قسمت صد و شصت گودال
سریال گودال قسمت صد و شصت 160Çukur Serial Part ۱۶۰
گودال ۶۸-۳
دکتر آسایشگاه، وقتی متوجه علاقه ی یاماچ به موسیقی می شود برای او گیتار برقی ای می آورد و سالن تئاتر را نشانش می دهد. یاماچ بعد از مدت ها اولین عکس العمل های طبیعی اش را نشان می دهد و سرگرم موسیقی میشود. سه ماه بعد او با دیگر بیماران روانی مشغول نواختن است و مانند آنها رفتار می کند. اما وقتی به اتاق دکتر می رود معلوم می شود که حالش کم کم خوب شده و حالا جز سردرد های شدید مشکل دیگری ندارد. دکتر حکم آزادی یاماچ را می دهد و از او می پرسد که بعد از تیمارستان به کجا خواهد رفت و چه کار خواهد کرد.
" سریال گودال قسمت صد و شصت 160Çukur Serial Part ۱۶۰ گودال ۶۸-۳دکتر آسایشگاه، وقتی متوجه علاقه ی یاماچ به موسیقی می شود برای او گیتار برقی ای می آورد و سالن تئاتر را نشانش می دهد"یاماچ می گوید: «دیگه به گودال برنمیگردم. یه زندگی جدید رو شروع میکنم. » یاماچ وقتی به اتاقش برمی گردد تا برای شب اخر در آسایشگاه استراحت کند، با دختری به اسم نهیر روبرو می شود که داد و بیداد می کند و وسایل یاماچ را از اتاق بیرون می ریزد. نهیر می گوید: «اینجا اتاق تو نیست. اتاق منه.
من همیشه همینجا میخوابم. » نگهبان حق را به یاماچ می دهد و نهیر به اتاق دیگری می رود. اما همان شب موقعی که یاماچ خوابیده است، نهیر به اتاق یاماچ که خودش قبلا در آنجا بستری بوده می آید و کنار یاماچ و پشت به او می خوابد. یاماچ متوجه حضور او می شود و نهیر می گوید: «من فقط اینجا خوابم میبره... » آنها مدتی با هم کل کل می کنند و بعد هردو به خواب می روند.
"اما وقتی به اتاق دکتر می رود معلوم می شود که حالش کم کم خوب شده و حالا جز سردرد های شدید مشکل دیگری ندارد"وقتی یاماچ از خواب بیدار می شود نهیر را پیدا نمی کند. او هنگام خارج شدن از آسایشگاه گیتاری که قرار بود با آن زندگی جدیدی شروع کند را داخل سطل زباله می اندازد.
آکین به کارگاه مجسمه سازی که به تازگی در گودال تاسیس کرده می رود. خانم های کارگر کارگاه حسابی به خاطر این کارافرینی از او تشکر می کنند. دوست کاراجا هم در همان کارگاه مشغول به کار شده و تا سر از کار اکین در بیاورد.
اهالی گودال وقتی اکین را در کوچه پس کوچه ها می بینند به او سلام می دهند و احترام می گذارند. آکین به بازار میوه فروشی می رود و کاراجا را مشغول فروش میوه پشت میز ادریس می بیند. کاراجا به اکین می گوید: «من دارم کاری رو میکنم که تو باید بکنی. خیال نکن چون مردم دستتو میبوسن تو مثل عموها و بابامی. » آکین در جواب می گوید: «من هرروز هدف گلوله م تا از شما مراقبت کنم.
"دکتر حکم آزادی یاماچ را می دهد و از او می پرسد که بعد از تیمارستان به کجا خواهد رفت و چه کار خواهد کرد"فکر میکنی این آسایشی تو گودال به راهه از کجا میاد؟! به خاطر کارای منه! » همان لحظه در بازار میوه فروشی صدای تیراندازی می آید. مردم می ترسند و آکین به کمک چند جوان مسلح محله به مقابله با انها می رود. بعد هم همراه دوستش پیش آذر می رود. معلوم می شود که این حمله ی ساختگی از طرف اذر و طبق توافق قبلی بوده است. برای این که اکین بتواند در محله خودی نشان دهد.
آکین کیفی را باز می کند و از داخل آن مجسمه های سفالی بیرون می آورد. زیر مجسمه ها را باز می کند و جاساز مواد مخدر را به اذر نشان می دهد. اذر از این ایده خوشش می آید و به اکین می گوید: «حالا شدی همون شریکی که میخواستم. » در یکی از زیرزمین های گودال مجسمه ها با نظارت دوست اکین پر مواد مخدر می شوند.
در زندان، افراد آذر مدام به کوچوالی ها به قصد کشت حمله می کنند. آنها جان سالم به در می برند و وقتی همگی در حیاط های جداگانه زندان در حال هواخوری هستند، جومالی شروع به خواندن آهنگ آشنایی می کند.
"» یاماچ وقتی به اتاقش برمی گردد تا برای شب اخر در آسایشگاه استراحت کند، با دختری به اسم نهیر روبرو می شود که داد و بیداد می کند و وسایل یاماچ را از اتاق بیرون می ریزد"همه هم صدای او آواز می خوانند و یادی از ادریس می کنند.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت صد و شصت و یک ۱۶۱ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت صد و پنجاه و نه ۱۵۹ Next Episode - Çukur Serial Part ۱۶۱ Previous Episode - Çukur Serial Part ۱۵۹اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران