قسمت دویست و چهل و سه گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت دویست و چهل و سه 243Çukur Serial Part ۲۴۳

گودال

۹۲ – ۳

جلاسون که از طرف یاماچ مامور تعقیب کردن کاراجا شده او را هنگام فرار کردن از خانه می بیند و دنبالش می رود. کاراجا باز هم با آذر قرار دارد. آنها کنار هم می نشینند و اذر بامیه ای که خریده را به کاراجا می دهد و بعد از دیدار کوتاهی کاراجا برای اینکه لو نرود می گوید که باید زود به خانه برگردد. آذر که از دیدن او سیر نشده او را در آغوش می گیرد.

یاماچ سراغ آیکوت همان پسر جوانی که روی ویلچر می نشست و همیشه از پنجره بیرون را تماشا می کرد می رود. او آیکوت را در محله می گرداند و به همه معرفی اش می کند.

"   سریال گودال قسمت دویست و چهل و سه 243Çukur Serial Part ۲۴۳ گودال ۹۲ – ۳جلاسون که از طرف یاماچ مامور تعقیب کردن کاراجا شده او را هنگام فرار کردن از خانه می بیند و دنبالش می رود"آیکوت از دیدن مردم محله خوشحال می شود. در این بین جلاسون خبر ملاقات کاراجا و آذر را به یاماچ می دهد.

یاماچ بعد از مشورت کردن با وارتولو تصمیم می گیرد به جای دعوا کردن با سلیم و جومالی با آنها مسابقه دهد. جوانهای محله دور تا دور زمین فوتبال می ایستند و سلیم و جومالی در یک تیم و یاماچ در تیم دیگر با هم مسابقه می دهند. یاماچ با خطا کردن و کلکبازی پیروز مسابقه می شود و بعد رو به برادرهایش و جوانهای محله می گوید:« من گفتم دو به یک بازی کنیم ولی نگفتم خطا نمی کنم. شما وارد یه مبارزه ای می شید و خیال می کنید همه مثل خودتون جوانمردانه بازی می کنن اما اونطور نمی شه.

این دنیا پر از حرص و طمعه و اون دنیایی که ما فکر می کنیم نیست. پس باید قهر کنیم و از خشم خودمون و اطرافیانمون رو عذاب بدیم؟ یا اینکه باید توی آینه نگاه کنیم و به یاد بیاریم که کی هستیم؟ ما کی هستیم برادرا؟» همه سکوت می کنند و آیکوت با تکیه به میله ها از روی ویلچر بلند می شود و حمایتش از یاماچ را اعلام می کند. همه از دیدن این صحنه متاثر می شوند.

امیر که مدتی است در گودال زندگی می کند در یک ویدئوی اینترنتی درباره ی تجربه ی زندگی اش در گودال حرفهای قشنگی می زند. او می گوید:« آدمهایی که توی گودال زندگی می کنن برای این اون خالکوبی رو روی بدنشون کشیدن که برادری و خانواده بودنشون رو نشون بدن. اینجا رئیس بازی وجود نداره و همه برادر هم هستن.

"آنها کنار هم می نشینند و اذر بامیه ای که خریده را به کاراجا می دهد و بعد از دیدار کوتاهی کاراجا برای اینکه لو نرود می گوید که باید زود به خانه برگردد"کوچوالی ها با فروتنی توی میدون میوه می فروشن. در خونه ی همه به روی هم بازه و کوچوالی ها هم وقتی کسی مشکل و دردی داره کمکش می کنن.»

در این فرصتی که چاعتای میدان را خالی کرده گودال نفس راحتی می کشد. جوانهایی که معتاد مواد شده بودند به کمک دوستانشان ترک می کنند و خانواده ی کوچوالی با حضور امیر، در آرامش دور میز ناهار جمع می شوند و از بودن در کنار هم لذت می برند. متین که به کمک جلاسون اعتیادش را کنار گذاشته هم به آنها اضافه می شود. سر همین میز یاماچ به طور ناگهانی اعلام می کند که می خواهد کاراجا و جلاسون با هم ازدواج کنند.

همه تعجب می کنند و کاراجا از شنیدن این حرف ناراحت می شود.

چاعتای بعد از یک روز بازداشت شدن آزاد می شود. پدرش که از اشتباه و آبروریزی او عصبی است کار چاعتای را می گیرد و آن را به آریک می سپارد. چاعتای موقع رفتن به آریک می گوید:« من یه مدت می رم مسافرت اما برمی گردم. تا اون موقع همینکه به کارها گند نزنی کافیه. بدم هم نمی یاد یه درسی به این کوچوالی ها بدی.

"آذر که از دیدن او سیر نشده او را در آغوش می گیرد.یاماچ سراغ آیکوت همان پسر جوانی که روی ویلچر می نشست و همیشه از پنجره بیرون را تماشا می کرد می رود"ازت می خوام مراقب افسون هم باشی.» آریک به او اطمینان می دهد که کارش را خوب انجام خواهد داد.

یاماچ در میدان تره بار مشغول کاسبی است که به او خبر می رسد در قهوه خانه مهمان دارد. وقتی او به قهوه خانه می رود با آریک مواجه می شود. آریک به یاماچ دست می دهد و می گوید:« من آریک بوکه اردنت هستم. نمی ذارم نبود داداشم رو حس کنید. قول می دم.»

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت دویست و چهل و چهار ۲۴۴ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت دویست و چهل و دو ۲۴۲ Next Episode - Çukur Serial Part ۲۴۴ Previous Episode - Çukur Serial Part ۲۴۲.

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
بی بی سی فارسی - ۱۷ بهمن ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱