قسمت صد و هشتاد و نه آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هشتاد و نه 189Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۸۹

آپارتمان بی گناهان

۵۲-۳

آن شب گلبن شیشه آب را به عمد روی تخت خالی می کند تا مجبور نشود کنار اسد بخوابد. وقتی اسد می گوید می توانند روتختی را عوض کنند گلبن می گوید نمی شود و بهتر است روی تخت های تک نفره بخوابند. اسد متوجه ماجرا می شود اما چیزی نمی گوید.

شب توی زباله دانی خان به رویا می گوید: «اگه بگم نرو چیزی عوض نمیشه! دفعه قبل التماسش کردم اما رفت!» رویا می گوید: «غرور تو عشق معنی نداره! معلومه زیادم دوستش نداری که این برای من خبر خوبیه!» او ادامه می دهد: «ناراحت شدن بهتر از پشیمون شدنه! می خوای من برم باهاش حرف بزنم؟» خان می گوید: «یعنی اگه با اون باشم ناراحت نمیشی؟» رویا می گوید: «معلومه که میشم! اما حداقل خیالم راحته یکی که دوستت داره مراقبته!» وقتی رویا بلند می شود که برود خرده شیشه دستش را می برد و خان زخمش را می بندد. رویا با اشتیاق به او خیره می شود و کمی آن طرف تر جیلان با ناراحتی آنها را نگاه می کند.

اسد فردا صبح گلبن را در حال شستن ملافه ها توی تشت می بیند و از او می پرسد چرا آنها را توی ماشین لباسشویی نمی اندازد و گلبن می گوید قبل از ماشین باید با دست همه چیز را بشوید. وقتی اسد می خواهد صبحانه درست کند گلبن به او این اجازه را نمی دهد و می گوید: «اگه قراره آشپزخونه من باشه باید قوانین من رعایت بشه! من اینجوری عادت دارم!» اسد هم می گوید: «منم عادت دارم هر وقت دلم خواست برم تو آشپزخونه!»

در نهایت گلبن از شستن ملافه منصرف می شود و آن را توی کیسه زباله می اندازد و به اتاق زیرشیروانی می برد.

"   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هشتاد و نه 189Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۸۹ آپارتمان بی گناهان۵۲-۳آن شب گلبن شیشه آب را به عمد روی تخت خالی می کند تا مجبور نشود کنار اسد بخوابد"اسد که دیگر دلش نمی خواهد در خانه بماند با اینکه مرخصی گرفته به شرکت می رود و گلبن بلافاصله بعد از رفتن او تمیز کاری را شروع می کند اما در توالت عنکبوت می بیند و با وحشت از آنحا خارج می شود و در هم پشت سرش بسته می شود و او که کلید و گوشی ندارد پشت در می ماند. شب وقتی اسد به خانه برمی گردد گلبن را می بیند که در سرما پشت در نشسته و وقتی می فهمد او از صبح آنجا بوده شوکه می شود. گلبن که خودش را خیس کرده فورا به توالت می رود و زیر گریه می زند و اجازه نمی دهد اسد به کمک کند.

آن شب اسد با ناراحتی کنار گلبن که خوابیده دراز می کشد و می گوید: «چرا ازم فرار می کنی؟ تا تو نخوای من کاری نمی کنم. کاش اینو بفهمی؟ فقط دلم می خواد بغلت کنم و بخوابیم!» وقتی گلبن اسد را با لباس بیرون روی تخت می بیند با داد و بیداد او را از اتاق بیرون می کند و ملافه ها برای شستن می برد. اما آن ملافه ها و ملافه های دیگر در روزهای دیگر در کیسه های زباله در گوشه ای از خانه انبار می شوند.

روزها گلبن مشغول نظافت است شب ها هرکدام به تنهایی غذا می خورند. آخر شب با فاصله از هم می نشینند و تلویزیون تماشا می کنند و گلبن دیگر روی کاناپه می خوابد.

ناجی صفیه را برای یک سورپرایز بزرگ به پشت بام آپارتمان می برد و عکس های خانه ای را که درست مثل رویای صفیه وسط جنگل است جلوی او می چیند و با ذوق می گوید: «نزدیک اینجاست. از این به بعد وقتی از سر کار برگشتم تو رو پشت پنجره ش می بینم!» صفیه بعد از مکث کوتاهی می گوید: «من نمی تونم. آماده نیستم.

"وقتی اسد می گوید می توانند روتختی را عوض کنند گلبن می گوید نمی شود و بهتر است روی تخت های تک نفره بخوابند"نمی تونم بابام رو تنها بذارم!» ناجی می گوید اگر بخواهد پدرش هم می تواند با آنها زندگی کند اما صفیه می گوید: «الان زوده! من چهل ساله تو این خونه م! فقط اینجا رو می شناسم!» ناجی با ناراحتی از آنجا می رود.

اسد به آپارتمان به دیدن خان می آید و با درماندگی می گوید: «دیگه نمی دونم چی کار کنم! نه به من عادت کرده نه به خونه!» خان می گوید: « خودت می دونی راهش چیه اسد!» اسد می گوید: «تو بردی!» خان می گوید: «برنده نشدم! تو رو از باختن نجات دادم!» اسد می گوید: «پس بذار منم تو رو نجات بدم! امشب جیلان میره! اگه می خوای کاری کنی آخرین شانسته!»

شب وقتی اسد به خانه می رود گلبن را می بیند که روی زمین نشسته و به خرده شیشه های ظرفی که شکسته نگاه می کند و اشک می ریزد. او جلو می رود و می گوید: «گلبن اینجوری نمی تونیم ادامه بدیم! تو خوشبخت نیستی!» گلبن می گوید: «پشیمون شدی؟» اسد می گوید: «اصلا! من می خوام کنار تو خوشبخت بشم! از این خونه میریم! میریم به آپارتمان شما!» گلبن از خوشحالی اسد را بغل می کند.

شب خان با ناامیدی به شیرینی فروشی قدیمی می رود. او موقع خوردن بامیه با خودش می گوید: «این چیه دیگه؟ دوست ندارم اصلا!» جیلان هم که برای آخرین بار به آنجا آمده می گوید: «اشتباه یادت مونده! دوست داری!» خان می گوید: «آره. خیلی دوست دارم. اما خیلی شیرینه.

دلم رو میزنه!» جیلان می گوید: «بعدش باید آب بخوری!» خان نگاهی به جیلان می اندازد و می گوید: «جیلان نرو!» جیلان می گوید: «که چی بشه؟ تو کنار میای! با اون دختری که دستش رو گرفته بودی!» خان می گوید: «حسودیت شد؟» جیلان انکار می کند اما خان با لبخند می گوید: «حسودیت شده! خوبه!» او دست جیلان را می گیرد و می گوید: «بریم قایم شیم!» جیلان لبخند می زند و با او همراه می شود.

فردا وقتی صفیه پرده را کنار می زند تا ناجی را ببیند او آنجا نیست و نقاشی پرنده هم دیگر روی شیشه نیست. ناجی از آنجا رفته است.

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و نود ۱۹۰ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و هشتاد و هشت ۱۸۸ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۹۰ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۸۸

منابع خبر

اخبار مرتبط

ایسنا - ۸ مهر ۱۴۰۰
ایسنا - ۲۳ مهر ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۳ مهر ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱