قسمت شصت و سه آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت شصت و سه 63Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۶۳

آپارتمان بی گناهان ۱۹-۲

ممدوح به دیدن اینجی که در ویلای خاله ی اسرا می ماند می رود. اینجی با دیدن او در آغوشش می گیرد و از ته دل گریه می کند و می گوید: «بابابزرگ اصلا راحت نیست... »

اسد پیش هان می رود و می گوید: «هان باور دارم که اینجی برمیگرده. مگه همیشه برنگشت؟ » هان می گوید: «چون همیشه من رفتم دنبالش. » اسد می گوید: «هان بازم برو.

"   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت شصت و سه 63Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۶۳ آپارتمان بی گناهان ۱۹-۲ممدوح به دیدن اینجی که در ویلای خاله ی اسرا می ماند می رود"به خاطر اینجی ارزششو داره. برای آخرین بار برو و باهاش صحبت کن. »

نریمان در مدرسه سراغ اگه می رود و می گوید: «مگه نگفتی با آبجیت صحبت میکنی؟ اون که برگه طلاق رو صبح فرستاد دم خونه. » اگه با بی حالی می گوید: «چی بگم نریمان؟ من باهاش حرف زدم اما تصمیمشو گرفته. تازه وقتی قرار نیست چیزی عوض شه چرا حرف بزنم؟ » نریمان می گوید: «مگه واسه عشق نباید فداکاری کرد؟ » اگه می گوید: «همه گذشته خواهرم با فداکاری گذشته دیگه چی میخوای؟ » نریمان می گوید: «خوبه! پس خوب داداشم رو درک میکنه.

اونا بهتر از همه همدیگه رو حس میکنن! » اگه این را قبول ندارد و نریمان می گوید: «چون تو عاشق نشدی نمیدونی آدما به خاطر عشق چقدر میتونن از خود گذشتگی کنن! » اگه بغض می کند و می خواهد حرفی بزند اما آن را می خورد و می گوید: «به خاطر این حرف خیلی قراره خجالت بکشی نریمان! » و آدرس جایی که اینجی می ماند را به نریمان میدهد تا به هان بدهد و می گوید: «دیگه در مورد عشق به من طعنه نزن! تو هیچی نمیدونی! » و می رود. نریمان لبخند میزند. اگه سراغ غمزه می رود و از روی عصبانیت و حرص از او می خواهد با هم وارد رابطه بشوند. غمزه قبول می کند. نریمان از پشت در حرف های انها را می شنود و ناراحت شده و شروع به خاراندن مچ دستش می کند که امره جلو می آید.

"اینجی با دیدن او در آغوشش می گیرد و از ته دل گریه می کند و می گوید: «بابابزرگ اصلا راحت نیست.."نریمان با لبخند به سمت او برمیگردد و می گوید: «الان فهمیدم که تورو دوست ندارم. »

ممدوح به اینجی می گوید: «من بهت افتخار میکنم... سالها به مادرت التماس کردم.. بهش خیانت شد و کتک خورد و گرسنه موند اما بازم جسارت نداشت از اون طلاق بگیره. تو خیلی فرق میکنی اینجی...

تو قوی هستی... »

هان اسباب بازی سربازی که اینجی به او داده بود را از وسط می شکند و با گریه سر روی میز می گذارد... اسد حال بد او را می بیند و به اسرا پیام میدهد که اگر آدرس اینجی را ندهد، دیگر با هم دوست نخواهند ماند! اسرا با پوزخند جواب میدهد که هر کاری می خواهد بکند! اسد حرص می خورد. هان به او می گوید که ذاتا نریمان آدرس را برایش فرستاده. اسد او را مجبور می کند تا بروند و با اینجی صحبت کند.

"» نریمان در مدرسه سراغ اگه می رود و می گوید: «مگه نگفتی با آبجیت صحبت میکنی؟ اون که برگه طلاق رو صبح فرستاد دم خونه"

صفیه به طبقه بالا می رود و از انجا پنجره ی اتاق ناجی را نگاه می کند که همراه دخترش وقت می گذراند و یاد روزی می افتد که در گذشته، ناجی در مورد خانواده ی سه نفری شان همراه دخترش صحبت کرده بود و با بغض به خود می گوید: «ببین دختر میخواستی خدام هم هرچی میخواستی بهت داده... »

تومریس از ناجی می پرسد: «مارو به خاطر اون ول کردی؟ » ناجی می گوید: «اینطوری نیست... تو آینده وقتی بزرگ شدی میفهمی... » و از تومریس می خواهد آماده بشود تا امروز را با هم بگذرانند و در دل می گوید: «امروز آخرین روزیه که به عنوان پدر و دختر با هم میگذرونیم... میخوام همیشه منو اینجوری به یاد بیاری دخترم.

»

صفیه بین زباله ها آلبوم عکس را بیرون می کشد که عکسی از جوانی های مادرش داخل ان است که به زیبایی لبخند زده... سالها قبل، حسیبه همراه دوستش برای شب خواستگاری اماده می شود. مادرش با عصبانیت سر می رسد و رو به او می گوید: «سه بار نامزد کردی و بر گردوندنت! اگه این یکی رو هم بپرونی دیگه نمیخوام ببینمت! »

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت شصت و چهار ۶۴ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت شصت و دو ۶۲ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۶۴ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۶۲

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱