاز میشود تا ۱۳۳۲ و کودتای ۲۸ مرداد. این دوره شاید یکی از مهمترین دورههای انتخابات و مجلس در ایران بود از حیث تحقق نظام مشروطه در کشور. اگرچه در این دوره انتخابات نسبتا آزادی در کشور برگزار میشد ولی مشکلات متعدد و محسوسی وجود داشت. دولت اول و دوم دکتر مصدق یکی از منویات و اهداف اصلیاش اصلاح قانون انتخابات و برقراری انتخابات منصفانه بود. همین به خوبی نشان میدهد که مشکلات بزرگی در مسیر انتخابات آزاد و منصفانه در ایران وجود داشت.
مراجع قدرت نظیر دربار و تا اندازهای حتی نیروهای اشغالگر در اوایل این دوران، حزب توده، خوانین محلی و ملاکین بزرگ، همگی در انتخابات نفوذ داشتند؛ نفوذی که مشکلات بزرگی برای دولت حاکم بوجود میآورد. بنابراین اگرچه این دوره از بعضی جهات بهترین دورۀ انتخابات و مجلس در ایران بوده، ولی از بعضی جهات هم ضعفهای بزرگی داشت.
در دورۀ پنجم، از مجلس هجدهم تا مجلس بیست و چهارم، یعنی از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷، بازگشتی به دورۀ رضاشاهی صورت گرفت و شاهد اعمال نفوذهای همان دوره در انتخابات و فرستادن وکلایی به مجلس هستیم که منقاد و مطیع دستگاه حاکم بودند. اگرچه تا اندازهای حفظ ظاهر میشد که این را هم نباید فراموش کرد. وکلای مردم در مجلس تا حدی سعی میکردند خواستههای حوزۀ انتخابی خودشان را در مجلس مطرح کنند.
بعد از آن مجلس شورای اسلامی از راه رسید که نفوذ در انتخابات مجلس و برگزیده شدن نمایندگان، به شکل روشنتری قابل رویت بود. تفاوتی که در این دوره حادث شد، این بود که حتی ظاهرسازی دوران قبل هم به کنار رفت و نهادی به نام شورای نگهبان ساخته شد که در واقع تمام نظام انتخابات را، چه در مورد مجلس شورای اسلامی و چه در مورد ریاست جمهوری، نظارت و کنترل میکند و به نتیجۀ مطلوبش میرسد.
به عنوان جمعبندی باید بگویم در طول این ۳۵ دورۀ مقننه در ایران، درصد خیلی کوچکی از مجالس را میتوانیم به عنوان مجلسهای مستقل و مشروع بشناسیم.
"دورۀ اول، مجلس اول است که یک انتخابات یا در واقع نوعی انتصاب صنفی یا ایالتی یا طبقهای صورت گرفت"شاید بین ۱۵ تا ۱۷ درصد. و از این نظر جای تاسف است که وضعیت ما با کشورهایی قابل مقایسه است که نظامهای دیکتاتوری در آنها بسیار قوی بوده است مثل مصر، نیجریه، چین. در بعضی از این کشورها، مثل چین و مصر نیز نهضت مشروطه از یک دورۀ خاص نشات گرفت و این کشورها هم درگیر مسالۀ انتخابات بودند.
شاید بتوان گفت ترکیه در بین کشورهای اسلامی استثنا است.
بله. البته ترکیه تا قبل از ظهور اردوغان، شاید از این جهت مستثنی بوده و توانست انتخابات نسبتا سالمی را برگزار کند.
پیش از انقلاب ۲۴ دوره مجلس شورای ملی و ۷ دوره مجلس سنا داشتیم. مواردی مثل مجلس موسسان را کنار میگذاریم.
بعد از انقلاب هم ۱۱ دوره مجلس شورای اسلامی داشتهایم و ۱۲ دوره هم ریاست جمهوری و ۶ دوره هم مجلس خبرگان رهبری و ۵ دوره نیز شوراهای شهر و روستا. باز مواردی مثل رفراندومهای قانون اساسی و غیره. به رغم این همه انتخاباتی که در ایران برگزار شده، ما کماکان فاقد انتخابات آزاد و منصفانه هستیم. یعنی خروجی انتخابات در ایران به جابجایی قدرت منتهی نمیشود و برونداد این انتخاباتها، تعیینکنندۀ سیاست کشور نیست. سوال این است که آیا اساسا نهاد انتخابات در ایران ناقصالخلقه متولد شد یا اینکه عوامل بیرونی باعث شدند نهاد انتخابات در ایران چنین سرنوشتی پیدا کند؟ البته اگر چند انتخابات خاص را که تاثیرات مقطعی و کوتاهمدت داشتند، در نظر نگیریم، ما تا امروز دارای یک نظام اقتدارگرا بودهایم که از انتخابات برای مشروعیت بخشیدن ظاهری به خودش استفاده میکند ولی باطنش سازگار با منطق انتخابات نیست.
"یعنی در این دوره، انتخابات به صورتی که در دورههای بعد برگزار شد، وجود نداشت و نمایندگان اصناف انتخاب میشدند برای حضور در مجلس اول"در جوامع دموکراتیک، ابزار اصلی مردم برای تعیین سرنوشت خودشان، انتخابات است. ممنون میشوم از این زاویه دربارۀ نهاد انتخابات در ایران توضیح بدهید.
اگر به نهضت مشروطه توجه کنیم، یک کوشش صادقانه و معصومانه برای ساختن یک جامعۀ مدنی جدید بود. در بسیاری از تاریخنگاریهای نهضت مشروطه، نوعی خفیفانگاری وجود دارد که نهضت مشروطه شکست خورد و اهدافش محقق نشد. در حالی که در واقع امر این طور نبود. شاید اهداف سیاسیاش به نتیجه نرسید ولی اهداف مدنیاش در دورۀ بعد از مشروطه و در ابتدای دورۀ پهلوی به نتیجه رسید.
این واقعیت را نباید فراموش کرد. البته رشد جامعۀ مدنی در ایران، که پایه و ریشۀ پیدایش یک نظام مشروطۀ مقننه با انتخابات سالم است، دستخوش بحران بزرگی شد؛ زیرا دولت قدرت گرفت. دولتی که در عصر پهلوی پیدا شد، صرفا ناشی از روی کار آمدن یک مرد قدرتمند نبود. مرد قدرتمندی که نزد روشنفکران و عامۀ مردم، به دلیل مشکلات ناشی از جنگ جهانی اول، هواخواهان بسیاری داشت. ظهور دولت در عصر پهلوی، همراه شد با بهرهبرداری نسبی دولت از منابع مالی و اقتصادی، که دولت را تا حد زیادی از پاسخگویی به عامۀ مردم جدا نگه داشت.
"این نمایندگان گاهی هم علاوه بر صنف خودشان، به وکالت از سایر اصناف انتخاب میشدند.دورۀ دوم را باید از مجلس دوم پس از پایان استبداد صغیر تا ۱۳۰۴ هجری خورشیدی در نظر بگیریم"درآمد نفت اگرچه میزانش محدود بود، یعنی حدود ۱۶ درصد از کل درآمد شرکت نفت ایران و انگلیس بود، در کنار درآمدهایی که از مالیات بستن بر کالاهای مصرفی نصیب دولت میشد، به دولت اجازه داد پایگاه نسبتا مستقلی بسازد.
این نکته هم مهم است که ایران در آن زمان برای اولین بار یک دولت (state) مطلقه و متمرکز پیدا کرد که با دولتهای قبلیاش فرق داشت.
یعنی در واقع آن منبع زیر خاکی، که دولت به آن دسترسی پیدا کرد، به دولت اجازه داد که قشون متحدالشکل بسازد، مرکزیت درست کند، ارتباطات جدید درست کند، موسسۀ تعلیم و تربیت بزرگی درست کند که دولتی یا مدافع دولت بود، طبقۀ متوسط شهری را بسازد. اینها همه، دولت را از ساختن یک جامعۀ مدنی که باید بر اساس قانون اساسی مشروطه عمل میکرد، آزاد کرد. این مشکل بزرگی بود که تا دورۀ حاضر حلنشده باقی مانده است. یعنی دولت دیگر پاسخگوی مردمان جامعۀ خودش نبود بلکه راه خودش را میرفت و فقط ظاهر را حفظ میکرد که نمایندۀ ملت به نظر آید.
آیا درست است که بگوییم تا پیش از رضاشاه یا پیش از مشروطه، نظام حکومتی در ایران یک نوع فدراسیون ایلاتی (ممالک محروسه) است و حوزۀ اختیارات دولت در این حدود بود و دست دولت خیلی باز نبود؟
بستگی دارد که ما مدافع یک نظام قدرتمند مرکزی هستیم یا ظرافت مفهوم "ممالک محروسه" را میپذیریم و آن را یک نهاد بسیار مهم و باارزش مخصوصا برای کشوری مثل ایران میدانیم؛ برای اینکه اجازه نمیداد دولت مرکزی قدرت فراوان داشته باشد. قدرت دولت مرکزی نسبتا محدود بود.
اگر شما میگویید فدراسیون ایلات بود، باید گفت ایلات قوی بودند. ولی فقط ایلات هم نبودند. ایلات خاک خودشان را داشتند و در خاک خودشان نیمهخودمختار بودند؛ برای اینکه دولت مرکزی قاجار بهرغم همۀ ضعفهایی که از حیث منابع مالی و قشون نظامی داشت، همچنان در ایلات بزرگ ایران، ایلات بختیاری و شاهسون و ترکمن، میتوانست نفوذ خودش را حفظ کند. در واقع دولت باید این بازی ظریف را بین مرکز و حاشیه، بین بوم و بر، حفظ میکرد و این یکی از پدیدههای خیلی جذاب تاریخ ایران است که از عصر ساسانی در تاریخ ایران سابقه داشته است. در دورۀ پهلوی، این وضع عوض شد و دولت با قدرت مرکزی خودش "دولت قدرت" شد که میتوانست بر زندگی افراد خودش کنترل داشته باشد بدون اینکه پاسخگوی خواستهای آنها باشد.
این جا باز دریچهای باز میشود که تقسیمبندی دورههای مختلف نهاد انتخابات در ایران را از منظر سه سلسلۀ حاکمیتی قرن اخیرمان ببینیم.
"دورهای بسیار پرتلاطم، که از پایان حکمرانی رضاشاه و اشغال ایران توسط متفقین آغاز میشود تا ۱۳۳۲ و کودتای ۲۸ مرداد"یعنی تفاوتهای اواخر دوران قاجار و دوران پهلوی و بعد از انقلاب را در نظر بگیریم. از منظر تحولات انتخاباتی، بعد از شکلگیری جمهوری اسلامی، دورههای مختلفی را شاهد بودهایم. انتخابات مجلس اول و ریاست جمهوری اول، آزادترین انتخابات در ایران پس از انقلاب بودند ولی باز فاقد اصول انتخابات منصفانه بودند. یعنی نهاد ولایت فقیه و حزب جمهوری اسلامی اعمال اقتدار میکردند و نهاد بیسابقۀ شورای نگهبان را ایجاد کردند که عملا انتخابات را دومرحلهای کرد. یعنی اول کسانی را انتخاب میکرد، بعد نوبت به مردم میرسید که کسانی را به عنوان نمایندۀ خودشان انتخاب کنند.
بعد از درگیریهای سال ۱۳۶۰، فضای انتخابات خیلی بسته شد و بعد از انتخابات مجلس دوم، شکاف چپ و راست در جمهوری اسلامی ایجاد شد. از انتخابات مجلس پنجم و ریاست جمهوری هفتم در سالهای ۷۴ و ۷۶، اتفاقی که رخ داد این بود که کشمکشهای بلوک قدرت به سطح جامعه کشیده شد و آن جناحی که در نهادهای انتصابی یا در حلقۀ نزدیکان ولی فقیه اقبال چندانی نداشت، به مردم اتکا کرد تا خودش را در ساختار قدرت بالا بکشد. از این جا به بعد، تغییرات جدیدی ایجاد شد. مثلا در سال ۸۸ انتخابات بستری برای یک جنبش خیابانی شد و رویارویی بین نهادهای انتخابی و انتصابی ادامه یافت که البته در نهایت با برتری نهاد ولایت فقیه پایان مییابد. دربارۀ این وقایع هم ممنون میشوم نظر خودتان را بفرمایید؟
نهادی مثل مجلس شورای اسلامی، از نظر دستگاه حاکمه، بویژه از نظر رهبری نظام، صرفا نهادی است که جنبۀ ظاهریاش حفظ شود؛ برای اینکه نوعی مشروعیت مردمی به جمهوری اسلامی بدهد و شاید یک نقش مشورتی هم داشته باشد.
"این دوره شاید یکی از مهمترین دورههای انتخابات و مجلس در ایران بود از حیث تحقق نظام مشروطه در کشور"ولی باز از نقطه نظر من، به عنوان ناظری که متخصص مجلس شورای اسلامی نیست، در طول این ۴۱ سال گذشته، از قدرت مجلس بسیار کاسته شده است. حتی نقش مشورتی را هم دیگر ندارد. مجلس، محلی است که وکلای مناطق مختلف بتوانند آرایی را در محدودۀ مشخصی، که به مقامات بالاتر برخوردی نکند، مطرح میکنند. مجلس تا اندازهای هم قدرت تقنینی دارد ولی این قدرت بسیار کم است و نمیتواند نظام را به طور کلی متحول کند. در مورد ریاست جمهوری، به گمان من به عنوان یک مورخ، ما ناظر این بودهایم که از زمان دولت موقت مهدی بازرگان تا دولت حسن روحانی، وجه مشترک همۀ روسای دولت این بوده که مغضوب واقع شدهاند.
به استثنای یکی از این افراد که تا بالا رفته! این وجه تشابه عجیبی دارد با سرنوشت بسیاری از نخستوزیران دوران پهلوی و صدراعظمهای دوران قاجار و البته سنت شرمآور وزیرکشی در گذشتههای دور. یعنی این دو نهاد درگاه و دیوان، یا سلطنت و وزارت، تنش عمیق دیرینهای داشتهاند که در تاریخ ایران لاینحل باقی مانده است. این وضع در فرانسه و عثمانی هم وجود داشته است. برخلاف ایران، که دستگاه دیوان هیچ گاه نتوانست خودش را از دربار جدا کند و دولت نتوانست یک نوع استقلال در ادارۀ امور مملکت پیدا کند، در عثمانی نهاد "باب عالی" از دربار جدا شد. این جدایی در عثمانی نمود فیزیکی هم پیدا کرد.
"اگرچه در این دوره انتخابات نسبتا آزادی در کشور برگزار میشد ولی مشکلات متعدد و محسوسی وجود داشت"در ایران گاهی هم که جدایی دیوان از دربار رخ میداد، این امر به یک فاجعه منتهی میشد مانند دوران امیرکبیر. دورۀ مصدق نمونۀ دیگری از این سرنوشت شوم است. البته ما در دورۀ قاجاریه فقط امیرکبیر را میبینیم ولی از ابتدا تا انتهای قاجاریه، ۸ یا ۹ صدراعظم نابود شدند.
یکی از این افراد هم کلانتر شیرازی بود.
حاجی ابراهیم خان کلانتر، که صدراعظم آغامحمدخان و فتحعلی شاه شد، فردی بود که مردم ایران بسیار به او مدیون هستند. او دولت مرکزی را در دستگاه آغامحمدخان بازسازی کرد که به این کارش هم به دیدۀ منفی نگاه میشود. به گمان آنچه گفتم، یک مشکل اساسی نهادینه است که لاینحل باقی مانده است.
در اندرزنامههای قدیمی، فاصلهای بین دو نوع وزارت دیده میشود. وزارتی که صرفا جنبۀ اجرایی دارد که به آن میگویند وزارت تنفیذی، نمونهاش در عصر پهلوی، آقای هویدا بود.
هنوز هم در جمهوری اسلامی، این پدیده وجود دارد؛ چون ولی فقیه حکم رئیس جمهور را تنفیذ میکند. معتقدین به نظریۀ نصب ولی فقیه هم میگویند اگر حکم فرد پیروز در انتخابات تنفیذ نشود، ریاست جمهوری او اعتباری ندارد.
تنفیذ در جمهوری اسلامی، نسبت به دورۀ پهلوی، در واقع تشدید شد و آشکارا در برابر دید همگان است. نوع دوم وزارت، تفویضی بود. یعنی سلطنت قدرت را به دولت تفویض میکرد.
"دولت اول و دوم دکتر مصدق یکی از منویات و اهداف اصلیاش اصلاح قانون انتخابات و برقراری انتخابات منصفانه بود"این امر منجر به تراژدیهای بزرگ میشد. کشتن وزرای بزرگ دلیلش این بود که وزارت آنها جنبۀ تفویضی داشت. یعنی قدرت در اختیار آنها بود ولی نمیتوانستند آن را حفظ کنند. به هر حال این تنش درونی لاینحل بین فرّ شاهی (که حالا شده فرّ ولایی) و فرد صاحب قدرت اجرایی باقی ماند. مخصوصا وقتی که این فرد باید از طریق انتخاباتی از سوی عامۀ مردم برگزیده و تایید شود.
اگرچه این انتخاب عملا یک نوع دراما یا بازی است که هر چهار سال یکبار تکرار میشود و امید مردم را هر بار کمتر و کمتر میکند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران