فیلم «پسرک و مرغ ماهی‌خوار»؛ سویه‌های دیگر هستی در دنیای هایائو میازاکی

رادیو فردا - ۴ اسفند ۱۴۰۲

  • فیلم «پسرک و مرغ ماهی‌خوار» آخرین اثر هایائو میازاکی، هنرمند ستایش‌شدهٔ ژاپنی، موفقیت خیره‌کننده‌ای داشته است. این هفته جایزهٔ آکادمی فیلم بریتانیا (بفتا) را برد، قبل از آن جایزهٔ گلدن‌گلوب را کسب کرده بود و یکی از چهار نامزد جایزهٔ اسکار برای بهترین فیلم انیمیشن است؛ فیلمی که تا همین‌جا هم رکوردهای فروش را در ژاپن و سطح جهان جابه‌جا کرده است.

آخرین ساختهٔ هایائو میازاکی همان‌طوری بود که انتظار می‌رفت؛ بازتابی از عناصر شخصی و حساسیتی عالی‌ که آثار یک هنرمند را اصیل و منحصربه‌فرد می‌کند. حسرتی را هم به جا می‌گذارد که این دنیای اصیل با همهٔ زیبایی‌هایش سرانجام به انتها رسید.

ولی ما تا همین‌جا هم خوش‌شانس بوده‌ایم، چون «پسرک و مرغ ماهی‌خوار» هدیه‌ای بود که کسی انتظارش را نداشت، یک خلاف‌عهد شیرین پس از انیمهٔ «باد برمی‌خیزد» که قرار بود آخرین کار میازاکی باشد، اما بی‌تردید ۱۰ سال پیش برای بازنشستگی او خیلی زود بود.

پیرمرد در ۸۳ سالگی، همان‌طور که خوش‌تیپ و شق‌ و رق باقی مانده، همچنان از تخیلی بی‌انتها برخوردار است که می‌تواند آن را به قالب داستانی پرکشش دربیاورد؛ کیفیتی که خیلی وقت‌ها با پا به سن گذاشتن هنرمند از دست می‌رود.

سن و سال او اما یک مزیت هم برایش داشته - اگر مزیت این‌جا واژهٔ درستی باشد - چون در حکم یک شمشیر دولبه بوده است. میازاکی (متولد ۱۹۴۱) جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده و تجربهٔ این جنگ به کابوس‌های مداومی تبدیل شده که نشانه‌هایش را در بیشتر آثارش می‌توان دید، ازجمله همین کار آخر.

هایائو میازاکی

با این حال، همهٔ این انیمه‌ها از لطافت بی‌نهایتی برخوردارند که همین امر پارادوکس میازاکی را می‌سازد.

"فیلم «پسرک و مرغ ماهی‌خوار» آخرین اثر هایائو میازاکی، هنرمند ستایش‌شدهٔ ژاپنی، موفقیت خیره‌کننده‌ای داشته است"میان این همه بی‌رحمی در اطراف و تجربه‌های هراس‌انگیز، جهان میازاکی به پناهگاهی امن می‌ماند که سویه‌های دیگر هستی را نشان می‌دهد؛ همان‌طور که ماهیتو، قهرمان آخرین اثر او، نیز در روند داستان به ادراکی شگرف از آن می‌رسد.

«پسرک و مرغ ماهی‌خوار» را شخصی‌ترین اثر میازاکی دانسته‌اند که در آن از کودکی و سرگذشت خانوادهٔ خود بسیار وام گرفته است. مثلاً پدر قهرمان داستان پدر خود اوست که طراح هواپیماهای جنگی‌ بوده. یا خانوادهٔ او هم پس از بمباران اوتسونومیا در آخرین ماه‌های جنگ، به‌ناگزیر شهر را به مقصد روستایی امن ترک می‌کند، درست مثل خانوادهٔ ماهیتو.

آخرین تصویری که میازاکی از اوتسونومیا به یاد دارد، ویرانی و آتش‌سوزی است و آخرین تصویر در ذهن ماهیتو بمباران بیمارستان شهر؛ لحظه‌ای که مادر خود را از دست می‌دهد.

اما شاید بیش از این نیازی نباشد که به‌دنبال این نشانه‌های واقعی در فیلم میازاکی بگردیم، چون ایدئالیسم هنری او همیشه از واقعیت فاصله می‌گیرد و وجهی غریزی و مابعدطبیعی پیدا می‌کند. همین کافی است که خط سیر داستان را ترسیم کنیم که با مرگ (مادر ماهیتو) شروع می‌شود و با زندگی (تولد برادر ناتنی ماهیتو) پایان می‌یابد.

میان این دو یک سفر خیال‌انگیز است که ماهیتو به همراه مرغ ماهی‌خوار، موجودی نیمه انسان و نیمه‌پرنده، تجربه‌اش می‌کند.

به قول مولانا، «گفتم از آغاز مرغ روح ما بی‌پر بُده‌ست / گفت هین بشکن قفس آغاز بی‌آغاز بین».

پرواز یکی از درون‌مایه‌های ثابت آثار میازاکی است که در همهٔ آن‌ها به طریقی کمابیش جلوه می‌کند. شاید تأویلش رهایی باشد، مثل خواب‌هایمان که گاهی در حالت بی‌وزنی از زمین اوج می‌گیریم و بر فراز ساختمان‌ها و خیابان‌ها حرکت می‌کنیم.

همین اساساً سرگذشت کاراکترهای داستانی میازاکی را به تجربه‌هایی غیرطبیعی شبیه می‌سازد. این تجربه‌ها نقطه‌تمایز ایده‌های زیبایی‌شناسانهٔ میازاکی با آرمان زیبایی‌شناسانهٔ کلاسیک غربی است که بر سنت رنسانس بنا شده و تجربه‌های طبیعی را ستایش می‌کند. برعکس، جهان میازاکی بسیار اسرارآمیز و دست‌نیافتنی می‌نماید، به‌طوری که مخاطب غیرشرقی عموماً قانع می‌شود که دست‌کم لحظاتی در بیرون ماجرا پرسه بزند، حالا هر چقدر هم که داستان را با نگاه ستایشگر دنبال کند، گو این‌که روح تمدنی شرق جلوه‌ای درک‌ناشدنی به آن می‌دهد.

با این حال، کارهای میازاکی به‌رغم آن‌که عمیقاً ژاپنی‌ است، حامل مفاهیم و ارزش‌های جهان‌شمولی‌ هم هست که می‌تواند هر مخاطبی را سر ذوق بیاورد.

"آخرین ساختهٔ هایائو میازاکی همان‌طوری بود که انتظار می‌رفت؛ بازتابی از عناصر شخصی و حساسیتی عالی‌ که آثار یک هنرمند را اصیل و منحصربه‌فرد می‌کند"صلح، چه صلح با خویشتن و چه صلح جهانی، ازجمله این مفاهیم است که شخصیت‌های آثار او را در طلب آن به تکاپو و ایثار تا حد جان وامی‌دارد.

قهرمان‌های داستان‌های میازاکی مثل سوپرمن و کاراکترهای نظیر آن تک‌بعدی و غیرقابل تغییر نیستند، بلکه رنج انسانی عمیقی را متحمل می‌شوند و همپای داستان و فراز و نشیب‌های آن تحول می‌یابند؛ همان‌طور که ماهیتوی «پسرک و مرغ ماهی‌خوار» رفته‌رفته به ادراک دیگری از مرگ، عشق و دوستی می‌رسد، اگرچه بهای این معرفت تازه بسیار باشد.

او سالِکی‌ است که رنج سفر به جان می‌خرد و قدم در راهی پرخطر و ناشناخته می‌گذارد. عزیمت ماهیتو از خانهٔ پدری و دنیای ساکنِ دهکده سفرِ شناخت است که سوگ مادر سبب‌ساز آن می‌شود و به جهانی خیالی رهنمونش می‌کند که آن‌سوتر و موازی با جهان واقعی جریان دارد. نقطه برخورد این دو جهان بارویی است کهنه و مخروبه که از عموی مادری به یادگار مانده است.

به نظر می‌رسد که برج‌وبارو جاذبه‌ای مقاومت‌ناپذیر برای میازاکی داشته باشد. تقریباً در تمامی آثارش یک قلعه وجود دارد که داستان حول معمای آن شکل می‌گیرد. سؤالی که شکل می‌گیرد، این است که این جاذبه از کجا می‌آید؟ از زمان که با گذر خود نشانه‌های گذشته را قابل تفسیر و رازآمیز می‌کند؟ چون هیچ چیزی به اندازهٔ یک قلعهٔ متروکه گذر زمان و از دست شدن نسل‌های فراموش‌شده را نشان نمی‌دهد.

دههٔ ۱۳۶۰ یک فیلم خارجی از تلویزیون ایران برای کودکان و نوجوانان پخش می‌شد که داستانش این بود که خواهر و برادری به‌طور اتفاقی داخل یک ساعت‌ ایستاده‌ بزرگ می‌شوند و از زمان‌های گذشته سردرمی‌آورند، از اروپای قرون وسطی و شهرهای طاعون‌زده، دوران دودمان‌های منقرض‌شده و جنگ‌های پایان‌یافته.

قهرمانان داستان‌های میازاکی به گذشته سفر نمی‌کنند، اما با درگذشتگان پیوند می‌یابند.

یکی از وجوه مابعدطبیعی آثار میازاکی همین نمود ارواح و اشباح در آن است که با جهان زندگان کنش و واکنش دارند و بر هم تأثیر می‌گذارند. شاهکارش انیمهٔ «شهر اشباح» (۲۰۰۱) است که جایزهٔ اسکار را هم برد. میازاکی اما به یک سنت سترگ تکیه دارد که ردپایش را در آثار استادان بزرگ هنر ژاپن می‌شود دید، مثل «اوگتسو» (۱۹۵۳) ساختهٔ کنجی میزوگوچی. جهان زندگان و مردگان در این شاهکار سینمایی چنان طبیعی در هم تنیده‌اند که گویی جز این نمی‌تواند باشد. یا اپیزود سوم «رؤیاها»ی آکیرا کوروساوا که افسری جوان و بازماندهٔ جنگ دوم جهانی با گذر از یک تونل تاریک و متروکه با گروهان تحت فرماندهی خودش مواجه می‌شود که همگی کشته شده‌اند.

"سن و سال او اما یک مزیت هم برایش داشته - اگر مزیت این‌جا واژهٔ درستی باشد - چون در حکم یک شمشیر دولبه بوده است"

نقطه اتصال دو جهان طبیعی و مابعدطبیعی در آثار میازاکی معمولاً یک قلعه است که درهایش به روی قهرمانان او گشوده می‌شوند. قلعه‌ها نقطه عزیمت داستان هم هستند که اسب خیال را به پرواز درمی‌آورند و از کوه‌ها، دریاها و جنگل‌ها می‌گذرانند.

میازاکی رابطه‌ای آیینی با طبیعت دارد. ستایشگر آن است و بیمناک این واقعیت که بشر کمر به نابودی‌اش بسته، گو این که طمع و ویرانگری او بی‌انتهاست. مسبب تمام وقایع و فجایعی که در انیمهٔ «شاهزاده مونونوکه» (۱۹۹۷) می‌گذرد آز است که کاراکتر بانو ابوشی را به تعقیب روح جنگل و کشتن آن وامی‌دارد.

جهان خیالی در «پسرک و مرغ ماهی‌خوار» هم که ماهیتو به آن پا می‌گذارد، در برابر دهشت و ویرانی جنگ بنا شده، اما این جهان هم مخاطرات خودش را دارد، مثل آن طوطی‌های آدم‌خوار.

چیزهایی در این جهان از بیخ و بن غلط است که معمارش از آن بی‌خبر مانده؛ نمادش بلوک‌هایی هستند که عموی مادری ماهیتو روی هم گذاشته و هر آن احتمال سقوطش می‌رود. همان‌جا او به ماهیتو می‌گوید که بیا و تو جهانی بهتر از این بساز. گو این‌که میازاکی با این دیالوگ درون خود را فاش می‌سازد.

جایی یک منتقد ژاپنی نوشته بود همهٔ ایمان میازاکی به کودکان است که مسیر بهتری را نشان بدهند. درست نوشته بود. روح طبیعت را هم در آثار میازاکی تنها همان‌ کودکان هستند که درک می‌کنند.

نگهبانان حقیقی طبیعت همانان هستند و زیباترین رابطه را هم با آن برقرار می‌کنند؛ رابطه‌ای که صرفاً از سرِ عشق و دوستی است و عاری از سودجویی و طمع.

احسان عابدی

«جبهه غرب»؛ آنجا که در غلبه هم شکوهی نیست

ربکای نتفلیکس؛ وقتی از هیچکاک گریزی نیست‎

ظهور جوکر در زمانه شورش‌ها



منابع خبر

اخبار مرتبط

تابناک - ۰ دقیقه قبل
خبر آنلاین - ۸ بهمن ۱۴۰۲
خبر آنلاین - ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۲۳ اسفند ۱۴۰۰