قسمت سیصد و سی و یک گودال

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال گودال قسمت سیصد و سی و یک 331Çukur Serial Part ۳۳۱

گودال

۱۱۷ – ۲

جومالی بعد از کار در میدان تره بار به میخانه ی متین می رود. جز او و مدد میخانه مشتری دیگری ندارد. جومالی و مدد و متین دور هم می نشینند و درددل می کنند و حال یکدیگر را می پرسند. لابه لای صحبت انها هر وقت که اسم وارتولو می آید ممد با عصبانیت به وارتولو عوضی می گوید و او را لعنت می کند. یاماچ از پشت پنجره انها را نگاه می کند و وقتی امی را در ان اطراف می بیند از او می پرسد:« اینا چه شون شده؟» امی می گوید:« خودت مگه نمی بینی؟ باختن.

"   سریال گودال قسمت سیصد و سی و یک 331Çukur Serial Part ۳۳۱ گودال۱۱۷ – ۲جومالی بعد از کار در میدان تره بار به میخانه ی متین می رود"شکست خوردن.»

در قهوه خانه دو پسر جوان با شرمندگی رو به روی عمو جومالی ایستاده اند و منتظر مجازاتشان هستند. عمو وقتی که متوجه خشم و نفرت انها نسبت به هم می شود و روی دستبند یکی از پسرها حرف سین را می بیند می پرسد:« اسمش چیه؟ سما یا سرپیل؟» یکی از پسرها می گوید:« سیبل.» عمو جومالی به افرادش دستور می دهد که سیبل را برایش بیاورند. سیبل که همان موقع درساختمان نیمه کاره ای در اغوش مرتضی است وقتی می فهمد عمو جومالی صدایش زده خودش را به قهوه خانه می رساند. عمو جومالی ااز سیبل می خواهد که برای دست بوسی جلو بیاید. سیبل با خجالت دست او را می بوسد و عمو جومالی به ندیم می گوید:« سیبل رو برای دانشگاه اماده کنید و پیگیر درسهاش باشید وگرنه به بیراهه کشیده می شه.» او سیبل را مرخص می کند و رو به پسرها هم می گوید:« برای اینا هم زن بگیرید.

کامیونها رو ازشون بگیرید و براشون دو تا مغازه رو به روی هم باز کنید. جوری که همیشه کارشون لنگ همدیگه باشه.» وارتولو که از تیزهوشی عمو جومالی جا خورده از او می پرسد که ماجرای سیبل را از کجا فهمیده و به بیراهه کشیده شدنش را چگونه متوجه شده؟ عمو جومالی می گوید:« بوی گند ادکلن مردونه می داد. معلوم بود از اغوش یکی تازه بیرون اومده بود.»

همان شب جلاسون و مکه و اکین برای مامورتی به خانه ی یکی از همکاران قدیمی عموجومالی فرستاده می شوند. اکین از ماموریت های پی در پی و حمله کردن به این طرف و انطرف خسته و کلافه شده و غر می زند. او و جلاسون و مکه خودشان را به حیاط خانه ی حسن می رسانند و با افراد او درگیر می شوند و درست در لحظه ای که حسن می خواهد فرار کند گیرش می اندازند.

"لابه لای صحبت انها هر وقت که اسم وارتولو می آید ممد با عصبانیت به وارتولو عوضی می گوید و او را لعنت می کند"اکین رو به حسن می گوید:« پولای عمو کجاست؟ میگه پولاشو بالا کشیدی.» حسن انکار می کند و همان موقع یک ساک پراز پول از صندوق عقب ماشین حسن پیدا می شود. اکین با عصبانیت حسن را کتک می زند و می گوید:« اگه پولای عمو دست تو نیست من اینجا چیکار می کنم؟ چرا تو خونه ی خودم نیستم؟ چرا پیش زنم نیستم؟» بعد از برداشتن پولها انها به گودال برمی گردند و اکین که می داند جومالی و مدد و متین در میخانه هستند به انجا می رود. اما جلاسون و مکه که نمی خواهند سر این قضیه با عمو جومالی درگیر شوند دور میخانه ی متین را خط می کشند و به خانه برمی گردند. جومالی اکین را در آغوش می گیرد و حال اعضای خانواده را از او می پرسد. اکین که دلش برای جومالی تنگ شده می گوید:« یه بار بیایم خونتون؟» جومالی می گوید:« نیاین.

اینجا اومدنت هم ممنوعه. تو می خوای خودتو به دردسر بندازی؟» جومالی بعد از میخانه به طرف خانه اش حرکت می کند و یاماچ باز هم او را تعقیب می کند.

مرتضی که با عایشه ازدواج کرده شب به خانه برمی گردد و وقتی به دستشویی می رود، عایشه از روی کت او تار موی بلندی پیدا می کند و سر مرتضی داد می زند و گوش او را می پیچاند و می پرسد:« این تار موی کیه هان؟» مرتضی می گوید که اشتباه متوجه شده و وقتی می بیند که عایشه ول کن نیست او هم موی عایشه را می گیرد و هر دو یکدیگر را کتک می زنند. بعد هم انها که به این وضعیت عادت دارند میان دعوا یکدیگر را بغل می کنند و میخندند.

جومالی به خانه می رسد و دختر کوچکش اسیه را در اغوش می گیرد و با او بازی می کند. داملا هم از وضعیت بازار می پرسد و در همین حین متوجه سایه ای پشت پنجره می شود و جومالی را صدا می زند. یاماچ پا به فرار می گذارد و جومالی تعقیبش می کند و ته کوچه او را گیر می اندازد، وقتی چشمش به چهره ی مضطرب و هراسان یاماچ می افتد او را محکم در اغوش می گیرد و گریه می کند.

گولکان که ادرس نظام را از طریق جنک گیر اورده سراغ او می رود و می گوید:« من زنداداشم افسونو بهت امانت داده بودم.

"یاماچ از پشت پنجره انها را نگاه می کند و وقتی امی را در ان اطراف می بیند از او می پرسد:« اینا چه شون شده؟» امی می گوید:« خودت مگه نمی بینی؟ باختن"کجاست؟» نظام میگوید:« نمی دونم. دادی به من و گفتی که هر کاری می خوام بکنم باهاش.» گولکان عصبانی می شود و برای فهمیدن جای افسون پافشاری می کند و داد و بیداد راه می اندازد. نظام هم به افرادش دستور می دهد که او را کتک بزنند.

جلاسون که نگران کاراجا است به بهانه ی خوردن سوپ به خانه ی کوچوالی ها می رود و در حیاط خانه نگهبانی می دهد. کاراجا درمورد درگیری صبح به او می گوید:« قبلا عموهام که با لباس خونی می یومدن خونه رو درک نمی کردم. اما الان دیگه خودمم عادت کردم به این وضعیت.

الان می فهمم که مهمترین چیز گوداله. ما اون بیرون می جنگیم تا به گودال اسیبی نرسه.» جلاسون می گوید که دیگر گودالی نمانده و می پرسد:« تو کی انقدر عوض شدی کاراجا؟ نمی دونم بگم پخته شدی یا متفاوت شدی.» کاراجا جواب می دهد:« من به لطف عمو اینجوری شدم. قبلنا فقط یه گوشه می نشستم و منتظر می موندم که دوسم داشته باشن. منتظر بودم تو دوسم داشته باشی اما الان می دونم که دوست داشتن اصل نیست و مسئله ی اصلی قدرتمند بودنه. وقتی قدرتمند باشی همه دوست دارن.» جلاسون حرفهای او را نمی فهمد و با حیرت به او نگاه می کند.

فیاض از قهوه خانه به طرف خانه ی جدیدش حرکت می کند.

"شکست خوردن.»در قهوه خانه دو پسر جوان با شرمندگی رو به روی عمو جومالی ایستاده اند و منتظر مجازاتشان هستند"در تمام مسیر مدد که از او کینه به دل گرفته تعقیبش می کند. فیاض از دست مدد هر روز با ترس این مسیر را طی می کند. او به خانه می رسد و در خانه را می زند و جنت که او هم در همان خانه زندگی می کند، به فیاض خوش امد می گوید و او را داداش صدا می زند و برایش غذا می آورد. عکس عروسی ان دو روی دیوار خانه اویزان است.

قسمت بعدی - سریال گودال قسمت سیصد و سی و دو ۳۳۲ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت سیصد و سی ۳۳۰ Next Episode - Çukur Serial Part ۳۳۲ Previous Episode - Çukur Serial Part ۳۳۰

منابع خبر

اخبار مرتبط

مرد روز - ۲۵ دقیقه قبل
ایسنا - ۸ مهر ۱۴۰۰
پندار - ۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۲ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
باشگاه خبرنگاران - ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
رادیو زمانه - ۱ شهریور ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱