قسمت پنجاه و دو آخرین تابستان
سریال آخرین تابستان قسمت پنجاه و دو 52Akharin Tabestan Serial Part ۵۲
آخرین تابستان ۱۴-۳
سلیم با مهربانی متین را در خانه اش راه می دهد و صبح هم وقتی می بیند او خوابیده بدون حرفی، کلید خانه را برایش می گذارد.
جمال شکمش درد می گیرد و به دستشویی زندان می رود که دو نفر از آدم های منیر، به او چاقو میزنند و می گویند: «باید عاقل میبودی جمال! » جمال را فورا به بیمارستان می رسانند. سلیم وقتی خبر را می شنود با عصبانیت سراغش می رود و منیر را آنجا می بیند. منیر به او می فهماند به گوشش رسیده که قرار بوده با جمال غیر قانونی دیدار داشته باشد و سلیم را تهدید می کند که عکس های آکگون در دفتر جانان را به دادگاه ارائه خواهد داد.
وقتی جانان می بیند که یامور سرش توی گوشی است و لبخند میزند، می گوید: «کم با دوست پسرت چت کن.
" سریال آخرین تابستان قسمت پنجاه و دو 52Akharin Tabestan Serial Part ۵۲ آخرین تابستان ۱۴-۳سلیم با مهربانی متین را در خانه اش راه می دهد و صبح هم وقتی می بیند او خوابیده بدون حرفی، کلید خانه را برایش می گذارد"» یامور هول می کند و می گوید: «آکگون که دوست پسرم نیست. » جانان لبخند میزند و می گوید: «آکگون؟! » و از یامور می پرسد که جریان چیست. یامور هم حقیقت را می گوید و جانان می گوید: «من از دیشب فهمیده بودم. دوتاتونم خوشحال بودین. تو ۱۸سالته و عاشقی.
چی بهتر از این. » اما یامور با ناراحتی می گوید: «آکگون به خاطر بابام خیلی جدیه. میخواد ازدواج کنیم. » جانان وقتی این را می شنود با عصبانیت می گوید: «یامور این اشتباهه. این کارو نکن! الان تو سنی نیستی که بخوای ازدواج کنی.
"جمال شکمش درد می گیرد و به دستشویی زندان می رود که دو نفر از آدم های منیر، به او چاقو میزنند و می گویند: «باید عاقل میبودی جمال! » جمال را فورا به بیمارستان می رسانند"تا به خودت بیای، سالهای عمرت گذشته. » یامور که اعصابش بهم ریخته می گوید: «خودتم تو همین سن ازدواج کرده بودی! عقده های خودتو نمیتونی سر من خالی کنی! » جانان که دلش از حرف او شکسته می گوید: «یعنی من ناموفق بودم؟ »
آکگون به دیدن پدرش می رود و از او می خواهد یامور را از سلیم خواستگاری کند. از طرفی نگهبان های جلوی در به سلیم خبر میدهند که آکگون برای دیدن پدرش رفته و سلیم که عصبانی شده راه می افتد تا جلوی او را بگیرد. افراد خلیل سادی هم به خاطر دستگاه شنود داخل ساعت آکگون، رد او را می زنند و اکیپ می فرستند تا سلجوق را بکشند.
وقتی سلیم از راه می رسد و با عصبانیت آکگون را سرزنش می کند، سلجوق به سلیم می گوید که پسرش دختر او را دوست دارد! سلیم با چشمان گرد شده به آن دو خیره می شود که صدای تیر اندازی می آید و هر سه پنهان می شوند اما آکگون در ان وضعیت پدرش را مجبور می کند تا یامور را خواستگاری بکند، سلجوق هم حرفش را میزند و سلیم با عصبانیت می گوید: «شماها تو این وضعیت چی دارین میگین؟ خل شدین؟! » و به زحمت هر سه سوار ماشین می شوند و فرار می کنند!
کان به خواست فاتح به عنوان کاراموز در دفتر او شروع به کار می کند و کمی بعد دوستش به او خبر میدهد که یامور و آکگون دوست شده اند.
وقتی کان این را می شنود خیلی بهم می ریزد و با عصبانیت می گوید: «این ممکن نیست! یامور نمیتونه این کارو با من بکنه! »
ارای با سونر در مورد ناز درد دل می کند و می گوید که ناز با همه دخترها برایش فرق می کند. سونر وقتی این را می شنود، به ارای می گوید که ناز مشکلات خانواده گی دارد و بهتر است به درد دل هایش گوش بدهد تا بتواند به او نزدیک بشود. اما از طرفی ناز حوصله ارای را ندارد و وقتی ارای جلوی دانشگاهش می رود تا او را به خانه برساند، ناز با بی میلی قبول می کند.
قسمت بعدی - سریال آخرین تابستان قسمت پنجاه و سه ۵۳ قسمت قبلی - سریال آخرین تابستان قسمت پنجاه و یک ۵۱ Next Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۵۳ Previous Episode - Akharin Tabestan Serial Part ۵۱
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران