چشمانِ خوکرده به تاریکیِ ما
درآمد
ترجمهی مهدی خلجی از کتابِ هانا آرنت «انسانها در عصر ظلمت»[1] را انتشارات توانا به سالِ ۲۰۱۶ منتشر کرده است. در اینجا نگاهی میاندازم به این ترجمه، نگاهی کمی خردهگیرانه و سنجشگرانه ولی بیشتر واکاوانه و پیشنهادگرانه، با این هدف که برخی گرفتاریها و مشکلاتی را بازگو کنم که ترجمهی چنان متنهایی به زبانِ فارسی همیشه به همراه دارد.
پیش از هر سخنی بهطورکلی بگویم که من این ترجمه را ترجمهی بدی نمیدانم ولی معتقدم میتوانست بهتر باشد. در اوضاعِ کنونی در بازارِ ترجمه در ایران ترجمههای ضعیف کم نیستند: ترجمهها اغلب پیش از چاپ رویِ ویرایش به خود نمیبییند و پس از چاپ هم به بوتهی نقد و بررسی گرفته نمیشوند تا ترجمهی خوب قدر بیند و مترجمِ نابلد رسوا شود. در چنین فضایی که از نقد و بررسی بیبهره است هرکس اندک دانشی دارد ممکن است خود را مترجم بپندارد و دست به کارِ ترجمه زَنَد. ترجمههای ضعیف در چنین فضایی تولید میشوند.
"درآمد ترجمهی مهدی خلجی از کتابِ هانا آرنت «انسانها در عصر ظلمت»[1] را انتشارات توانا به سالِ ۲۰۱۶ منتشر کرده است"اما سطحِ توقعمان بالا میرود اگر بدانیم ترجمهای که میخوانیم از چنان بازارِ مکارهای بیرون نیامده و نیز وقتی بدانیم که ناشر هم بنیادی پرآوازه چون توانا است و مترجم هم نویسندهی توانایی چون خلجی.
نگاهی به ویرایشِ کتاب
ترجمهی خلجی از نظرِ نویسش و ویرایش در مجموع پاکیزه است اما بینقص نیست. برای مثال، معلوم نیست چرا در این ترجمه نشانهای تنوین گذاشته نشده است (برای نمونه، تقریبا بهجای تقریباً)، یا معلوم نیست چرا ی یا همزه در میانِ ترکیبهای اضافی و وصفی گذاشته نشده است (برای نمونه، گزاره طعنآمیز بهجای گزارهی طعنآمیز).
ویراستارِ سختگیر همچنین ممکن است بر برخی واژهها و تعبیرها خرده بگیرد، برای مثال بر اینکه خلجی «شرایط» را در معنای «اوضاع» یا «وضع» به کار برده است چه این، چنانکه معروف است، یک گرتهبرداردی نادرست شمرده میشود.
گذشته از اینها، نشانهگذاری در این ترجمه هم چندان دلچسب نیست. به نظر من، همانطور که مترجم و نویسنده همیشه باید دلیلی داشته باشد که چرا فلان واژه را برگزیده، به همانسان برای هر نشانهی سجاوندی که میگذارد باید دلیلی داشته باشد. هنگامی که این ترجمه را میخوانم اما در بسیاری جاها از خود میپرسم چرا اینجا مترجم ویرگول گذاشته است!
نگاهی به ترجمهی کتاب
از نویسش و ویرایش که بگذریم، مهمترین ایرادی که به نظر من بر کارِ خلجی در این ترجمه وارد است این است که در بسیاری جاها متنِ نویسنده را (بیشتر بهصورت واژه به واژه) به فارسی درآورده است و با تأکید بر این شیوه نتوانسته مراد و منظورِ نویسنده را بهخوبی منتقل کند. در عین حال این کار از خوانایی و رساییِ ترجمهی او کاسته است.
بهویژه در دانشپهنههایی چون علوم انسانی و فلسفه، به نظرم یک مشکلِ اصلی در ترجمهها همین نارسایی و ناخوانایی است.
من در اینجا فقط بر چند جمله از ترجمه متمرکز میشوم اما معتقدم مشکلاتی که نشان میدهم محدود به این چند جمله نیست. نخست این سه جمله از آغاز فصل یکم را بررسی کنیم:
“THE distinction conferred by a free city, and a prize that bears the name of Lessing, are a great honor. I admit that I do not know how I have come to receive it, and also that it has not been altogether easy for me to come to terms with it. In saying this I can ignore entirely the delicate question of merit. (p.۳)
ترجمهی خلجی:
«دریافت نشانی که شهری آزاد اعطا میکند و جایزهای که نام لسینگ را بر خود دارد، افتخار بزرگی است.
"در چنین فضایی که از نقد و بررسی بیبهره است هرکس اندک دانشی دارد ممکن است خود را مترجم بپندارد و دست به کارِ ترجمه زَنَد"اعتراف میکنم که نمیدانم چگونه توانستم به این افتخار نائل شوم و همچنین، در کل، کنار آمدن با آن برای من آسان نبود. با گفتن این حرف میتوانم پرسش ظریف شایستگی را پاک نادیده بگیرم.» (ص۴۹)
در ترجمهی خلجی، آرنت در اینجا، پس از دو جملهی فروتنانه، میگوید «با گفتن این حرف میتوانم پرسش ظریف شایستگی را پاک نادیده بگیرم.» من وقتی این جمله را در ترجمهی خلجی خواندم بیدرنگ متوجه نشدم منظور دقیقاً چیست و نتوانستم در ذهنم آن را بیدرنگ با جملههای قبلی پیوند دهم. وقتی جملهی انگلیسی را خواندم چنین مشکلی نبود. آرنت میگوید که حرفش دربارهی این نیست که آیا برای این جایزه شایستگی دارد یا نه، و در عین حال میگوید که شایستگی داشتن یا نداشتن مسألهی ظریفی است. میگوید در اینجا این مسأله را یکسره نادیده میگیرد.
«پرسش ظریف شایستگی» برای خوانندهی فارسیزبان همان قدر رسا و آسانفهم نیست که «the delicate question of merit» برای خوانندهی انگلیسیدان چنان است.
این تفاوت تا اندازهای به «of» برمیگردد که در انگلیسی بهراحتی بهمعنای «دربارهی» یا «راجع به» گرفته میشود وقتی در ترکیبی چون «the question of x» به کار رفته باشد. اما «پرسشِ شایستگی» به همان اندازه شفافیت ندارد. حرف ربط «of» میانِ دو واژه را ما خیلی جاها به صورتِ اضافی ترجمه میکنیم که درنتیجه گاهی ترکیبهای نارسا و ناشفاف پدید میآید. شاید برخی بگویند در فارسی «مسألهی شایستگی» جاافتادهتر و مرسومتر از «پرسشِ شایستگی» باشد؛ ما تعبیرهایی چون «مسألهی فقر» یا «مسألهی گرمایش زمین» را زیاد شنیدهایم. از این گذشته، به نظر من بخشی از مشکل هم به «شایستگی» برمیگردد.
"نگاهی به ویرایشِ کتاب ترجمهی خلجی از نظرِ نویسش و ویرایش در مجموع پاکیزه است اما بینقص نیست"گرچه تعبیرِ «شایستگی داشتن برای چیزی» تعبیری بسیار رسا و آسانفهم است، اما «شایستگی» در تعبیرِ «پرسش ظریف شایستگی» بیدرنگ و به همان رسایی «شایستگی» در معنای «استحقاقِ چیزی را داشتن» را به ذهن متبادر نمیکند، نه به همان رسایی که «merit» در تعبیرِ آرنت چنین میکند.
افزون بر این، آمدن صفتِ «ظریف»، که یک ترکیبِ اضافیِ دیگر را افزوده، نیز نارسایی را باز بیشتر کرده است. این گرفتاری را ما در زبانِ فارسی داریم که چندین و چند گونه معنا را از راهِ اضافه کردن میرسانیم.[2] یک پیشنهاد این است که در ترجمهی چنان ترکیبهایی گاهی بهتر است صفت را جداگانه و به شکلِ گزاره به ترکیب اضافی نسبت دهیم و برای مثال «the delicate question of merit» را به «پرسشِ شایستگی که پرسشی ظریف است» ترجمه کنیم که از «پرسشِ ظریفِ شایستگی» رساتر و آسانفهمتر است. ولی، چنانکه در ادامه خواهیم گفت، شاید بهتر از همه این باشد که عبارت «پرسشِ شایستگی» را رها کنیم و، بهجای ترجمهی واژه به واژه، منظورِ نویسنده را منتقل کنیم.
دربارهی صفتِ «ظریف» که برای «delicate» انتخاب شده هم جای بحث هست. گذشته از اینکه در زبانِ فارسی تعبیرِ «پرسشِ ظریف» چقدر رایج است، به گمانم در اینجا نخستین معنای واژه مترجمِ ما را افسون کرده است.[3] «ظریف» معنای اولِ «delicate» است اما در زبانِ انگلیسی وقتی صفت «delicate» برای واژههایی چون «issue» و «problem» به کار رَوَد معمولاً به معنای «دشوار» یا «بحثبرانگیز» یا «چیزی که دقت و احتیاط میطلبد» گرفته میشود.[4] البته که «ظریف» هم این معناها را میرساند اما نه به همان سرراستی.
عبارتِ «با گفتنِ این حرف» در ترجمهی «in saying this» و «میتوانم» که ترجمهی «I can» است نیز به نظر من بر ابهام میافزاید. آیا در اینجا حرف ربط «با» قرار است معنای «از طریقِ» یا «از راهِ» را به ذهن متبادر کند؟ و آیا «میتوانم» را باید به معنای توانایی داشتن بگیریم؟ باز یادآور شویم، آرنت میخواهد بگوید در دو جملهی فروتنانهای که پیشتر گفته چیزی دربارهی اینکه آیا برای این جایزه شایستگی دارد یا نه یا اینکه چه کسی برای چنان جایزهای شایستگی دارد نگفته است و در عین حال میگوید که مسألهی شایسته بودن یا نبودن مسألهای بحثبرانگیز است.
پس، در نهایت، با توجه به نکتههایی که گفتیم، بهتر نیست بهجای آنکه واژه به واژهی آرنت را ترجمه کنیم مرادِ او را به فارسی برگردانیم و برای مثال بگوییم «منظورم اصلاً این نیست که چه کسی برای این جایزه شایستگی دارد، که این مسألهای بحثبرانگیز است.»
دو ایراد به این پیشنهاد وارد است: نخست اینکه این ترجمه بخشی از سویهها یا ظرافتهای معنایی در جملهی آرنت را نمیرساند و دوم اینکه در حد ترجمهی خلجی مجمل نیست، و البته نه در حد جملهی آرنت. اما به نظرم برای افزایشِ رسایی و خوانایی اینها هزینههای زیادی نیست.
آرنت در ادامه میگوید:
In this very respect an honor gives us a forcible lesson in modesty; for it implies that it is not for us to judge our own merits as we judge the merits and accomplishments of others.” (ibid)
ترجمهی خلجی:
«افتخار به ما درسی اثرگذار درباره فروتنی میدهد؛ زیرا متضمن آن است که داوری درباره شایستگیهای خودمان، مانند داوری درباره شایستگیها و کامیابیهای دیگران، کار ما نیست.» (همان)
خلجی «in this very respect» را ترجمه نکرده است تا خوانندهی فارسیزبان هم پیوندِ این جمله با جملهی قبل را راحتتر و سریعتر دریابد. آرنت میگوید نشانِ افتخار «در همین باره»، یعنی راجع به شایستگی داشتن، درسی بهیادماندنی به ما میدهد. آنچه باز بر ابهام افزوده واژهی «افتخار» است که در ترجمهی خلجی برای «an honor» آمده است؛ «an honor» به معنای «نشانِ افتخار» است اما «افتخار» معنایی عام را می رساند. آرنت میگوید نشانِ افتخار درسی بهیادماندنی به ما میدهد.
گرچه «درسی اثرگذار» در ترجمهی «a forcible lesson» اصلاً اشتباه نیست، به نظر میرسد در زبانِ فارسی ترکیبهایی چون «درسی فراموشناشدنی» یا «درسی بهیادماندنی» بیشتر رایج باشند.
"به نظر من، همانطور که مترجم و نویسنده همیشه باید دلیلی داشته باشد که چرا فلان واژه را برگزیده، به همانسان برای هر نشانهی سجاوندی که میگذارد باید دلیلی داشته باشد"توجه به اینکه یک واژه یا ترکیب چهقدر در زبانِ مقصد رایج یا مصطلح است بر روانی و خوانایی ترجمه تأثیر میگذارد. اما این را هم باید افزود که در زبان فارسی منابعی که در این زمینه یاریگر باشند اگر هم موجود باشد برای همگان (مثلاً بهصورت آنلاین) در دسترس نیست.
«درسی بهیادماندنی» که «نشان افتخار» به ما میدهد این است که «دیگران باید دربارهی شایستگیِ ما داوری کنند نه خودمان». چیزی که میشد به همین راحتی گفت در ترجمهی خلجی به شکلی مبهم و غلطانداز به این صورت آمده است: «داوری درباره شایستگیهای خودمان، مانند داوری درباره شایستگیها و کامیابیهای دیگران، کار ما نیست.» به نظر میرسد این جمله میگوید که داوری دربارهی شایستگیِ دیگران هم کارِ ما نیست، که این ترجمهی غلطی است. منظورِ آرنت این است که نشانِ افتخار را همیشه دیگران به ما میدهند و این یعنی دیگران باید دربارهی شایستگیِ ما داوری کنند نه خودمان.
آرنت در چند صفحه بعد میگوید:
His attitude toward the world was neither positive nor negative, but radically critical and, in respect to the public realm of his time, completely revolutionary. But it was also an attitude that remained indebted to the world, never left the solid ground of the world, and never went to the extreme of sentimental utopianism.
(p.۵)
ترجمهی خلجی:
«رویکرد او به جهان نه مثبت بود نه منفی، بلکه به شکلی ریشهای انتقادی بود و در ارتباط با قلمرو عمومی روزگار خود، سراپا انقلابی. در عین حال رویکردی بود که وامدار جهان میماند و هرگز زمین سخت جهان را ترک نکرد و به سمت آرمانشهرگرایی احساساتی افراطی نگرایید.» (همان. ص۵۲)
در کارِ ترجمه واژهی «رویکرد» در بسیاری جاها به کار میآید. نمیدانم آیا از آن واژههایی است که مترجمان در دورانِ معاصر ساختهاند یا پیشینهی درازتری دارد. وقتی مثلاً میگوییم «رویکردِ کسی به جهان این جور است»، منظورمان این است که «او جهان را این جور میبیند».
"نخست این سه جمله از آغاز فصل یکم را بررسی کنیم:“THE distinction conferred by a free city, and a prize that bears the name of Lessing, are a great honor"بدخوانی و نارسایی وقتی ممکن است پیش آید که چیزهایی را به «رویکرد» نسبت بدهیم. مثلاً بگویم «رویکرد هرگز زمین سخت جهان را ترک نکرد». مشکل این است که، برخلاف زبانِ انگلیسی، در زبانِ فارسی چنان چیزهایی را معمولاً به دارندهی رویکرد نسبت میدهیم و نه به خودِ رویکرد. تعبیر «هرگز زمینِ سخت جهان را ترک نکرد» ترجمهی واژه به واژهی «never left the solid ground of the world» است. چنانکه پیداست، مترجم اینجا هم گفتهی آرنت را به فارسی درآورده است و نه صرفاً مراد و منظورِ او را.
به نظر من، آسانفهمتر میبود اگر بهسادگی میگفت «همیشه واقعبین بود».
آرنت در ادامه میگوید:
In Lessing the revolutionary temper was associated with a curious kind of partiality which clung to concrete details with an exaggerated, almost pedantic carefulness, and gave rise to many misunderstandings. (ibid)
ترجمهی خلجی:
«خلق و خوی انقلابی در لسینگ همراه بود با نوع جالبی از جانبداری که متکی بود به جزئیات ملموس و شکلی مبالغهآمیز و حتی تقریبا فضلفروشانه و خردهگیرانه از دقتورزی که باعث بدفهمیهای بسیار شد.»
جملهی خلجی را حتا پس از چند بار خواندن نمیفهمم. به نظرم ابهامی ساختاری در آن هست. آرنت میگوید خلق و خوی انقلابیِ لسینگ به شکلِ عجیبی جانبدارانه بود، به این صورت که همیشه با دقتی بیش از اندازه و تقریباً وسواسی به جزئیاتِ ملموس میپرداخت. و میگوید که این شیوهی او به بسی بدفهمیها دامن زد.
"(p.۳)ترجمهی خلجی:«دریافت نشانی که شهری آزاد اعطا میکند و جایزهای که نام لسینگ را بر خود دارد، افتخار بزرگی است"بدینسان، چنانکه من میفهمم، «with an exaggerate, almost pedantic carefulness» عبارت قیدی است برای فعل «clung»، اما خلجی در ترجمهی خود آن را به «concrete details» عطف کرده است.
افزون بر این، در ترجمهی خلجی روشن نیست که دقیقاً چه چیز «باعث بدفهمی بسیار شد»: «نوع جالبی از جانبداری»، یا «شکلی مبالغهآمیز و حتا فضلفروشانه و خردهگیرانه از دقتورزی»، و یا «خلق و خوی انقلابی». آنچه در ترجمهی او در وهلهی اول به ذهن میرسد دومی است، که بر اساس آنچه گفتیم ترجمهی درستی نیست.
سرانجام خوب است در تعبیرِ «شکلی مبالغهآمیز و حتی تقریبا فضلفروشانه و خردهگیرانه از دقت ورزی» هم کمی باریک شویم. به نظر میرسد چنین تعبیری را فقط در نثری ترجمهای بتوانیم بیابیم. بهطورِ طبیعی در زبانِ فارسی بهجای چنان تعبیری خواهیم گفت «دقتورزیِ مبالغهآمیز و حتا فضلفروشانه و خردهگیرانه». رفتن از زبانی به زبان دیگر کارِ آسانی نیست.
افزون بر معادلگزینی، که لازم است با وسواس انجام شود، معمولاً لازم میآید که ساختار جمله هم تغییر کند؛ لازم میآید که اجزای جمله پس و پیش شود. لازم است مترجم که خود مخاطبِ متن در زبانِ مبدأ است خود را جای مخاطبِ متن در زبانِ مقصد بگذارد. مترجم ممکن است عادتاً جمله را کموبیش به همان ترتیبی که در زبانِ مبدأ میخواند به زبانِ مقصد برگرداند. با این کار ممکن است جمله ناخوانا و حتا مبهم گردد.
سخنِ پایانی
هدف از ترجمه، دستکم ترجمهی چنین آثاری، در درجهی نخست این است که خواننده بتواند مرادِ نویسنده را روان و بیدستانداز بفهمد. فرایندِ فهمیدن به پیوستگی نیاز دارد.
"اعتراف میکنم که نمیدانم چگونه توانستم به این افتخار نائل شوم و همچنین، در کل، کنار آمدن با آن برای من آسان نبود"کنشِ خواندن، گرچه گاهی اقضای درنگ و تأمل دارد، باید تا میشود روانتر و کمدرنگتر باشد، چراکه درنگها اگر زیاد شوند فرایندِ فهم گسسته شده و به تأخیر میافتد.
بنیادِ توانا خود را «آموزشکده مجازی برای جامعه مدنی ایران» معرفی میکند و از همین رو میتوان فرض کرد که ترجمهی چنین آثاری را برای گروهِ بزرگی از مخاطبان در نظر میگیرد. برای آنکه ترجمهی چنان آثاری برای گروهی هرچه گستردهتر خواندنی باشد، پیشنهاد من بر اساسِ واکاویهایی که در این نوشته آمده این است که ترجمه باید مقصدگرا باشد و نه مبدأگرا. منظورم این است که مترجم نباید پرفشاری کند که بیان یا متنِ نویسنده را به فارسی برگرداند، بلکه باید در وهلهی اول بکوشد مراد و مقصودِ نویسنده را به فارسی برگرداند. در این روش، وفاداری باید به معنا و منظورِ نویسنده باشد و نه به زبان و واژهها و شیوهی گفتنِ او. پرسشی که مترجم در چنین روشی از خود میپرسد این است: این را اگر نویسنده میخواست به فارسی بگوید چگونه میگفت؟ مترجم این پرسش را در هر جمله از نو از خود میپرسد و نیز در هر بند تا بتواند ربط و پیوندِ جملهها را برای خوانندهی فارسیزبان نیز برقرار کند.
در این نوشته خواستم مشکلی را نشان دهم (و بهاختصار ریشهیابی و تبیین کنم) که در بسیاری از ترجمههایی که در زبانِ فارسی هست حس میکنم، و البته در این ترجمه کمتر از بسیاری از دیگر ترجمهها.
این مشکل را نمیدانم باید دقیقاً چه بنامم. نوعی دشوارفهمی یا گنگی است. نه اینکه ترجمه برای ما کاملاً نامفهوم باشد، البته که چیزی یا چیزکی از آن میفهمیم، اما روان و آسان نمیفهمیم و از فهم سیراب نمیشویم. همیشه حس میکنیم گیری در کار هست. کسانی از ما که به خواندنِ متن به زبان اصلی عادت دارند وقتی این ترجمهها را میخوانند آن مشکل را بهخوبی حس میکنند.
"آرنت میگوید که حرفش دربارهی این نیست که آیا برای این جایزه شایستگی دارد یا نه، و در عین حال میگوید که شایستگی داشتن یا نداشتن مسألهی ظریفی است"شاید بسیاری از ما هم به این مشکل عادت کردهایم. شاید به ناروشنیِ معنا خو کردهایم، همانسان که «چشمانِ خوکرده به تاریکیِ ما»[5] ممکن است دیگر سراغی از روشنایی نگیرد.
پانویسها
[1] ترجمه را میتوانید از راه این لینک دریافت کنید.
این متن اصلی را مبنا قرار دادهام:
Hannah Arendt (۱۹۷۰). Men in Dark Times. A Harvest Book Harcourt, Brace & World, Inc. New York.
[2] نوشتهای در این باره را در اینجا بخوانید.
[3] اشاره به نکتهای که سیروس پرهام سالها پیش در این مقاله طرح کرده است:
سیروس پرهام، افسون معنای اول.
نشر دانش. شماره ۷۹ و ۸۰، صص۹-۱۱. آذر و اسفند ۱۳۷۲.
[4] نگاه کنید به اینجا.
[5] این تعبیر را از ترجمهی خلجی (ص۴۳) گرفتهام.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران