سریال راز بقا قسمت ۱۳ سیزدهم

پندار - ۱۰ خرداد ۱۴۰۱

ایرج و شیوا به تهران می‌رسند، آنها جلوی خانه رحیم رفته و ایرج می‌گوید در آن خانه همیشه به روی او باز است، پدرش در قید حیات نیست و مادرش شهرستان است، او به شهرستان نمی‌رود چون دخترخاله‌اش را به زور به او می‌دهند.

ایرج نگران است که خان فادر متوجه شود او شیوا را ندزدیده و شیوا می‌گوید مابقی دامادها هم بی‌عرضه بودند و همیشه دختران خودشان دزدی را تقبل کردند.

فرخ و کیهان شیوا را دیده و به رئیس‌شان اطلاع می‌دهند که ایرج بدون رحیم آمده و دختر خان فادر همراه اوست.

رئیس(فرشید زارعی فرد) می‌گوید: “دختر خان فادر در تهران، کنار گوش ما، چهل و هشت ساعت دیگر التماسم می‌کنی دخترت را به تو بدهم.”

فیلم شروع می‌شود.

افرادی جلوی دوربین در مراسم خاکسپاری می‌گویند، درست است که رحیم فوت کرده، اما نمی‌توان مردم آزاری‌های او را نادیده گرفت و روی سر، گردن، چشم و پا علامت سوختگی از آخرین چهارشنبه‌سوری که مسبب آن رحیم بوده را نشان می‌دهند.

به زمانی برمی‌گردیم که رحیم در دست خان‌فادر زندانی است.

او در حال نوشتن وصیت‌نامه است. او نوشته امیدی به رسیدن این وصیت‌نامه ندارد، اما می‌نویسد تا سبک شود. ایرج را از او جدا کرده و نمی‌داند زنده است یا مرده؟

در این لحظات به مادرش که به خاطر مردم‌آزاری او همیشه خجالت زده بوده، اما پشتش را خالی نکرده است، می‌اندیشد.

دلش برای مردم‌آزاری تنگ شده، خصوصا رو بازی ایران و پرتغال، هر زمان یاد آن می‌افتد با تمام وجود ذوق می‌کند.

به یاد می‌آورد حین بازی باعث قطعی برق محله شده و صدای زنگ خطر و بمباران زمان جنگ را با بلندگو پخش کرده و باعث رعب و وحشت مردم شده است.

این را هم ببینید:  سریال راز بقا قسمت ۱۰ دهم

خان‌فادر وارد می‌شود، رحیم اعتراض می‌کند که چه بلایی سر ایرج آورده، فادر می‌گوید او شیوا را دزدیده و عاقبت‌به‌خیر شده است، احسان را می‌آورند و مشخص می‌شود خان فادر داستان نامیرا بودن رحیم را فهمیده‌ و می‌خواهد از او استفاده مالی کند.

رحیم ار احسان می‌پرسد چرا همه چیز را لو داده و احسان می‌گوید آنها از پیش می‌دانستند، خودش شنیده که رحیم را ده میلیون دلار به عرب‌ها فروخته‌اند. رحیم می‌پرسد به چه کار عرب‌ها می‌آید و احسان جواب می‌دهد، ژنتیک و نامیرا بودن.

شیوا با خانواده رحیم آشنا می‌شود و تفاوت‌های فرهنگی آنها به چشم می‌آید.

حاتم نیز از تفاوت فرهنگی در آفریقا گفته و وانمود می‌کند به آنجا سفر کرده، که توسط خاندانی و ریحان مورد تمسخر قرار می‌گیرد.

زینت از شیوا می‌پرسد رحیم کجاست و شیوا جواب می‌گوید با پدرش که قاچاقچی است بده بستان کاری دارد.

ایرج می‌گوید برای ازدواج او پیش‌قدم شوند، زینت نگران جان رحیم است که شیوا می‌گوید جای نگرانی نیست، چون نام رحیم در لیست اعدامیان پدرش نیست.

بیشتر ببینید:

سریال کلیله و دمنه قسمت ۳ سوم

۷ خرداد ۱۴۰۱

سریال کلیله و دمنه قسمت ۲ دوم

۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
قبلی بعدی

ریحان می‌گوید رحیم را در هوا زده‌اند و هیچ پولی به آنها نرسیده، چقدر گفته دکتر نیکسون بابت ژنتیک رحیم پول زیادی می‌پردازد.

خاندانی می‌گوید در آگاهی آشنا دارد، حاتم مخالفت می‌کند.

خاندانی می‌خواهد عکس دوستش را نشان حاتم دهد، که حاتم عکس مادرش را در کیف پول خاندانی می‌بیند، او شاکی شده و خاندانی می‌گوید می‌خواسته برای زینت کارت فدراسیون شطرنج صادر کند.

این را هم ببینید:  سریال سودا قسمت ۷ هفتم

ریحان می‌گوید او که شطرنج بلد نیست، اما زینت می‌گوید مدال برنز شطرنج دارد. حاتم حرکت فیل در شطرنج را پرسیده و مادرش عصبی شده و می‌گوید تا ظهر نشده باید شیوا آنها را ببرد پیش رحیم.

الماسی مغازه را باز کرده و تر و تمیز می‌کند.

"حاتم حرکت فیل در شطرنج را پرسیده و مادرش عصبی شده و می‌گوید تا ظهر نشده باید شیوا آنها را ببرد پیش رحیم.الماسی مغازه را باز کرده و تر و تمیز می‌کند"بیتا وارد مغازه شده و از نوستالژیک بودن مغازه تعریف می‌کند، او خود را نامزد رحیم معرفی کرده و الماسی می‌گوید قسم خورده دیگر ناظر، شاهد و رازدار هیچ ازدواجی نباشد.

بیتا می‌گوید رازی نمانده، تعدادی ساندویچ سفارش داده و می‌گوید رحیم ناپدید شده و خانواده‌اش نیز خانه نبودند، او درمانده است و رحیم همیشه گفته حاج‌آقا الماسی یاور درماندگان است.

بیتا می‌گوید افشین به بهانه آزادی پدرش سه دانگ از مغازه‌های آنها را گرفته و پس از ازدواج مادر افشین با پدرش حسابی جولان می‌دهد، او امیدش به رحیم است و نگران اوست، زیرا افشین از او کینه به دل گرفته است، او آدرس شرکت عموی افشین را به الماسی می‌دهد تا پیگیری کند.

احسان با ولع غذا خورده و تعریف می‌کند. اما رحیم می‌گوید نان و آب قبل از سر بریدن است، به همین خاطر فرش‌ها را جمع می‌کنند تا خونی نشوند. احسان می‌گوید اگر دستش را باز کند حریف همگی می‌شود اما رحیم می‌گوید آنها به تجهیزات روز دنیا مجهز هستند.

در حالیکه تلاش می‌کنند فرش را از زیر رحیم و احسان بردارند، رحیم اعتراض می‌کند، اما نیروی خان‌فادر می‌گوید. شب نایت‌الهالوین نباید روی فرش بنشینند، بیرون منتظر هستند، می‌خواهند فرش‌ها را بشورند و ببینند بابانوئل چه چیزی لای فرش‌ها برایشان گذاشته است.

این را هم ببینید:  سریال سودا قسمت ۵ پنجم

رحیم می‌گوید چون احسان آمده، تعداد نگهبانان بیشتر شده، احسان از او می‌خواهد تنهایی فرار کند، او نیز چهار ساعت بعد پشت تپه‌های دوقلو به او ملحق می‌شود.

فرخ و کیهان وقتی می‌بینند کسی در خانه رحیم نیست، رئیس را جلوی ساندویچی الماسی برده و می‌گویند اگر بیتا را بدزدیم، رحیم پیدا می‌شود.

پس از خروج بیتا از مغازه، فرخ و کیهان بدنبال او رفته، اما از او جلو می‌زنند. بیتا وارد کوچه‌ای می‌شود و ماشین دیگری او را می‌دزدد.

شخصی از فرخ می‌خواهد تراولش را خورد کند که فرخ اشتباها ۲ بار ماشه اسلحه را فشار داده و او را می‌کشد.

خانم‌های قبیله خان‌فادر در حال شستن فرش و پیدا کردن هدیه در آن هستند، که آخرین فرش رسیده و متعلق به شخصی‌ست که او را خاله صدا می‌زنند.

خاله فرش را باز کرده و رحیم را در آن می‌بیند و می‌گوید تو را بابانوئل برای من گذاشته است.

رحیم می‌گوید توضیح می‌دهد، فقط به جان بچه‌هایش فریاد نزند و خاله می‌گوید او هنوز ازدواج نکرده است.

رحیم می‌خواهد دست و پایش را باز کند، او اره برقی آورده و زنجیرها را پاره می‌کند، با صدای اره بقیه متوجه شده و می‌خواهند به خان‌فادر خبر بدهند، که خاله با گفتن این حق منه، سهم منه، با اره برقی بدنبال آنها می‌افتد و رحیم فرار می‌کند.

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

کلمه - ۴ شهریور ۱۳۹۹
آفتاب - ۲۶ فروردین ۱۳۹۹
بی بی سی فارسی - ۱۷ بهمن ۱۳۹۹
خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
خبرگزاری دانشجو - ۵ خرداد ۱۴۰۰
پندار - ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
کلمه - ۳۱ خرداد ۱۳۹۹