قرنهاست اندیشهٔ تازهای نداریم
چکیده :آنچه یک «فکر» را در تاریخ اندیشهٔ بشری اعتبار میدهد موضوع فکر نیست بلکه قاب و قالبی است که اندیشه در ذهن ما به خود میگیرد و نوعی روشنایی و افقی از دید در برابر چشم ما و دیگران میگشاید. اندیشهٔ راستین اندیشهای است که وقتی عرضه شود بخشی از مخاطبان خود را دگرگون کند و در برابر چشم ایشان دریچهای تازه بگشاید....
محمدرضا شفیعی کدکنی
وقتی به حرکتِ مورچهای روی دیوار مینگریم، موضوع اندیشهٔ ما حرکت مورچه است بر روی دیوار و آنگاه که به آفاق بیکران کهکشانها میاندیشیم، میدان تفکّر ما قلمروِ پهناوری است به وسعت هستی. صرفِ اندیشیدن به حرکتِ مورچه یا بیکرانگیِ هستی، اعتباری به «اندیشه» ما نمیبخشد، میتوان دربارهٔ حرکت مورچه بر روی دیوار، به اندیشههای جاودانه و شگرف رسید و میتوان در اندیشیدن به آفاقِ بیکران هستی به حرفهای معمولی و مکرّر و مشترک بین همگان دست یافت.
آنچه یک «فکر» را در تاریخ اندیشهٔ بشری اعتبار میدهد موضوع فکر نیست بلکه قاب و قالبی است که اندیشه در ذهن ما به خود میگیرد و نوعی روشنایی و افقی از دید در برابر چشم ما و دیگران میگشاید. اندیشهٔ راستین اندیشهای است که وقتی عرضه شود بخشی از مخاطبان خود را دگرگون کند و در برابر چشم ایشان دریچهای تازه بگشاید.
ازین چشمانداز، قرنهاست که مسلمانان اندیشهای ندارند. «استعاره»ها و «شعر»هایی آفریدهاند و در هجوم استعارههای تجریدی، خودشان را فریب دادهاند که «ما میاندیشیم» که اندیشهٔ تازه داریم.
"چکیده :آنچه یک «فکر» را در تاریخ اندیشهٔ بشری اعتبار میدهد موضوع فکر نیست بلکه قاب و قالبی است که اندیشه در ذهن ما به خود میگیرد و نوعی روشنایی و افقی از دید در برابر چشم ما و دیگران میگشاید"ولی وقتی بخواهیم فرهنگ یا دایرهالمعارفی از اندیشهٔ بشری فراهم آوریم، سهم متأخرین جهان اسلام تقریباً صفر است.
تمام مسلمانان در قرون اخیر به اندازهٔ یک سال از عمر فلسفی ویتگن اشتاین «اندیشه» عرضه نکردهاند. تعارُف با هیچ کسی نداریم.
مولانا، اما صاحب اندیشه است. در آن سوی شعرهای درخشانی که در دیوان شمس سروده است، هم در مثنوی و هم در دیوان، نمونههایی از اندیشه عرضه میکند که وقتی خواننده با آن اندیشهها روبهرو میشود نگاهش به جهان و قلمرو هستی دگرگون میگردد. دربارهٔ ازل، ابد، جهان، انسان، مرگ، زندگی، زیبایی، عشق و خدا مولانا صاحب اندیشه است، اندیشههایی که بشریّت در همه احوال به آنها نیاز دارد، همانگونه که بشریّت هیچگاه از دیالُگهای افلاطون بینیاز نخواهد بود. همچنان که جرقههای فکری فلاسفهٔ ماقبل سقراطِ یونان، امثال هراکلیت، هنوز طراوت خویش را داراست و مایهٔ حیرت انسان معاصر است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران